عاشقانه های فاطیما

#والت_ویتمن
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
هر ذره‌ای در این دنیا زبان محبت را می‌فهمد
و دعوت محبوب را اجابت می‌كند. اگر قصد
جذب هر ذره‌ای را دارید، راه جذبش این است كه به آن عشق بورزید.


در بیشه هستی به گشت و گذار،
کم دیدم و بسیار، قطره دیدم و دریا،
قطره ای که نیکی نام داشت،
و استوار و یکنواخت،
به سوی ابدیت می شتافت؛
و دریایی بی کران، که بدی نام داشت
و سرگشته و پریشان، با شتاب می کوشید
که خود را پنهان کند، گم شود و بمیرد.

#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
تو
ای اقیانوس‌های آرمیده در من
دگر آرام نخواهم شد؛
برخواهم خاست چونان که می‌یابمت
در آستانه‌ی امواج
در میلادِ طوفان‌ها
همان‌گونه پرخروش، همان‌گونه بی‌انتها...

#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
■از کسی که شب و روز دوست‌اش می‌دارم

به خواب دیدم
آن‌کس که شب و روز
دوست‌اش می‌دارم
مُرده است.

و به خواب دیدم
که به جایی رفته‌ام
که آن‌کس را که شب و روز دوست‌اش می‌دارم
در آن‌جا
در خاک کرده‌اند،
اما او در آن‌جا نبود.

به خواب دیدم
که می‌گردم
در گورستان
تا پیدایش کنم
و دانستم
که همه‌جا گورستان است
و خانه‌های سرشار از زندگی
همان‌قدر پر از مرگ بودند،
که این خانه.
خیابان‌ها، مغازه‌ها، بوستان‌،
شیکاگو، بوستون، فیلادلفیا، منهتن،
همان‌قدر که سرشار از زندگی بودند
از مرگ انباشته بودند
و انباشته
انباشته‌تر از مردگان
تا زندگان.

پس من آن‌چه را که به خواب دیده‌ام
پس از این به هرکسی می‌گویم
هر‌قدر که زیسته باشد،
و بعد از این خواهم ایستاد
در مرزهای خوابی که دیده‌ام.

و اکنون می‌خواهم
گورستان را
از یاد ببرم
و این فراموشی را
با همه‌گان قسمت کنم
و حتا اگر خاطرات مرگ
بی‌خیال برافراشته گردد
در هر جا،
حتا در اتاقی که در آن می‌خورم
و می‌خسبم
باید خشنود باشم.
و اگر نعش کسانی که دوست‌شان می‌دارم
یا نعش خودم
به هنگام، چنان‌که باید
خاکستر شود
و بر دریاها روان گردد
من خشنود خواهم بود
و یا اگر در باد پریشان شود،
من دوباره خشنودم.

#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
■از کسی که شب و روز دوست‌اش می‌دارم

به خواب دیدم
آن‌کس که شب و روز
دوست‌اش می‌دارم
مُرده است.

و به خواب دیدم
که به جایی رفته‌ام
که آن‌کس را که شب و روز دوست‌اش می‌دارم
در آن‌جا
در خاک کرده‌اند،
اما او در آن‌جا نبود.

به خواب دیدم
که می‌گردم
در گورستان
تا پیدایش کنم
و دانستم
که همه‌جا گورستان است
و خانه‌های سرشار از زندگی
همان‌قدر پر از مرگ بودند،
که این خانه.
خیابان‌ها، مغازه‌ها، بوستان‌،
شیکاگو، بوستون، فیلادلفیا، منهتن،
همان‌قدر که سرشار از زندگی بودند
از مرگ انباشته بودند
و انباشته
انباشته‌تر از مردگان
تا زندگان.

پس من آن‌چه را که به خواب دیده‌ام
پس از این به هرکسی می‌گویم
هر‌قدر که زیسته باشد،
و بعد از این خواهم ایستاد
در مرزهای خوابی که دیده‌ام.

و اکنون می‌خواهم
گورستان را
از یاد ببرم
و این فراموشی را
با همه‌گان قسمت کنم
و حتا اگر خاطرات مرگ
بی‌خیال برافراشته گردد
در هر جا،
حتا در اتاقی که در آن می‌خورم
و می‌خسبم
باید خشنود باشم.
و اگر نعش کسانی که دوست‌شان می‌دارم
یا نعش خودم
به هنگام، چنان‌که باید
خاکستر شود
و بر دریاها روان گردد
من خشنود خواهم بود
و یا اگر در باد پریشان شود،
من دوباره خشنودم.

#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
باشکوه است رفتن
باشکوه است ماندن
باشكوه است قلب
آن‌گاه كه قطره‌های خون هم شکل و بی‌گناه را پمپاژ می‌کند
چه لذت‌بخش است نفس کشیدن
سخن گفتن، راه رفتن، فشردن چیزی در دست
آماده‌گی برای رفتن به بستر
نگاه کردن به بدن سرخ‌ رنگ خود
آگاه از جسم خود بودن، چنین راضی، چنین عظیم
و این‌گونه است که به خود می‌آیم
که من خدای جان جهان‌ام
در میان دیگر خدایان
در میان دیگر زنان و مردانی که دوست‌شان دارم

#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
■ای من، ای زندگی!

در میانِ پرسش‌های مداوم
و زنجیره‌ی بی‌پایانِ بی‌ایمانان
و شهرهای آکنده از دیوانگان
و منی که
پیوسته در سرزنشِ خویش است
(که کیست دیوانه‌تر از من؟
و کیست بی‌ایمان‌تر از من؟)
در میانِ چشم‌هایی که
بی‌هوده روشنی می‌جویند
و اشیاء مضحک
و کشمکشی که
هر دم از سر گرفته می‌شود
و انبوهِ دروغینِ خلقی که
سنگین گام برمی‌دارد
و تتمه‌ی سالیانی پوچ و بی‌حاصل،
سالیانی که با من‌اش درهم‌تنیده‌
این پرسش، ای من، بس غم‌انگیز،
این پرسشِ مداوم
به چه باید دل خوش کرد؟
ای من، ای زندگی!

پاسخ:
که این‌سان تو این‌جایی،
که زندگی هست و یگانگی
که نمایشِ عظیم،
هم‌چنان بر صحنه است،
تا تو نیز کلامی بدان بیفزایی.

■O ME! O LIFE!

O ME ! O life! of the questions of these recurring,
Of the endless trains of the faithless, of cities fill'd with the foolish,
Of myself forever reproaching myself, (for who more foolish than I, and who more faithless?)
Of eyes that vainly crave the light, of the objects mean, of the struggle ever renew'd,
Of the poor results of all, of the plodding and sordid crowds I see around me,
Of the empty and useless years of the rest, with the rest me inter twined,
The question,
O me ! so sad, rccurring - What good amid these, O me, O life?

Answer.
That you are here - that life exists and identity,
That the powerful play goes on, and you may contribute a verse.


#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای من!
ای زندگی!
درمیان این‌همه پرسش‌های مکرر
در میان زنجیره‌ی بی‌پایان بی‌ایمانان
در شهرهای آکنده از ابلهان
به چه باید دل خوش کرد؟!
ای من!
ای زندگی!
پاسخ: به این‌که تو این‌جایی
که زندگی هست و یگانگی!
که نمایش بزرگ هم‌چنان پابرجاست
تا تو هم کلامی بر آن بیفزایی..‌‌.

🎬●بخش از شعر: «ای من، ای زندگی» از #والت_ویتمن (Walt Whitman) در سکانسی از فیلم «انجمن شاعران مرده» (Dead Poets Society) به کارگردانی «تام شولمن»
@asheghanehaye_fatima
▪️

بودنم را به بزم می‌گیرم، و می‌سرایم خویشتن را و آنچه می‌پندارم، خود پندار توست هر ذره از من، به نیکی همانا ذرّات توست روان‌َم را فرامی‌خوانم و می‌پراکنم‌َش، می‌خوانم‌َ و می‌پراکنم خویش را، به تماشای یگانه‌ای نی‌ از علف‌هایِ تابستان می‌شتابم، زبان من، هر قطرهٔ خون‌َم، از این خاک برآمده، وز این هوا، و این‌جا، از والدین خویش زاییده شده‌م، و بدان‌سانِ هم‌نیاکان‌َم،اینک، سی‌و‌هفت ساله‌ام، در آغازَش، در اوجِ سلامت، امید با من است تا مرگ‌هنگام دست برندارم.از باورهای‌َم و
آموخته‌های‌َم که در تعلیق نایند ..

#والت_ویتمن

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برهنه شو!
در نگاهم تو گناهکار نیستی،
نه بیات‌شده و نه متروکی،
از میان ملحفه‌های ماهوت و کتان به تماشایت نشسته‌ام یا که نه،
و در پیرامون می‌مانم، سرسخت، جوینده، نافرسودنی
و هیچ نتواند
مرا به لرزش وادارد.

#والت_ویتمن

@asheghanehaye_fatima
شکفته از در آغوش کشیدن های زن
مرد از راه می رسد شکفته
و همیشه همین که می رسد از راه شکفته است
شکفته از زنانه ترین زن زمین
همین که می رسد از راه مردانه ترین مرد زمین است
شکفته از گرمای رفیقانه ترین زن
همین که می رسد از راه رفیقانه ترین مرد است
شکفته از تن بی همتای زن است فقط
که مرد می تواند تن بی همتایی به خود بگیرد
شکفته از شعر محشر زن است فقط
که از راه می رسند شعرهای مرد
این چنین است فقط که شعرهای من از راه می رسند
شکفته از زن مغرور و مصمم را دوست می دارم
فقط در آن دم است که فاش می شود من مرد مصمم و مغرور را دوست دارم
شکفته از در آغوش فشردن پرتوان زن خوش بر و بارو را دوست می دارم
این چنین است فقط که در آغوش فشردن های پرتوان مرد از راه می رسند
شکفته از در آغوش کشیدن های ذهن زن
همه در آغوش کشیدن های ذهن مرد از راه می رسند سر به راه
شکفته از راست کرداری زن است که تمام راست کرداری ها می شکفند
شکفته از شفقت زن است تمام شفقت ها
عظیم ترین چیز روی زمین مرد است
/ تمام ابدیت
ذره ذره از این عظمت
اما شکفته از زن است
در زن است که مرد هست می شود نخست
و مرد می شود سپس

#والت_ویتمن


@asheghanehaye_fatima
■از دل اقیانوس خروشان

از درون ازدحام
از دل اقیانوس خروشان،
قطره‌ای
با مهربانی فراز آمد
و به نجوا گفت:
«دوستت دارم
تمامِ عمر
تا که بمیرم.
سفر کرده‌ام
راهی دراز را
تنها برای آن که در تو بنگرم،
بر تو دست بسایم.
چرا که نمی‌توانستم
بی آن‌که یک بار دیده باشمت
به مرگ تن دهم.
برای آن‌که می‌ترسیدم
از کف داده باشمت.»
ـ اکنون که یکدیگر را
نظاره کرده‌ایم،
در هم تماشا کرده‌ایم،
ایمنیم؛
پس خرسند و رام
به اقیانوس بازمی‌گردیم، عشق من؛
من هم پاره‌ای از اقیانوسم، محبوبم
آن‌قدرها از هم جدا نیستیم؛
به هم واصل می‌شوند
تمام پاره‌ها
تماشا کن عشق من!
اگرچه دریا
سخت کمر به جدایی بسته است
اگرچه لَختی جدا می‌بردمان
اما نمی‌تواند برای همیشه
از یکدیگر دورمان کند
ناشکیبا مباش
فاصله کوتاه است
و من می‌شناسمت.
به هوا
به خاک
به اقیانوس
سلام می‌دهم
در هر غروب آفتاب
به یاد عزیز تو ای محبوبم.

#والت_ویتمن
برگردان: #محسن_توحیدیان

@asheghanehaye_fatima
شکفته از
زنانه تَرین زنِ زمین
همین که می رِسد از راه
مردانه تَرین مَردِ زمین است
شکفته از گَرمای
رفیقانه تَرین زن
همین که می رِسد از راه
رفیقانه تَرین مَرد است



#والت_ویتمن
#شما_فرستادید




@asheghanehaye_fatima
تو
ای اقیانوس‌های آرمیده در من
دگر آرام نخواهم شد؛
برخواهم خاست چونان که می‌یابمت
در آستانه‌ی امواج
در میلاد طوفان‌ها
همان‌گونه پرخروش، همان‌گونه بی‌انتها...

#والت_ویتمن | Walt Whitman | آمریکا، ۱۸۹۲-۱۸۱۹ |

برگردان: #آناهید_قاسمی




@asheghanehaye_fatima
ای #من، ای #زندگی!

در میانِ پرسش‌های مداوم
و زنجیره‌ی بی‌پایانِ بی‌ایمانان
و شهرهای آکنده از دیوانگان
و منی که
پیوسته در سرزنشِ خویش است
(که کیست دیوانه‌تر از من؟
و کیست بی‌ایمان‌تر از من؟)
در میانِ چشم‌هایی که
بیهوده روشنی می‌جویند
و اشیاء مضحک
و کشمکشی که
هر دم از سر گرفته می‌شود
و انبوهِ دروغینِ خلقی که
سنگین گام برمی‌دارد
و تتمه‌ی سالیانی پوچ و بی‌حاصل،
سالیانی که با من‌اش در هم تنیده‌
این پرسش، ای من، بس غم‌انگیز،
این پرسشِ مداوم__
به چه باید دل خوش کرد؟
ای من، ای زندگی!

پاسخ.
که اینسان تو اینجایی،
که زندگی هست و یگانگی
که نمایشِ عظیم،
همچنان بر صحنه است،
تا تو نیز کلامی بدان بیفزایی.


#والت_ویتمن
برگردان: #آرمین_دارابی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



رام ناشدنی‌ام، بی‌تعبیر
من خوی وحشی‌ام را بر تمامی بام‌های جهان فریاد می‌کشم.
دقایق پایانی روز در من ایستاده که پیکرم را به بقا به ثباتی بی‌مانند روانه کند به سمت دیوانگی‌های ناپیدا...
که مرا در فضایی مه اندود در تاریکیِ روشن، رهسپار کند.
هوایم، هوایم که می‌گذرم
من موهای سپیدم را در خورشیدی فراری می‌افشانم،
جسم‌ام را غرق گرداب‌ها می‌کنم
آنگاه بانی حیات می‌شوم؛
در دل خاک می‌رویم؛
و از مطلوب‌ترینِ گیاهان رشد می‌کنم...
در جستجوی من به زیر پاهایت نگاه کن...

#والت_ویتمن
ترجمه‌:
#آناهید_قاسمی
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺯﻥ
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺷﻜﻔﺘﻪ
ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ میﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ ﺯﻣﻴﻦ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎﻯ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ
ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺑﻰﻫﻤﺘﺎﻯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ
ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻦ ﺑﻰﻫﻤﺘﺎﻳﻰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻴﺮﺩ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﻣﺤﺸﺮ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ
ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻣﺮﺩ
(ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻛﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ)

شکفته از ﺯﻥ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺼﻤﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰﺩﺍﺭم
ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺎﺵ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩِ مصمم و مغرور را دوست دارم
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻓﺸﺮﺩﻥﻫﺎﻯ پرتوان زن خوش بر و بارو را دوست می‌دارم
ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻓﺸﺮﺩﻥﻫﺎﻯ پرتوان مرد از راه می رسند
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺫﻫﻦ ﺯﻥ
ﻫﻤﻪﻯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺫﻫﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﻨﺪ ﺳﺮ ﺑﻪﺭﺍﻩ
شکفته از راست کرداری ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﺳﺖﻛﺮﺩﺍﺭﻯﻫﺎ ﻣﻰﺷﻜﻔﻨﺪ
شکفته از شفقت ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻔﻘﺖﻫﺎ
ﻋﻈﻴﻢﺗﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ/ تمام ابدیت
ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻣﺎ ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺖ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻧﺨﺴﺖ
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﺳﭙﺲ.

■●شاعر: #والت_ویتمن | "Walt Whitman" | آمریکا، ۱۸۹۲-۱۸۱۹ |
■●برگردان: #مهرداد_فلاح

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



تو،
ای اقیانوس‌های آرمیده در من
دگر آرام نخواهم شد؛
برخواهم خواست چونان که می‌یابم‌ات
در آستانه‌ی امواج
در میلاد طوفان‌ها
همان‌گونه پرخروش..
همان‌گونه بی‌انتها...
‌‌

#والت_ویتمن
@asheghanehaye_fatima



تو،
ای اقیانوس‌های آرمیده در من
دگر آرام نخواهم شد؛
برخواهم خواست چونان که می‌یابم‌ات
در آستانه‌ی امواج
در میلاد طوفان‌ها
همان‌گونه پرخروش، همان‌گونه بی‌انتها...

#والت_ویتمن
@asheghanehaye_fatima
🍂
🍂
■شعری از "والت ویتمن"


مرا غوطه‌ور می‌کند
دمادم در واپسین لخته‌های روز
در زمانی مقدس
در زمان بازسازی گذشته
بغض آهنگی می‌پیچد در حنجره‌ام
و تو ای روحانی پاک
ای زمین
ای زندگی
تا آخرین بارقه درخشان
تو را خواهم خواند
دریچه‌ی روح‌ام را بگشا
کمال را ببین
و غریو شادی سر بده

زندگی طبیعی‌ام صادقانه تا همیشه
همه‌چیز را می‌ستاید و پیروز می‌داند
همه‌چیز درخشان است
چیزی که ما جهان می‌نامیم، جهان جان‌های بی‌شمار

حیرت‌انگیز است راز حرکت در همه‌ی موجودات
حتا در کوچک‌ترین حشرات
درخشان است قدرت بیان، حواس انسان
درخشش نور و انعکاس نور ماه نو در آسمان غربی
درخشان است هرچه می‌بینم یا می‌شنوم یا لمس می‌کنم
هر چیز و همه‌چیز
خوبی در همه‌چیز
در رضایت و اعتماد به نفس حیوانات
بازگشت سالانه‌ی فصل‌ها
سرخوشی جوانی
در قدرت و شور مردانه‌گی
عظمت و ارزنده‌گی سال‌خورده‌گی
و چشم‌انداز بلندمرتبه مرگ.

باشکوه است رفتن
باشکوه است ماندن
باشكوه است قلب
آن‌گاه كه قطره‌های خون هم شکل و بی‌گناه را پمپاژ می‌کند
چه لذت‌بخش است نفس کشیدن
سخن گفتن، راه رفتن، فشردن چیزی در دست
آماده‌گی برای رفتن به بستر
نگاه کردن به بدن سرخ‌ رنگ خود
آگاه از جسم خود بودن، چنین راضی، چنین عظیم
و این‌گونه است که به خود می‌آیم
که من خدای جان جهان‌ام
در میان دیگر خدایان
در میان دیگر زنان و مردانی که دوست‌شان دارم●


🔘شاعر: #والت_ویتمن
🔘برگردان: #علی‌رضا_توکلی

*والت ویتمن( ۱۸۹۲–۱۸۱۹)، شاعر مدرن و روزنامه‌نگار اهل آمریک
@asheghanehaye_fatima



رام ناشدنی‌ام، بی‌تعبیر
من خوی وحشی‌ام را بر تمامی بام‌های جهان فریاد می‌کشم.
دقایق پایانی روز در من ایستاده که پیکرم را به بقا به ثباتی بی‌مانند روانه کند به سمت دیوانگی‌های ناپیدا...
که مرا در فضایی مه اندود در تاریکیِ روشن، رهسپار کند.
هوایم، هوایم که می‌گذرم
من موهای سپیدم را در خورشیدی فراری می‌افشانم،
جسم‌ام را غرق گرداب‌ها می‌کنم
آنگاه بانی حیات می‌شوم؛
در دل خاک می‌رویم؛
و از مطلوب‌ترینِ گیاهان رشد می‌کنم...
در جستجوی من به زیر پاهایت نگاه کن...


#والت_ویتمن
Ещё