از دوست داشتن آغاز میکنم ...
پایان گرفت دوری و اینک من
با نامِ مِهر لب به سخن باز میکنم
از دوستداشتن
آغاز میکنم ...
اِنگار آسمان و زمین جفت میشوند
اِنگار میبَرَندم تا سقفِ آسمان
اِنگار میکَشندم بر راهِ کهکشان
در دشتهای سبزِ فلک چَشمِ آفتاب
گردیده رهنما
در قصرِ نیلگون
فانوسِ ماهتاب افکنده شعلهها
با بالهای عشق
پرواز میکنم
با من
ستارگان، همه پرواز میکنند
دستم پُر از ستاره و
چَشمَم پُر از نگاه
آغوش میگشایم
دوشیزگانِ ابر به من ناز میکنند
پرواز میکنم
در سینه میکشم همه آبیِ آسمان
میآمدم به گوش نوای فرشتگان
انسان مسیحِ تازه
انسان امیدِ پاک در بارگاهِ مِهر
اینکه خدای خاک
در مسجد میشوند به هر سو ستارگان
پَر میکشم ز دامنِ شطِ شهابها
میبینم آن چه بوده به رؤیا و خوابها
سَرمَست از نیاز چو پروانهی بهار
سر میکشم به هر ستاره و
پا مینهم بر آن
تا شیرهای بِپَروَرم از جستوجوی خویش
تا میوهای بیاورم از باغِ اَختران
چَشمِ خدای بینم
بیدار میشَود
دَستِ گِرهگُشایم در کار میشود
پا مینهم به تخت
سر میدهم صدا
وا میکنم دریچهی جامِ جهاننما
تا بنگرم به انسان در مَسندِ خدا
این است عاشقان، که من امشب
دروازههای رو به سَحَر باز میکنم
این است عاشقان، که من امروز
از دوستداشتن
آغاز می کنم ...
#سیاوش_کسرایی@asheghanehaye_fatima