عاشقانه های فاطیما

#شیرین_خسروی
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
📌



به خاطر توست
که زمان را به تاخیر انداخته ام
به خاطر آغوشت
که راز جوانی من بود !
وقتی از آینه ها می گریختم ...

به خاطر توست که زیبایم
و چون یک درخت !
برگهای زردم را به فصل های بعد
موکول کرده ام ...



#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima

آن که لب های تو را کرد به شهد آلوده
هیچ در فکر دل شاپرکان هم بوده

به تو دریای عسل داد و به ما فرمان داد
پا نباید بگذارید به آن محدوده

هر چه می شد به شب چشم تو زیبایی داد
فتنه در شهر به پا کرده و خود آسوده

تا دلت نام مرا کم کند از روی لبت
چه کسی اینهمه تردید به آن افزوده

باز کن میکده را تار بزن می بفروش
ای نگاه تو به اقسام گناه آلوده

سرکشی های تو امروز فقط با من نیست
طرز رفتار تو تا بوده همین ها بوده


#شیرین_خسروی
#دکمه_های_ناتنی
-ما تکه‌های گمشده‌ی
پیکر همیم

آیا رواست بر تن خود
این ستمگری؟..

#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima



تنها تو بودی که می خواستم
غروب را برایت زیبا کنم
و رازهایم را بدانی
و رازِ رازهایت را بدانم ،
می خواستم
آینه ام باشی
که هروقت زیبایم در تو بنگرم
و زخم هایم را پیدا کنم ..

می خواستم اجاق تو را گرم کنم
مادر پسرت باشم
مادر دخترت
وارث کتابخانه ات ،
می خواستم برایت ترانه بخوانم
وقتی پرنده ای در شعرت تخم می گذاشت
و لانه اش را گم ‌می کرد
و تو اندوهگین میشدی ،
می خواستم بر تو ببارم
وقتی جنگلی در دلت آتش می گرفت ...

#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima



نقشه را برداشته ام
با این حال
همیشه جا گذاشته ام
بوسه ای بر لبانم، برقی در نگاهم
فرشته ای با دو بال شکسته
و جفتم را
که مثل عقابی به عقربه ها خیره می شد.

پیرهنم را پاره می کنم 
 بادبانی می دوزم
در قایقی
به وسعت یک رودخانه
پارو می زنم!
پارو می زنم!



📖 #نه_مثل_ماهی_ها
#شیرین_خسروی

_
@asheghanehaye_fatima



چگونه دلگیرم
از خانه ای
که همیشه بامن مهربان بود
و هر روز با لبخندی بزرگ
بر من درود می فرستاد
با پنجره ای که رو به شادی بچه ها باز میشد

چقدر دلگیرم
و می ترسم از خودم
مثل مادری از جنگ
و روباهی از گرسنگی
مثل خانه ای
که دلتنگی اش را
زیرفرش پنهان کرده است

نبودن تو
معلم سخت گیریست
چیزی حواسش را پرت نمی کند
چقدرباید درآینه بنگرم
تا او
تورا از من تشخیص بدهد

می بینی
مهربانی ات با من چه کرد
و چای سبز
از دست تو
چگونه ریشه ام را زرد کرده است؟
چه پاییزی
درآن فنجان
و در آن
آخرین جرعه حل شده بود
که دیگر طعم هیچ بهاری
گلویم را تازه نکرد

چقدر جای تو با سایه ام قدم بزنم؟
سایه ام که با هیچ کس آشتی نکرد
و تنها
دیوارخانه ام را دوست می دارد



#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima



جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من

باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من

دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من

چون سنگ کوچکی ته یک رودخانه ام
اینگونه است در غم تو روزگار من

حالا بیا و مثل نسیمی عبور کن
از گیسوان مضطرب بی قرار من

حالابیا و ساده ترین حرف را بزن
پایان بده به سخت ترین انتظار من …!!



#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima




باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد 
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو 
گونه های نحیفش را سیراب می کند.

می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.



#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima

عشق من !
دهانم را می شناسی؟
روزی لانه ی پرندگانی بود
برای تو آواز می خواندیم
بوسه می فرستادیم
و از درختان مجاور چیزی نمی خواستیم ..

سرم گرم بود
به نشستن در آفتاب
و صدای کولرهای آبی
از پشت بام همسایه مرا خنک می کرد
رازهایم را
به عکس های تو می گفتم !
هیچ زنی نمی خواهد
دلش را
مثل لباسی پهن کند بر طناب
و زیبایی اش را با خود
به مجلس ترحیم ببرد ..

چشم هایم را می شناسی؟
از آن ها رودخانه ای جاری ست
دست هایم را ؟
از آن ها خانه ای ساخته ام
پناهگاه صورتم
وقتی که بغض مثل چاقویی !
گلوی پرندگانم را پاره می کند ...

#شیرین_خسروی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima

زمستان را دوست می دارم
زمستان که تویی
با لبهای گرم
با دستان گرم
و موهایت که سرنوشتم را سپید
می خواست
زمستان تویی
فصلی که در آن به دنیا آمدم !
و درختان را شناختم
که در خواب زمستانی لبخند می زنند ...
فصلی که زندگی ام دونیم شد
سالهایی که قبل از تو گذشت !
و سال هایی که بعد از تو نمی گذرند ...

#شیرین_خسروی
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima




به لب هایت
به تنفس ماهی در آب
به لبخندت
که سرنوشتم را روشن کرده است
به خواهشی که گرم می کند لباسم را
به خاطر توست
که دست برده ام در آینه ها
رنگ ریخته ام به خواب زنی میانسال
و شناسنامه ام را برای همیشه باطل کرده ام

زمان چیست؟
جز دروغی که هر جمعه تکرار می شود
جز قطاری ناامید
که به سنگینی از کوهستان عبور می کند
اسبی سرکش که از جفت خود می گریزد!

به خاطر توست
که زمان را به تاخیر انداخته ام
به خاطر آغوشت
که راز جوانی من بود
وقتی از اینه ها می گریختم
به خاطر توست که زیبایم
و چون یک درخت
برگهای زردم را به فصل های بعد
موکول کرده ام..


#شیرین_خسروی
@asheghanehaye_fatima



چه خوب شد
که به دنیا آمدی
تنها بودم در خیابانی شلوغ
دستم همیشه در جیبم
و سرم پایین بود.
پرنده ای بودم
گرسنه و تنها
صورتم را می چسباندم
به شیشه های خانه ی مردم
به رویای کال شان، نوک می زدم
تو که آمدی
پرده را کنار زدی
و الفبا را بر لبان من چیدی
لبخندت
اجاق را گرم نگه می داشت
و عطر برنج
گنجشکان را از شاخه های برهنه به آشیان من آورد. 

چه خوب شد که به دنیا آمدی
تا خیابان ها، خالی شوند
از عابران معطل
و از کلاغانی
که جای لک لک ها را
بر دودکش خانه ها تنگ کرده بودند.



#شیرین_خسروی
#نه_مثل_ماهی_ها
@asheghanehaye_fatima


دلم می خواهد
زمستان بیاید و برف
تو بازگردی
با شانه های سپید
به حیاط کوچک مان
به لبخند مادرم
که سرخ بود مثل دو ماهی کوچک
بگویم پدر !
انگشتانت را به من بده تا
شلیک کنم به کوچ لک لک هایی
که مارا با خود
به این سرزمین آورد


#شیرین_خسروی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخر به من بگو که تو طاقت می آوری؟
تو دل به من ببندی و من دل به دیگری؟!

ما تکه های گمشده ی پیکر همیم
آیا رواست بر تن خود این ستمگری...؟

#شیرین_خسروی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

دلم می خواهد
زمستان بیایدو برف
تو بازگردی
با شانه های سپید
به حیاط کوچک مان
به لبخند مادرم
که سرخ بود مثل دو ماهی کوچک
بگویم پدر!
انگشتانت را به من بده تا
شلیک کنم به کوچ لک لک هایی
که مارا با خود
به این سرزمین آورد

#شیرین_خسروی
🍀
@asheghanehaye_fatima

مرگ
فرشته ای کور است
نه رنگ موهایمان را می بیند و
نه خطوط را بر پیشانی مان
تنها بر قلب مان پنجه می کشد
و آن را که زخمش عمیق تر است
با خود می برد.
چه فرقی می کند
جای صندلی ات خالی ست
و روز
به دسته گلی ختم می شود
که بر مزارم نیست

#شیرین_خسروی
🍀
 @asheghanehaye_fatima

کاش زنی بودم چاق
با شوهر و بچه هایم
برف ذخیره می کردم در چاه
پنبه می چیدیم
و فاصله ی کوه تا مزرعه را
نفس زنان پایین می آمدم. 

کاش
قطاری بود یک طرفه که با تو مرا
سه نسل به عقب می برد
به بوی گیاهان تازه در ایوان
و شیشه های پراز آویشن
و عطر مزرعه در کیسه های کهنه ی چای!


کاش جنگلی بودم عمیق
دوراز تمام پارک ها
گلخانه ها و شمشادهای تزیینی
و هر درخت مرا
به تو نزدیک تر می کرد.

#شیرین_خسروی
🍀
@asheghanehaye_fatima


باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد 
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو 
گونه های نحیفش را سیراب می کند.

می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.


#شیرین_خسروی  
@asheghanehaye_fatima


باز می گردی
و خنده هایت
پرده های دلم را تکان می دهد.
باز می گردی
و بوسه هایت
از من #زنی می سازد 
که گرسنه نیست
و خون تازه ی تو 
گونه های نحیفش را سیراب می کند.

می دانم
برای گفتن این حرف ها زود است
ولی من
به صدای باد فکر می کنم
به ردپای مردی در برف
و شلیک گلوله ای در تاریکی
در من
ماده گرگی است
که آمدنت را بو کشیده است.


#شیرین_خسروی  
@asheghanehaye_fatima


شب ها به دشت پیرهنم خواب می دهی

نیلوفری و جلوه به مرداب می دهی

تو کیستی که با تو پُر از حرف تازه ام؟

هر شب به دفترم غزلی ناب می دهی

هر واژه را به لمس سرانگشت شاعرت

از دست من گرفته تب و تاب می دهی

پیراهن سفید تو آرامش شب است

این رنگ تازه را تو به مهتاب می دهی

در سینه ات که گرم ترین آشیانه هاست

جایی به یک پرنده یِ بی تاب می دهی

من تشنه ام که غرق شوم در تمام تو

تو چکه چکه چکه به من آب می دهی


#شیرین_خسروی
Ещё