عاشقانه های فاطیما

#رویا_شاه_حسین_زاده
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
بیدار میشوی
به خودت صبح بخیر میگویی
برای خودت چای میریزی
تکیه میدهی به خودت
و فکر میکنی
دلت برای چه کسی باید تنگ میشده است؟
و چرا هیچکس
آنقدرها که باید خوب نبود
که این صبح بی او
از گلوی آدم پایین نرود؟!

#رویا_شاه_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
.بعد از آن روز،
دیگر هیچ شادمانی
به حد کافی خوشحالم نکرد
اما تاثیر اندو‌ه‌ها

هزار برابر شد...

#رویا_شاه_حسین_زاده


@asheghanehaye_fatima
.
‌تنها دو چشم،
تنها دو چشم داشتم؛
دو دریچه‌ی کوچک و این
برای دنبالِ کسی گشتن
در جهانی که خیلی بزرگ است،
کم بود؛
مرا ببخش اگر پیدایت نکردم.

#رویا_شاه_حسین_زاده


@asheghanehaye_fatima
هر یک از زنانی
که زمانی
بی تفاوت از کنارشان گذشته ای
تمام دنیای مردی بوده اند...
همین زن که از اتوبوس پیاده شد،
با چشم های معمولی
و کیفی معمولی تر
و تو معصومش پنداشتی
روزی
جایی
کسی را آتش زده،
با همان ساق های معمولی
و انگشت های کشیده ...
شک ندارم
مردی هست
که هنوز
در جایی از جهان
منتظر است آن زن
خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی
به خانه اش ببرد...!

#رویا_شاه_حسین_زاده


@asheghanehaye_fatima
ما در شرایط مشابه
زندگی‌های مشابه
اتفاق‌های مشابه
غصه‌های نامتشابهی داشتیم.
و با بغض‌های شبیه به هم 
گریه‌های متفاوتی
که زمستان بر هر کدام‌مان 
جور دیگری سخت می‌گرفت

گذشتیم اما
شاید هم نه ایستادیم 
تا اتفاق‌ها و زمان از رگ و ریشه مان بگذرد ..


#رویا_شاه_حسین_زاده



@asheghanehaye_fatima
بالاخره یک روز
از اینجا میروم
از مرتب کردن صبح به صبح تختخواب
از رژهای ملایم و ضد چروک های حوالی سی سالگی
از کیفم را برمیدارم میروم اداره
از آدم های فکر می کنم خوشبخت تره ماشین های بغل دستی
از سلام های بی جان تکراری

سال ها قبل
خیلی سال قبل
یک روز
برای همیشه از اینجا میروم
انقدر دور
تا فردایش که امروز است این شکلی نباشد
می فهمی...؟!

تو تا حالا سال ها قبل
از اینجا رفته ای
که سال ها بعد
به اینجا نرسیده باشی؟!

#رویا_شاه_حسین_زاده



@asheghanehaye_fatima
و عشق
آنقدرها هم که فکر می کردیم
عادلانه نبود !
زنِ همسایه عاشق شد ،
پیراهنِ بلندتری دوخت ...
من عاشق شدم ،
گریه هایِ بلند تری سَر دادم ...
در عصرِ ما
همه همیشه دیر می رسند !
یکی به اتوبوس ،
یکی به قطار ،
یکی
به یکی ...

#رویا_شاه_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
بگو دوباره به این جهان باز خواهیم گشت
و مرا
حتی اگر درخت گیلاسی آفریده شده باشم 
خواهی شناخت!

#رویا_شاه‌_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
‏ما به اندوه‌هایمان آب و دانه دادیم
‏پرنده شدند، ‏پرشان دادیم
‏اهلی‌تر از آن بودند که تنهایمان بگذارند
اما ‏دوباره برگشتند
‏با جفت‌هایشان ..

#رویا_شاه‌_حسین_زاده


@asheghanehaye_fatima
همه ی آن هایی که گفته بودند
بی تو می میرم،
بی هم زنده اند؛
به کجای این زندگی اعتماد کنم؟


#رویا_شاه_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
.
درگیر این آشپزخانه ی کوچکم ...
در جهانی که باید خیلی بزرگ باشد ...
سرزمین هایش را دیده ام ...
کوه هایش را ...
دریاهایش را ...
در کتاب جغرافیای دخترم ...
من اما ...
همچنان درگیر این آشپزخانه ام ...
که آسمان کوچکش را ...
حتی بخار یک فنجان چای هم ...
می تواند برایم ابری کند ...


#رویا_شاه_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
بهار من
از اوایل اسفند آغاز می شود
حتی اگر برف باریده باشد!

تا زانو پاییزم
از اواسط شهریور
حتی اگر تقویم ها قسم بخورند که هنوز
تابستان است ....

پاییز من از شهریور ....
وقتی گوزن ها آرام
در گوش جفت هایشان زمزمه می کنند:
مرا دوست تر بدار
که زمستان بلندی در پیش است.

#رویا_شاه_حسین_زاده
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
.. بگذارم لکه‌ها
دنیای روی رومیزی  را فتح کنند
و لیوان‌ها
تا دلشان می‌خواهد نشسته بماند
اصلا شاید این پیراهن
آرزو دارد
برای یک شب هم که شده
لکه‌ی دلخواهش را در آغوش بگیرد و آرام.
دلم می‌خواهد
زندگی را نشسته رها کنم امشب
پلک‌هایم را ببندم

در این جهان
خوابی هست
که من حتما باید آن را ببینم ...

#رویا_شاه‌_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
و عشق آنقدر ها هم می‌گفتند عادلانه نبود
زن همسایه عاشق شد دیگر دامن گلدار نپوشید
من عاشق شدم موهایم را کوتاه کردم
تو عاشق شدی گریه هایت سر به فلک کشید
در زمان ما
ما  همیشه دیر رسیده ایم
یکی به قطار
یکی به اتوبوس
یکی به یکی
ویکی به عشق
عشق......

#رویا_شاه_حسین_زاده


@asheghanehaye_fatima
مکالمه های کوتاه...
کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد! 
تا کی سلام کنیم؟
حال هم را بپرسیم؟ 
و به هم دروغ بگوییم که خوبیم؟! 
دروغ هایمان از سیم های تلگراف
و کوهها و دشت ها عبور کنند
و صادقانه به هم برسند! 
ما فقط... 
دروغهایمان به هم می رسد! 
من خوب نیستم!!! 
اصلا...

#رویا_شاه_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
من این شهر را میشناسم،
درست مثل کفِ دستم،
و یادم نمی رود
رویِ کدام خطِ این کف دست بود
که دیدمت و شدی
یکی از خطوط پیشانیم،
عمیق ترین خطم،
عزیزترین خط...

#رویا_شاه_حسین‌_زاده

@asheghanehaye_fatima
.

هر بار که با دلم می جنگم
تو برنده می شوی،
جهان
جای خوبی
برای عاشقانه زیستن نیست
این حرف را اما
با هیچ گلوله ای نمی شود
در مغز دل فرو کرد!
می میرد اما
باور نمی کند!


#رویا_شاه_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
بچه که بودم
پاییز
با روپوش سرمه ای از راه می‌رسید
بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را
توی کلاهش نوشته بود
مادرش میگفت:
-گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد در سرما_

آن وقتها
دوستت دارم را
نمی گفتند

کشیک می‌دانند....
*
جوانتر که شدم
پاییز
با  ترانه های حزن انگیز خواننده ای می آمد
که بسیار پیش از آن مرده بود
و مادر که شدم
ظهرها
با روپوش صورتی دخترم
سر چهارراه مدرسه منتظرم می‌شد
*
زن تر شدم
و پاییز
با شیشه های رنگی ترشی
پا به خانه ام گذاشت
آن سال که رفتی
ترشی های قشنگ‌تری انداخته بودم
با هویچ های که شکل آسیابهای بادی منجیل بود
منجیل...
زلزله خیلی ها را زیر یک سقف نگه داشت
سقف های آوار شده
من دستم تا آرنج بیرون مانده بود از زندگی
که مرگ
تو را
به زور از لای انگشتانم کشید
کشیده بود اما
مگر دست از سرم کشیدند
آن همه خاطره‌ی  لال
که هی در من,منجیل منجیل ویرانی به بار
می آورد

*
پاییز
در هر یک از فصل‌های زندگی‌ام
طعم دیگری داشت
و از سمت دیگری می آمد اما
این روزها
از سمت خودم می آید
و پیش از آنکه درخت ها را رنگ زده باشد
زنگ میزند
در را
به روی خودم باز می‌کنم
و پیش تر از آنکه به ترشی انداختن فکر کنم
به این فکر می‌کنم
که چرا
دیگر
حوصله‌ی  هیچ کس را ندارم
چون کشتی غرق شده ای که برایش مهم نیست
لای چمدان‌ها و جعبه های جواهرات مردگان
خرچنگ فرتوتی راه می‌رود
یا
ماهی کوچک زیبایی
تخم می‌گذارد....

#رویا_شاه_حسین_زاده

@asheghanehaye_fatima
.

امروز هم
بی «صبحت به خیر عزیزم »ات آغاز شد
یک جمله ی ساده که
قادر بود
خورشید مرا
از پشت کوهها بیرون بکشد
بالا بیاورد
بنشاند پشت میز صبحانه

من در ادامه ی شب
میز را چیدم
من در ادامه ی شب
صبحانه ی گنجشک ها را دادم
من با چراغهای روشن
به خیابان زدم
و هیچ کس نمی دانست
در درونم زن دیوانه ایست
که روزش
به چند کلمه وابسته است.


#رویا_شاه_حسین_زاده


@asheghanehaye_fatima
Ещё