عاشقانه های فاطیما

#علیرضا_بهجتی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
درونم یخ زده است
و لمسِ احساسِ اتّفاق ها چه سرد و بی روح شده اند
دیدارِ روزهایی که چشمداشت آمدنش را میکشیدی چه بی تفاوت از کنارت عبور میکنند
انگار نه انگار که روزها و ساعت ها انتظارِ آمدنش را می کشیده ای !
میانِ یک تضادِ از زندگی ، گیج و مبهوت سرم را به این طرف و آن طرف میچرخانم
خنده هایم تصنّعی تر و شادی هایم کوچک و کوچک تر شده اند
آسمان من کوچک شده است یا بال هایم را کوتاه کرده اند ؟
بودنم رو به زوال است و یا ناخواسته سرکوب شده اند آن تجربه هایِ شیرینِ کودکی ام ؟
گمم در لابه لایِ علت و معلول ها
گمم در لابه لایِ این سنّت و مدرنیته یِ عصرِ حاضر
گمم در لابه لایِ اتفاقاتِ این روزهایِ زیستن
گمم در لابه لایِ هم آوازیِ تاریخِ شمسی و قمری و میلادی ها
باید کوبید آن باورهایِ آموزش دیده ام را و از نو ساخت
دلم یک منِ جدید میخواهد
منی بدونِ دیوار و بن بست
یک منِ عاری از این همه تضاد 
دلم یک من میخواهد
یک منِ آزاد و رها

#علیرضا_بهجتی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
توی این روزای آخر سال ناخودآگاه ذهنت سمت و سو میگیره
مثل یه کتاب صفحه های خاطراتتو ورق میزنی
خاطراتت هم صفحه های خوب داره هم صفحه های سیاه
خودتو برمیداری و میبری توی کوچه و پس کوچه های سرگذشت یکساله ات
جاهایی پرواز میکنی که مطمئنی دیگه هرگز به اونجاها برنمیگردی و دیگه هیچ وقت تکرار هم نمیشن
یاد یه سری آدمایی میوفتی که دیگه نیستن
یاد جمله ها و دوست دارم هایی که حالا درمونش فقط روشن کردن یه سیگاره
دلت پیش خونه و شهری گره خورده که دیگه توش نیستی
یا اینکه مدام ذهنت میره سمت کارهای اشتباهاتی که نباید انجام میدادی و دادی
به حرف هایی که نباید میزدی و زدی
مدام خودتو سرزنش میکنی که کاش انجام نمیدادی
اما از اون بدتر یه سری کارها مثل بستن دکمه های لباس میمونن تا آخریشو نبندی نمیفهمی کل مسیر رو اشتباه اومدی
هیچ کسی هم اون موقع نیست که بهت بگه این کار رو نکن
بعضی وقت ها ، هیچ پاک کنی اشتباهاتت رو دیگه پاک نمیکنه و فقط میشن یه خاطره که جاشم میشه کنج دلت
امیدوارم دفتر زندگیتون سرشار از صفحه های خوش نقش و نگار و رنگارنگ باشه و بدونیم اگه چاشنی مهربونی و گذشت توی رفتارمون یکم بیشتر میبود شاید دیگه نیاز به برگشتن و اصلاح نبود

#علیرضا_بهجتی
#فاطیما


@asheghanehaye_fatima
حال و هوای این روزهایم
حال و هوای عروسکِ آویزان
به آینه ی ماشینی ست
که برایش مهم نیست
که داخلِ چه نوع ماشینی باشد
حرف نمی زند...
نگاه نمی کند...
نفس نمی کشد...
فقط و فقط می رقصد!!

#علیرضا_بهجتی

@asheghanehaye_fatima
هر چه در قدمگاه زندگی به جلو و جلوتر می آییم احساس میکنیم گذشته یمان را با تمام حواس پنجگانه اش سر تمام کوچه و خیابان هایش جا گذاشته ایم
دلمان تنگ‌ شده است برای
بغل کردن های پدر
لالایی های مادر
طعم چایی های مادربزرگ گوشه ی اتاق
شماره کردن های ستاره ها موقع خواب توی حیاط
و ده ها حس خوب از آن دوران که با حسرت از جلوی چشمانمان عبور میکنند
انگار هیچ توشه ای از کودکی و نوجوانی و جوانیمان دیگر به جا نمانده است
نکند بی هویت شده باشیم
خوش به حال قدیم تر ها
قدیم ترها هیچ چیز یکبار مصرف نبود
عاشق شدن ها و دل بریدن ها که اینقدر ساده نبود
قدیم ترها آدم هایشان بیشتر برای هم وقت میگذاشتند
دوست داشتن هایشان باور پذیرتر بود
دلمان برای آن لحظه ها و تمام حس های نوستالژی اش تنگ شده است
کاش همین اندک دلخوشی های کوچکی که برایمان مانده هست را قدر بدانیم

#علیرضا_بهجتی
@asheghanehaye_fatima

چیزی شبیه یک خودکشی ست!
عبور از این کوچه ها و خیابان های این شهر
که روزگاری بوی تو را میدادند...
و دست در دستانت قدم هایمان را شماره میکردیم...  
هر شب مشتی آه زیرِ بغل زدن
و گوش دادن به حرف های دیوارهای این شهر
مرا شکسته و شکسته تر میکند...
یادش بخیر وقتی که لب هایم به لب هایت میخورد
الفبا پوست می انداخت و هزاران کلمه که دوستَت دارم را صدا میزدند به سوی لبهایت رژه میرفتند...
تو نیستی دیگر اما در من
همیشه مردی ست منتظر
در این کوچه ها و خیابان ها
که برای بوئیدن و بوسیدنت
لحظه شماری میکند...

#علیرضا_بهجتی

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
توی این روزای آخر سال ناخودآگاه ذهنت سمت و سو میگیره
مثل یه کتاب صفحه های خاطراتتو ورق میزنی
خاطراتت هم صفحه های خوب داره هم صفحه های سیاه
خودتو برمیداری و میبری توی کوچه و پس کوچه های سرگذشت یکساله ات
جاهایی پرواز میکنی که مطمئنی دیگه هرگز به اونجاها برنمیگردی و دیگه هیچ وقت تکرار هم نمیشن
یاد یه سری آدمایی میوفتی که دیگه نیستن
یاد جمله ها و دوست دارم هایی که حالا درمونش فقط روشن کردن یه سیگاره
دلت پیش خونه و شهری گره خورده که دیگه توش نیستی
یا اینکه مدام ذهنت میره سمت کارهای اشتباهاتی که نباید انجام میدادی و دادی
به حرف هایی که نباید میزدی و زدی
مدام خودتو سرزنش میکنی که کاش انجام نمیدادی
اما از اون بدتر یه سری کارها مثل بستن دکمه های لباس میمونن تا آخریشو نبندی نمیفهمی کل مسیر رو اشتباه اومدی
هیچ کسی هم اون موقع نیست که بهت بگه این کار رو نکن
بعضی وقت ها ، هیچ پاک کنی اشتباهاتت رو دیگه پاک نمیکنه و فقط میشن یه خاطره که جاشم میشه کنج دلت
امیدوارم دفتر زندگیتون سرشار از صفحه های خوش نقش و نگار و رنگارنگ باشه و بدونیم اگه چاشنی مهربونی و گذشت توی رفتارمون یکم بیشتر میبود شاید دیگه نیاز به برگشتن و اصلاح نبود

#علیرضا_بهجتی
#فاطیما


@asheghanehaye_fatima
این روزها
دلم یک میز می خواهد و یک فنجانِ شعر
و یک همدرد...
که بفهمد من را
که گذرِ زمان را به یغما ببرد
که در حضورش چایم سرد شود.


#علیرضا_بهجتی


@asheghanehaye_fatima
باید یکی باشد
یکی که دزدانه نگاهش کنی.
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی
و در حضورش طعم تلخی قهوه ات را نفهمی.
باید یکی باشد که وقتی دلت برای مداد رنگی های کودکی ات تنگ شد
به ناخن هایش خیره شوی و سوار
بر رنگین کمانی به کودکی ات سفر کنی.
باید یکی باشد
یکی که حصار تنهایی ات را برهم زند و به تو بگوید که دوستت دارم.
آدم است دیگر
و آدمی به همین دوستت دارم هاست که زنده است ...

#علیرضا_بهجتی
@asheghanehaye_fatima
دلم به اندازه ی تمام برگهای افتاده ی خیابانهابودنت را میخواهد...
#علیرضا_بهجتی

@asheghanehaye_fatima
کنارت که می ایستد به چشم هایش خیره شو
و به او بگو که تمام زندگی اش هستی
کنارش که راه میروی دستش را محکم بگیر
و انگشتانش را محکم فشار بده تا حس کند بودنت را
کاش بدانی ناگهان چقدر زود دير ميشود
کاش بدانی که فرصت برای با هم بودن کم است
و گاهی وقت ها همین چیزهای کوچک، شیرین ترین لحظه های زندگی ات را رقم میزنند
گاهی وقت ها همین باهم بودن ها، همین زل زدن ها و همین دوستت دارم هاست که تو را زنده نگه میدارند
آدم است دیگر
کم می آورد...
خسته میشود...
دوست دارد کسی باشد که بفهمد او را
دوست دارد کسی باشد که یواشکی در گوشش بگوید خیالت تخت، غصه نخور، من هستم اینجا کنارت
آدم است دیگر...
دلش یک دوستت دارم میخواهد

#علیرضا_بهجتی


@asheghanehaye_fatima
این روزا انگار ناخواسته آدمای دیگه ای شده ایم
این روزها زندگی جوری شده که تنها بودن اذیتت میکنه
اگه هم رجوع کنی به صندوقچه ی ذهنت تا سراغ چند تا از اون دوستای درجه یکت رو بگیری ، چند ساعت از اون با هم بودن که میگذره میبینی حضورشون فایده که نداشته هیچ ، احساس تنهاییتم بیشتر شده
ما آدما ازهم خیلی دور شدیم
اینروزا بعضی چیزا نبودشون نسبت به قبل بیشتر آزارت میدن
مثل دورهمی هایی که قدرشونو ندونستیم ، با هم بودنایی که تموم شدن یا اون آدمایی که الان دیگه نیستن
هنوز جای خالی و نبودنشون رو باور نداری یا با خودت لج کردی و نمیخوای قبول کنی که دیگه نیستن
چه چیزای پیش پا افتاده ای که آرزو شدن
اینکه پدر و مادرت رو محکم بغل کنی و ببوسیشون یا دلت که گرفت یهو بزنی به جاده و واسه زودتر دیدنشون لحظه شماری کنی
انگار ما آدما ناخواسته عوض شدیم
مدام توی درونت به خودت امید میدی
به خودت میگی ما دوباره دور هم جمع خواهیم شد
دوباره اتفاقات خوب خواهد افتاد
مدام و مدام امید دادن به خودت
با خودت کلنجار میری
به خودت میگی زندگی مثل کوزه ی ترک خورده ميمونه آب کوزه رو اگه بخوری تموم ميشه اگه هم نخوریش حروم ميشه پس باید از زندگيت لذت ببری چون در هر صورت تموم ميشه
پس از لحظه لحظه ی زندگیت لذت ببر
میخوای خودت باشی نمیخوای شعار بدی نمیخوای خودتو گول بزنی نیمخوای تسلیم بشی
یاد جمله ی فامیل دور میوفتی که میگفت : آقای مجری بهت یه نصیحت برادرانه میکنم اگه زندگیت ته کشید بشین با ته دیگش حال کن ! هی نگو به آخرش رسیدم
از دست خودت راضی نیستی
میخوای یه کاری کنی آروم بشی
دوباره زمزمه میکنی زیر لب با خودت
‏ یاد جملات کلیشه ای میوفتی که ‌‌‌‌بايد زندگی را فهمید یا زندگی مثل یک پتوی کوتاهه که یا سرت بيرونه يا پاهات نباید خیلی سخت بگیری هر روز برای خودت و برای حال دلت کاری بکن
پا میشی یه کاری کنی و خودتو یه تکونی بدی
به خودت میگی یادت باشه قدر آدمای دور و برت رو بدونی
آدما کش نیستن که اونا رو بکشی و دوباره برگردن
جملات انگار تمومی ندارن
همینجور دارن توی سرت رژه میرن
به خودت که میای میبینی چشات خیسن
انگار این قطره های اشک که با پشت دستات پاکشون میکنی وزنه هایی هستن که دارن ازت جدا میشن
سبک و سبک تر میشی آروم و آروم تر
به خودت که میای میبینی خودتی و خودت
به خودت که میای میبینی بلاتکلیفی و این بلاتکلیفی بدترین درد دنیاست
به خودت که میای میبینی تابستون جای خودشو به پاییز داده
پاییز از راه رسید و انگار این دل تنگی ها هرگز تمومی ندارن

#علیرضا_بهجتی
@asheghanehaye_fatima
دختر که باشی،
میروی جلوی آینه،
سراغ لب هایت، صورتی پامچالی، قرمز آب اناری، قهوه ای خرمایی.
دختر که باشی،
جلوی آینه چهار زانو مینشینی و سوار بر قالیچه ای از خیال به سرزمین ناخن هایت فرود می آیی، آبی کاربنی، صورتی نئونی، قرمز یاقوتی.
اما انگار هیچکدام فایده ای ندارند،
دلت گرفته است.
و دلت که بگیرد با تمام مداد رنگی های دنیا هم نمیتوان دل تنگی هایت را رنگ کرد.

#علیرضا_بهجتی


@asheghanehaye_fatima
باید رفت
باید رفت و جا گذاشت دوست داشتنت را
باید خودم را در چمدانی بگذارم و دور شوم
مردمان این شهر همه حسود بودند
با هم بودنمان را کسی دوست نداشت
بوسه هایم را در زیر خاک های گلدان های خانه ات به جا میگذارم
به همه ی گلدان ها سپرده ام برای تو شکوفه دهند و تو را بغل کنند و بوی عطر تنمان را بدهند
اگر دیداری دوباره نبود ، کمی از خاک گلدان هایت را
به روی قبرم به یادگار بگذار

#علیرضا_بهجتی



@asheghanehaye_fatima
گاهی نباید از زندگی چیز زیادی خواست
همین که یکی را در زندگی ات دوست داری
همین که در کنج ذهنت ، دلت به داشتن یک رفیق دلخوش است
همین که هر شب موقع خواب از لابه لای درختان حیاط خانه ات میتوانی صدای جیرجیرک ها را بشنوی
همین که میدانی فردا صبح که از خواب بیدار میشوی یکی تو را با نام مادر یا پدر صدا خواهد کرد و همین که با چشمانت میتوانی آن ها را ببینی و عزیزانت را بغل کنی و ببوسی شان و لمسشان کنی
همین که برای به دنیا آمدن فرزندت انتظار میکشی
همین که میتوانی یک لیوان چای از دست مادرت بگیری و بنوشی
همه ی این ها برای شعله ور شدن و زنده ماندن امید در وجودت کافیست
گاهی از این زندگی نباید چیزی اضافه ای خواست
کافیست به داشته هایت فکر کنی
همین داشتن های ساده ات آرزوی دست نیافتنی خیلی از آدم های دیگر است .

#علیرضا_بهجتی

@asheghanehaye_fatima
دلت که گرفته باشد سفر میخواهی به کجا اما نمیدانی
باید سوار بر قالیچه ای شد و از این شهر و مردمانش دور شد
باید خودم را بردارم و به سوی ناکجا آباد روانه شوم
باید چون پرستویی عاشق کوچ کرد و دور شد و دور
من منتظر خواهم ماند
منتظر فصلی دیگر
منتظر فصل پنجمی که تقویم زندگی ام را تغییر دهد
وقت رفتن است
تو بمان با همان چهار فصل زندگی ات
برای من فصل پنجم تازه شروع شده است

#علیرضا_بهجتی



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




باید قبول کرد که زندگی کردن در وضع کنونی کار هر کسی نیست
باید جان کَند و جان داد تا بتوانی زنده بمانی و زندگی کنی
اما میتوان‌ متفاوت بود
میشود خوب زندگی کرد
میشود با تمام داشته هایت برای خودت لحظات شیرین و در عین حال ساده بسازی
میشود امید داشت و نیم نگاهی هم به آینده و بهتر شدن داشت
میشود جوری زندگی کرد که رنگ و غبار تکرار به سراغت نیاید
بخش دردناک قضیه آنجا هویدا میشود که دست به مقایسه میزنی
اینکه مقایسه کردن، لذت زندگی را می کُشَد
باید در لحظه و مکانی که هستی خدا را شاکر باشی
قطعا زمان و مکان بهتری از زمان و مکان اکنونِ تو وجود دارد که در درونت غبطه اش را بخوری اما یادت باشد خیلی ها در حال تلاش برای رسیدن به شرایط کنونیِ تو هستند
یادت باشد که باید در زمان حال زندگی کنی و تنها برای بهتر شدن مقایسه کنی ، اینکه من هم میتوانم .

تنها فردی که باید از او بهتر باشی کسی هست که دیروز بوده ای!
پس عزمت را جزم کن و امروزت را جوری رقم بزن که شاید فردایی دیگر در انتظار تو نباشد.

#علیرضا_بهجتی
@asheghanehaye_fatima



دلت که گرفته باشد سفر میخواهی به کجا اما نمیدانی
باید سوار بر قالیچه ای شد و از این شهر و مردمانش دور شد
باید خودم را بردارم و به سوی ناکجا آباد روانه شوم
باید چون پرستویی عاشق کوچ کرد و دور شد و دور
من منتظر خواهم ماند
منتظر فصلی دیگر
منتظر فصل پنجمی که تقویم زندگی ام را تغییر دهد
وقت رفتن است
تو بمان با همان چهار فصل زندگی ات
برای من فصل پنجم تازه شروع شده است

#علیرضا_بهجتی
گاهی نباید از زندگی چیز زیادی خواست
همین که یکی را در زندگی ات دوست داری
همین که در کنج ذهنت ، دلت به داشتن یک رفیق دلخوش است
همین که هر شب موقع خواب از لابه لای درختان حیاط خانه ات میتوانی صدای جیرجیرک ها را بشنوی
همین که میدانی فردا صبح که از خواب بیدار میشوی یکی تو را با نام مادر یا پدر صدا خواهد کرد و همین که با چشمانت میتوانی آن ها را ببینی و عزیزانت را بغل کنی و ببوسی شان و لمسشان کنی
همین که برای به دنیا آمدن فرزندت انتظار میکشی
همین که میتوانی یک لیوان چای از دست مادرت بگیری و بنوشی
همه ی این ها برای شعله ور شدن و زنده ماندن امید در وجودت کافیست
گاهی از این زندگی نباید چیزی اضافه ای خواست
کافیست به داشته هایت فکر کنی
همین داشتن های ساده ات آرزوی دست نیافتنی خیلی از آدم های دیگر است .

#علیرضا_بهجتی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

چه روز و شب های عجیبی در حال گذرند
شهرها خلوت از ترس یک ویروس ، نگاه آدم ها به یک دیگر سرشار از یک بی اعتمادی کامل
و با این همه پیچیدگی حاکم بر دنیا ، برای رفاه عزیزانت در حال تلاش باشی و ناگهان بر اثر یک انفجار چون کبوتری به سوی آسمان پرواز کنی
شاید نباید دیگر به فردا و فرداها فکر کرد و نباید دیگر برای آینده مان برنامه ای چید
گاهی نباید دوید ، باید ایستاد .
باید یادت برود کارهای نکرده ات را
شاید گاهی باید به تماشا نشست و با این روز و شب ها و ساعت ها غریبه شد
و تنها دلخوشی این روزهایمان همین یک جمله باشد که این روزگار سخت نیز بگذرد
شاید باید در این روزهای گرم تابستان لیوان تخم شربتی مان را خنک بنوشیم و یادمان برود که امروز چند شنبه است ؟!
کاش میشد به آن شب شنبه هایی برگشت که تنها دغدغه ی مان کوتاه کردن ناخن هایمان بود
و کاش میشد به آن صف شدن های زنگ اولی برگشت که تنها ترسمان این بود که نکند آقا یا خانم ناظم بگوید که ناخن هایت بلند است .
راستی چرا هر بار که به کودکی مان فکر میکنیم آرام و آرام تر میشویم
نه آن که در آن زمان زندگی مان مملو از رفاه بوده باشد نه !!!
شاید دلیل آن این باشد که ما در کودکی مان بار هیچ گذشته ای را به دوش نمیکشیدیم .
با این حال حالا دیگر بزرگ شده ایم
باید دوست بداریم و عاشق شویم
باید موفق شویم
باید ناامیدی ها را در لیوانی پر از امید حل کنیم
و برای عبور از این روز و شب های تکراری و ملال آور بایدهای زندگی مان را در ذهنمان مرور کنیم تا بتوانیم به زندگی خود و هم نوعانمان معنا ببخشیم.

#علیرضا_بهجتی
عاقبت یک روز صبح از خواب بلند خواهیم شد و دست در دست هم به آفتاب سلامی دوباره خواهیم کرد.
ما دوباره سیاهی ابرها را کنار خواهیم زد و خورشید را بغل خواهیم کرد .
هم وطن نگران نباش ما دوباره از نو عمرمان را صرف خواهیم کرد .
من هستم
تو هستی
زندگی هست
این روزهای تلخ از کوچه هایمان گذر خواهد کرد و پنجره هایمان به سوی آزادی باز خواهد شد .
ما دوباره سبز خواهیم شد و در باغچه ی خانه ی مان بذر امید خواهیم کاشت .
ما دوباره آرزو خواهیم کرد و سبزه ها را به هم گره خواهیم زد و به هم قول خواهیم داد که هر شب انسان بودن را مشق کنیم تا یادمان بماند ، انسانیت بالاترین هنر است .

#علیرضا_بهجتی



@asheghanehaye_fatima
Ещё