عاشقانه های فاطیما

#یدالله_گودرزی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
شب پیش چشم های تو خاموش می شود..
saeed alif
شعر و #دکلمه ...


شعری از : #یدالله_گودرزی (شهاب)


خوانش و اجرا : #سعید_الیف

شب در سکوتِ آینه
آشوب می‌کنی
حالم بَد است،
حالِ مرا خوب می‌کنی
 

بیدار می‌کنی تو
گلوی پرنده را
هاشور می‌زنی به لَبم
طرحِ خنده را
 

من بُهتِ سرد و
ابریِ یک آهِ ممتَدَم
در درّه‌ی عمیقِ نگاهَت
مردّدَم!
 

لبخند را
به روی لَبم  قاب می‌کنی
رسمِ قدیمِ آینه را
باب می‌کنی
 

ماه از لَبانِ شیریِ تو
آب می‌خورَد
صدها ستاره  بر تَنِ تو
تاب می‌خورَد!
 

عالَم برای خواندنِ تو
گوش می‌شود
شب،  پیشِ چَشم‌های تو
خاموش می‌شود ...
 .


@asheghanehaye_fatima
بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
آه… ای خفته که من چشم به راهت دارم

خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید
چه کنم؟ دست خودم نیست اگر می بارم

کم برای من از این پنجره ها حرف بزن!
من بدون تو از این پنجره ها بیزارم

این که شیرین شده غم خوردن من نیست عجیب
که از اندوهِ نگاهی عسلی سرشارم

جان من هدیه ی ناچیزی ست تقدیم شما
گرچه در شأن شما نیست همین را دارم

کاش می شد که در این خانه شبی از شب ها
دست در دست تو ای خوبترین! بگذارم

من که تا عشق تو باقی ست زمینگیر توام
لااقل لطف کن از روی زمین بردارم!

#یدالله_گودرزی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
■زمستان

آن‌گاه که باران بر پنجره‌ام می‌کوبد
جای خالی‌ات را احساس می‌کنم
آن‌گاه که مِه بر شیشه ماشین می‌نشیند
و کولاک محاصره‌ام می‌کند
و گنجشک‌ها جمع می‌شوند
تا ماشین‌ام را که در برف مدفون شده، بیرون بیاورند
حرارتِ دست‌های کوچک‌ات به یادم می‌آید
و سیگارهایی که نصف می‌کردیم
مثل سربازان سنگرنشین.

آن‌گاه که باد پرده‌های اتاق‌ام را می‌لرزانَد
و مرا می‌لرزانَد،
به یاد می‌آورم
عشقِ زمستانی‌ات را،
و به باران‌ها پناه می‌آورم
تا در شهرهای دیگر ببارد
و به برف پناه می‌آورم
تا در شهرهای دیگر فرود بیاید
و به خدا پناه می‌آورم
تا زمستان را از تقویم بزُداید،
زیرا نمی‌دانم
زمستانِ بعد از تو را
چگونه دوام بیاورم!؟

#نزار_قبانی
برگردان: #یدالله_گودرزی

@asheghanehaye_fatima

چشمانت مانند دو رود اندوهند
دو رود موسیقی
که مرا به فراسو می‌برند
به فراسوی زمان‌ها...

دو رود موسیقی گم‌شده
که مرا هم گم کرده‌اند
و اشک‌های سیاه آن‌ها
نغمه‌هایم را جاری ساخته‌اند...

آیا بگویم دوستت دارم؟!
کاش جرأت گفتن بیابم
که درین دنیا چیزی برایم نمانده‌ است
به‌جز اندوه‌هایم
و چشم‌هایت!

#نزار_قبانی
برگردان: #یدالله_گودرزی

@asheghanehaye_fatima
بیش‌ترین چیزی که درباره «زبان»
آزارم می‌دهد
این است که برای گفتن از تو ناقص است
و «نویسندگی» هم نمی‌تواند تو را بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمان‌فرسا هستی
و واژه‌های من چون اسب‌های خسته
بر ارتفاعات تو له‌له می‌زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست

مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الف‌باست
که تنها بیست‌وهشت حرف دارد
و از این رو برای بیان گستره‌ی زنانگی تو
ناتوان است!

■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■برگردان: #یدالله_گودرزی




@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



تو واپسین شکوفه‌ای هستی که بوییده‌ام
پیش از پایانِ دورانِ گل
و واپسین کتابی که خوانده‌ام
پیش از کتاب‌سوزان،
آخرین واژه‌ای که نوشته‌ام
پیش از رسیدن زائرانِ سپیده
و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته‌ام
پیش از انقضای زنانگی!
واژه‌ای هستی که با ذره‌بین‌ها
در لغت‌نامه‌ها به دنبالش می‌گردم

#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

برگردان: #یدالله_گودرزی | ✓●بخشی از یک‌ شعر
■نامه‌ای از قعر دریا

اگر یارم هستی کمک‌ام کن
تا از تو دور شوم
اگر دل‌دارم هستی کمک‌ام کن
تا شفا یابم
اگر می‌دانستم عشق چنین خطرناک است
عاشق‌ات نمی‌شدم
اگر می‌دانستم دریا این‌قدر عمیق است
به دریا نمی‌زدم
اگر پایان را می‌دانستم
آغاز نمی‌کردم!
دل‌تنگ‌ات هستم
یادم بده چگونه ریشه‌های عشق را درآورم
یادم بده چگونه اشک‌هایم را تمام کنم
یادم بده چگونه قلب می‌میرد
و اشتیاق خودکشی می‌کند!
اگر پیامبری
از این جادو، از این کفر
رهایم کن
عشق، کفراست پس پاک‌ام کن
بیرون‌ام بکش از این دریا
که من شنا نمی‌دانم!
موجی که در چشمان‌ات جاری‌ست
مرا به درون خود می‌کشد
به ژرف‌ترین جا
به عمیق‌ترین نقطه!
حال آن‌که نه تجربه‌ای دارم
نه قایقی
اگر ذره‌ای پیشِ‌ات هستم عزیزم،
دست‌ام را بگیر
که از فرق سر تا نوک پا عاشق‌ام
و در زیر آب نفس می‌کشم
و ذره‌ذره غرق می‌شوم
غرق می‌شو…
غرق…!

■●شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■●برگردان: #یدالله_گودرزی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




شب در سکوتِ آینه آشوب می کنی
حالم بد است، حالِ مرا خوب می کنی

بیدار می کنی تو گلوی پرنده را
هاشور می زنی به لبم طرحِ خنده را

من بُهتِ سرد و ابریِ یک آه ممتدم
در درّه ی عمیقِ نگاهت مردّدم!

لبخند را به روی لبم قاب می کنی
رسمِ قدیمِ آینه را باب می کنی

ماه از لبانِ شیری تو آب می‌خورَد
صدها ستاره بر تنِ تو تاب می خورَد!

عالَم برای خواندنِ تو گوش می شود
شب پیشِ چشم های تو خاموش می شود….!




#یدالله_گودرزی
@asheghanehaye_fatima




اول از خوبی ، خطابم می کند
بعد با یک “ نه ” جوابم می کند !

جُرعه جُرعه ، جُرعه می بخشد به من
مست می سازَد ، شرابم می کند

خشت خشتِ جان من در دستِ اوست
زیرِ پای خود خرابم می کند

قطره ، قطره ، آبرویم می بَرَد
از خجالت گاه آبم می کند

تا که گیسو می سپارَد دستِ باد
مو به مو دارد عذابم می کند

پرسشی همواره در ذهن ِ من است
می رود یا کامیابم می کند؟!

کاش می دانستم این حوّاصفت
داخلِ آدم حسابم می کند !

باغبانِ کاشیِ روح ِ من است !
می بَرَد قمصر ، گلابم می کند

شب ، حضورِ مبهمِ گیسوی اوست
بر مدارِ شب ، شهابم می کند

عاقبت با تابشِ چشمانِ خویش
ذرّه ، ذرّه ، آفتابم می کند ...!



#یدالله_گودرزی