عاشقانه های فاطیما

#ما_رها_نمی‌شویم
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
@asheghanehaye_fatima




#ما_رها_نمی‌شویم


کسی در من همه‌چیز را خواب می‌بیند
و این‌ها به خواب‌هایم راه پیدا می‌کنند.
شاید از خواب‌های آینده‌ام این سطرها را می‌دُزدم
که در این اتاق که در امروز نمی‌گنجم.

آن‌قدر در این جاده در این راه ایستاده‌ام
که دیگر دیده نمی‌شوم
و همه می‌پندارند این جاده منم
این راه.
درختانِ این مسیرِ جادویی
زمانِ زنده‌بودنِ مرا از خویش بالا کشیده‌‌اند
و وقتی از این‌جا می‌گذرم
تپشی مضاعف مرا می‌گیرد
بال‌هایی سنگین
رودخانه‌ای در خوابی عمیق.

آیا شنیدنِ صدای یک رودخانه
دنیاهایی دفن‌شده را از زنده‌گی
 بیرون نمی‌کشد؟

در همۀ این سال‌ها
چشم‌هایی ناپیدا می‌زیست
هر بار که کتابی را می‌بست
شیطنتِ بازوبسته‌شدنِ یک در
در تو بی‌قراری می‌کرد.
زنده‌گی جایی پنهان شده است
این را بنویس.

.

#بوی_تو

به خاک افتاده‌ام
و ردِّ پای تو را می‌بوسم
از این‌جا گذشته‌ای
آن زمان که خواب بوده‌ام
از این‌جا گذشته‌ای
آن زمان که «فراموشی» هم
در خاطره خود را تنها می‌یافت

از این‌جا می‌گذری
از میانِ این کلمه‌ها:
__ چند خط می‌نویسم
بقیه‌اش را
گریه می‌کنم 

تمامِ کلمات را به بوی خود آغشته می‌کنی
کلمه‌به‌کلمه می‌نویسم و تو
چند کلمه جلوتری

قسمتی تقطیع‌شده از شعر را
شب می‌گیرد
در قسمتی دیگر، چند بار، خورشید بیرون می‌زند

فکر نمی‌کردم که زمان
در میانِ کلمه‌ها جا بگیرد
فکر نمی‌کردم ما
میانِ این کلمه‌ها نیز زنده باشیم

چند کلمه به من چسبیده
چند کلمۀ دلتنگ

خواب می‌بینم که تو
کلمه‌به‌کلمه دنبالم می‌گردی
و هر چه کلمه‌های گریان را تکان می‌دهی
کسی جوابت نمی‌گوید
کسی نمی‌تواند.
و ناگهان در خوابم درِ چوبیِ خانۀ کودکی‌ام!
که مقابلِ آن ایستاده‌ام
و کسی در گوشم می‌گوید:
کلمه‌به‌کلمه دنبالِ تو
و آن‌گاه که می‌رسی
کتاب بسته می‌شود.

19 / 7 / 1373

#شهرام_شیدایی
@asheghanehaye_fatima



#ما_رها_نمی‌شویم


کسی در من همه‌چیز را خواب می‌بیند
و این‌ها به خواب‌هایم راه پیدا می‌کنند.
شاید از خواب‌های آینده‌ام این سطرها را می‌دُزدم
که در این اتاق که در امروز نمی‌گنجم.

آن‌قدر در این جاده در این راه ایستاده‌ام
که دیگر دیده نمی‌شوم
و همه می‌پندارند این جاده منم
این راه.
درختانِ این مسیرِ جادویی
زمانِ زنده‌بودنِ مرا از خویش بالا کشیده‌‌اند
و وقتی از این‌جا می‌گذرم
تپشی مضاعف مرا می‌گیرد
بال‌هایی سنگین
رودخانه‌ای در خوابی عمیق.

آیا شنیدنِ صدای یک رودخانه
دنیاهایی دفن‌شده را از زنده‌گی
 بیرون نمی‌کشد؟

در همۀ این سال‌ها
چشم‌هایی ناپیدا می‌زیست
هر بار که کتابی را می‌بست
شیطنتِ بازوبسته‌شدنِ یک در
در تو بی‌قراری می‌کرد.
زنده‌گی جایی پنهان شده است
این را بنویس.

می‌دانی؟!
در به‌یادآوردنِ این‌ها نیز زمان می‌گذرد
و همه‌چیز را دور می‌کند و درو می‌کند.
ما رها نمیشویم
چشم‌هایت را در خودت زندانی کن
و نگذار دریا چیزی از تو بیرون بکشد.

چرا همه‌چیزِ این سیاره از ما
برای پیوستن به خود می‌کاهد؟
چرا پیوستن برای پیوستن صورت نمی‌گیرد؟

می‌ترسم نکند این سیاره سرِ بُریده‌ای در آسمان باشد
بی‌صورتیِ این چهره
وحشتم را با شاخ‌وبرگِ درختانش می‌پوشانَد.
و می‌دانم دیدنِ این‌ها همه خواب‌‌دیدن است.

همیشه ترسیده‌ام که از روی این دایره پرت شوم.
چرا هیچ‌کس به ما نگفته است که زمین
مدام چیزی را از ما پس‌می‌گیرد
و ما فکر می‌کنیم که زمان می‌گذرد.

شاید زمین آن سیاره‌ای نیست که ما در آن باید می‌زیستیم
و از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان می‌مانَد
و به این زنده‌گی برنمی‌گردد.

از دست‌هایمان بیرون رفته‌ایم
از چشم‌هایمان
و همه چیزِ این خاک را کاویده‌ایم:
ــ ما به همراهِ آب و باد و خاک و آتش
به این سیاره تبعید شده‌ایم
و این‌جا
زیباترین جا
برای تنهایی‌ست.

کسی در من همه‌چیز را خواب می‌بیند.


21 / 10 / 1373
#شهرام_شیدایی
از کتاب #آتشی_برای_آتشی_دیگر