@asheghanehaye_fatimaتو به آن خنده شبیهی که پرید از لب من
مثل ماهی، که گریزان شدهای از شب من
رفته ای تا به تب فاصله عادت بکنم
به خیالات تو ابراز ارادت بکنم
تا تورا ساده ترین راه تجسم کردم
کوچه به کوچه تورا در دل خود گُم کردم
مانده ام زیر همین سقف پراز عطرتنت
آشتی تر شده ام با نفسِ پیرهنت
همه جا پرشده از شرح پریشانی من
ردِ داغ تو نشسته است به پیشانی من
هرچه گفتند نکن ،بازحماقت کردم
پشت سر با تو و یاد تو رفاقت کردم
زیر عکس تو نوشتم ، که تو هم نامردی
حضرت عشق چرا اینهمه کم آوردی ؟
شک نکن !از همه ی سِر ِّدلت باخبرم
ترس تو مثل بلاییست که آمد به سرم
ترست از حادثه ی سبز بهاری شدن است
پشت دلشوره ی پاییز فراری شدن است
حیف ،بر عکس تو از زردشدن میترسم
عاشق عشقم و ازسرد شدن می ترسم
بعد تو مردم این شهر تبانی کردند
به دل پنجره ام سنگ پرانی کردند
تا که جا داشت به من وصله ی ناجور زدند
روی تصویر منِ غمزده هاشور زدند
وسط مهلکه انگشت نشانم کردند
نیش صد عقرب جرّاده به جانم کردند
پشت ما قصه زیادست ؟فدای سرمان
حرف بی ربط نباید که ببندد پَرِمان
برنگرد از وسط راه ، برو دور بمان
روی تصمیم خودت محکم و مغرور بمان
بارِ رسوایی این عشقِ پُرازغم بامن
پچ پچِ خاله زنکهای محل هم بامن
در دلت جشن بپا کن که رهایی زیباست
از دل کینه ای ات عقده گشایی زیباست
به تنم ضربه بزن ،محکم و بی اخم بزن
جای خالی که زیادست ،تو هی زخم بزن
خاطراتت به تو وابسته و وادارم کرد
تا ابد درته این چاه گرفتارم کرد
بعد تو شاعرکی گیج و توهم زده ام
تهمتی تازه به قدقامت گندم زده ام
بی خیال من و این شهر و همه خوب وبدش
کاشکی دق بکند شاعرک نابلدش
#مریم_ناظمی