عاشقانه های فاطیما

#مریم_اسدی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
@asheghanehaye_fatima



وحشیانه
به چنگ ‌و تازیانه
مرزهای تنت را رژه می‌روم ؛
هیچ زنی
هیچ کجا
هرگز
تنت را اینگونه نکاویده
میدانِ جنگی که
تنها فرمانده اش زنی است
که به زبان ،
نفست را به شماره می‌اندازد ؛

حالا
تنت را از میدان بیرون ببر
عطر پرسه‌های من
پای زنان دیگر را قلم میکند ..!!


#مریم_اسدی
زنی که
پوستِ خودش را می کَنَد
تا
خیابانی به باد نرود
معشوقه ی مردی وحشی است...
که دستهایش
بوی خون و قفس می دهد!



#مریم_اسدی
#هیچی



@asheghanehaye_fatima
و زن را شلاق زدند
تا وزنِ کلمه به دست شیطان بیوفتد
همین هراس همیشه
شیطنتِ چشمهای زن را
ضمانت میکرد...
پوستش
بسترهای زیادی را به رقص در می آورد
و آنها
به بهانه چشمها
شیطنتها
هراس ها
رقص را از دامنش
لبخند را از لبش
و لطافت را از دستانش...می ربودند!


شبها
پای زن که ب خوابهایشان باز میشد
قصه را به آب می دادند


#مریم_اسدی

@asheghanehaye_fatima
و زن را شلاق زدند
تا وزنِ کلمه به دست شیطان بیوفتد
همین هراس همیشه
شیطنتِ چشمهای زن را
ضمانت میکرد...
پوستش
بسترهای زیادی را به رقص در می آورد
و آنها
به بهانه چشمها
شیطنتها
هراس ها
رقص را از دامنش
لبخند را از لبش
و لطافت را از دستانش...می ربودند!


شبها
پای زن که ب خوابهایشان باز میشد
قصه را به آب می دادند


#مریم_اسدی


@asheghanehaye_fatima
انارهای تنم
به هوس ِ لب تو
پوست ترکانده اند...
بهشت را
با زبان ِ خیس
روی تنم
نقش بزن

#مریم_اسدی

@asheghanehaye_fatima
اصلا
حساب و کتاب ندارد
دستی
که دلتنگی را
با ناخن
روی تنت
وصله پینه میکند



#مریم_اسدی
#یهویی_نوشت
#هذیان_های_زنی_که_به_خیال_معتاد_بود
@asheghanehaye_fatima
درد زنی وحشی است
که استخوان فاصله را
به دندان سگهای خیال میدهد...
تا
تکه های متلاشی اش
روی دست کسی نماند



#مریم_اسدی
#زن_درد_بود
#مرور

@asheghanehaye_fatima
به
زمزمه ی لبهایت
تن می سپارم..
یخ در جهنمی است تنم
که به ذوب
امیدوار است




#یهویی_نوشت
#مریم_اسدی
#هذیان_های_زنی_که_به_خیال_معتاد_بود

@asheghanehaye_fatima
دستانت
خیابانی خیس...
و من
عابری خسته!

تاوان گرفتنش
افتادن است در جبهه های تنت
و من هربار
عطای عبور را
به لقایش...

#یهویی_نوشت
#مریم_اسدی


@asheghanehaye_fatima
انگشتانم
فاصله ی لبانت را
پرسه میزنند...
آخ
هزار شعرِ داغ
برای گوشهایم
روی لبت
لانه کرده



#مریم_اسدی
#یهویی_نوشت


@asheghanehaye_fatima
برای
قصه هایت
گوشهایم را کوک کرده ام
هزار و یک شبم
تسلیمِ
شبی
که
نفسهای تو
چشمهایم را
بیدار کند



#مریم_اسدی
#یهویی_نوشت
#هذیان_های_زنی_که_عشق_برایش_حکم_اعدام_بود



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




در امتداد تخت
می دوم
شبیه زنی خیس
که از
هم آغوشی وحشیانه ای
گریخته است
خیالت را
از
خوابهایم بیرون بکش
زنی که
طعم "تو" را
به آغوشش برده بود
اجتناب از تخت را
به پیراهنم کوک می زند
وحشی تر از ماده گرگی
که
توله های گرسنه اش را
به دندان می کشد
خیال تخت را
چنگ می زنم



حالا هی خیسی آغوشت را به خیالهایم بیاور




#یهویی_نوشت
#هذیان_های_زنی_که_عشق_برایش_حکم_اعدام_بود
#مریم_اسدی
@asheghanehaye_fatima



+موندن سخت تر از رفتنه...آدمی که میره فقط میره اما آدمی که می مونه...پای خیلی چیزا می مونه...
-اتفاقا اونی که میره خلاصه ی هر چیزی رو با خودش می بره...فک کن توی یه چمدون یه دنیا خاطره بچپونی و ببری...
+هه...چمدون خلاصه اس ، چکیده اس...فک کن آدم بمونه و یه کمد عطر...یه تخت خاطره،ی اتاق حرف،یه خونه پر عطر چایی،ی کوچه پر از صدای خنده،ی عالم خیابون پر از عبور...ی شهر خاطره...
آخ!موندم اینا که میرن چطوری میرن که دیگه برنمیگردن؟!
-نمیدونم...خیالِ یه شهر سنگین تره یا خودِ ی شهر؟



ما را
درخت بار آوردند
هرجا ریشه کردیم
ماندیم



#یهویی_نوشت
#اتفاق_غیر_عادی_دیالوگ
#هذیان_های_زنی_که_عشق_برایش_حکم_اعدام_بود
#مریم_اسدی
@asheghanehaye_fatima



جوانه های لعنتی
تنها
به زبان"ِ تو"
به آستانه ی قد کشیدن می رسند
آیه های تسلیم را
به گوشم نفس بزن
تا اقتدارِ
بندگی در انحصارِ آغوشِ تو پا بگیرد
زن

"شدن" را برای "تو"
ثبت کند



#هذیان_های_زنی_که_به_خیال_معتاد_بود
#مریم_اسدی
@asheghanehaye_fatima



فکر کن عطر قهوه پیچیده از اون عطرهای غلیظ که کلی خیال خوب با خودش می آورد...
حالا کمی بیشتر خیال کن نشسته ای و داری می بافی به هم دنیا را یک وقتهایی جنگت میگیرد و بغض میکنی یک وقتهایی خیالهای داغ لبخند روی لبت می آورد...
کمی بیشتر
فنجان قهوه ات تمام شده و داری هنوز خیالها را ورق میزنی...
فکر کن با صدای زنگ دری تلفنی چیزی میپری و بر میگردی به اتاق ...به خانه به کار به مسولیت به روزمره...
چند فنجان قهوه برای اشک و لبخندت نوشیده ای



فکر می کنم
فکر کن

چند فنجان خیال به خودمان بدهکاریم تا حسابهایمان تسویه شود تا صلح کنیم تا لبخند بزنیم تا...


تا لبخند بزنیم چقدر باید بجنگیم



#مریم_اسدی
#هذیان_نوشت
@asheghanehaye_fatima



‎تمام ِنبض هایِ تنت
‎زیر ِانگشتانِ من
‎شعر می شوند
‎از فهم ِ قابله ها ی شهر
‎خارج است
‎آبستنی واژه ها
‎با نفسِ داغ ِ تو




#مریم_اسدی
@asheghanehaye_fatima



برای شراب و پنیر
برای مستیِ من
برای فرار میکنم از چنگ زندگی تا...
بگیرمت درآغوشِ آخر
پیک ،پیک
بنوش مرا
تا خالیِ دستمان از اتفاق
به پناه همین آغوش
کمی آرام تر بمیرد




#مریم_اسدی
#هذیان_های_زنی_که_به_خیال_معتاد_بود
کویر تنم
را
به زبانِ خیسِ آغوشت
وعده بده
هزار دانه ی وحشی
به روییدن
زیر پوستم
پوست انداخته اند




#مریم_اسدی
#هذیان_های_زنی_که_به_خیال_معتاد_بود

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



خوبم!
آرام بخش های بیشتری می خورم
گریه های کمتری میکنم
و لبخندهایی را می زنم
که روی لبم بنشیند
می زنم...
که بنشیند!
تکان نخورد
می زنم
تا زنده بماند
می زنم ...
تا بر نگردد به کنج
به جانسوز استخوانهایم
به پروانه هایی
که پیله پیله پریدن را وقت مردن توی گوش هم پچ پچ میکنند
به پرنده هایی که
آسمان را
تنها خیالِ رنگی ِ قاب شده ای است
که از مادرانشان
نَقل شده...
می زنم
زنی را که به پرنده
به پروانه
دل بسته بود
اینجا تنها راه پریدن مرگی است
که به رگ گردنش
وصل شده



#مریم_اسدی
#یهویی_نوشت
#هذیان_های_زنی_که_عشق_برایش_حکم_اعدام_بود
#این_شلوغی_که_می_بلعد
Ещё