هرگز از یاد نبردم منِ مدهوش ترا
تو نه آنی که توان کرد فراموش ترا
مدد از سینۀ من خواه همان ای دوزخ!
گر نشاند نفَسِ سرد من از جوش ترا
کس چه انديشۀ وصل تو کند چون هرگز
دستِ اندیشه ندیدهست در آغوش ترا
گر سرم وقفِ فراموشی عالَم گردد
نتوانم نفسی کرد فراموش ترا
دُرِ گوشت که برافروخته زان شعلۀ روی
آتش طور نماید ز بناگوش ترا
ای دلِ خسته هنوزت اثرِ ضعف به جاست
باز سویش منگر میبَرد از هوش ترا
ای «
مسیح» ار نکند شیخْ مدد همرهِ تو
بس بوَد همّتِ رندان قدحنوش ترا.
حکیم رکنا
#مسیح_کاشانی#عزیز_روزهام @asheghanehaye_fatima