عاشقانه های فاطیما

#جیمز_جویس
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
790
подписчиков
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
صدای تو چون در کنارم بود
او را آزردم،
چون دیگربار دست تو را در دست فشردم.

دیگر نه در کلام نه در نشان
آرامشی نیست
اینک آن‌که یارم بود جز بیگانه‌یی نیست.

#جیمز_جویس


@asheghanehaye_fatima
عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزوی‌شان
درهم‌پیچیدن است.

آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمن‌زار می‌گسترد؛

و آن‌جا که آسمان‌اش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای
که در دستان ظریف و زیبای‌اش گرفته
آرام، ره‌سپار می‌شود.

#جیمز_جویس


@asheghanehaye_fatima
بگذار تو را به شیوه‌ی خودم
دوست بِدارَم

تا تَک تَکِ تَپِش‌ها ،
غصه‌ها و شادی‌های زندگی‌ام را بِشنوم ...







#جیمز_جویس


@asheghanehaye_fatima
صدای تو چون در کنارم بود
او را آزردم،
چون دیگربار دست تو را در دست فشردم.

دیگر نه در کلام نه در نشان
آرامشی نیست
اینک آن‌که یارم بود جز بیگانه‌ای نیست.

Because your voice was at
my side
I gave him pain,
Because within my hand I held
Your hand again.

There is no word nor any sign
Can make amend-
He is a stranger to me now
Who was my friend.



#جیمز_جویس | James Joyce | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

برگردان: #مریم_دادگر

@asheghanehaye_fatima
عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزوی‌شان
درهم‌پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمن‌زار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمان‌اش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای
که در دستان ظریف و زیبای‌اش گرفته
آرام، ره‌سپار می‌شود.

#جیمز_جویس


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزوی‌شان
درهم‌پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمن‌زار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمان‌اش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای
که در دستان ظریف و زیبای‌اش گرفته
آرام، ره‌سپار می‌شود.




#جیمز_جویس | James Joyce | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

برگردان: #مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima


■صداها

صداهای دل‌پذیر که بی‌اندازه دوست می‌داشتیم
همان‌ها که بلعیده است مرگ
از آن‌ها که از دست رفته‌اند برای‌مان
و در زمره‌ی مردگان‌اند حتا
در رویاهامان به حرف می‌آیند
گاهی که می‌شنویم پژواک‌شان را از خلال مغز
زمان‌هایی‌ که به‌فکر می‌رویم.
و با صدای آن‌ها، چندی دگرگونه‌ایم
صداهایی از نخستین شعر زندگی‌مان
مثل موسیقی؛ مثل شبی کش‌دار
مثل دور،
که به آخر رسیده است.

■●شاعر: #جیمز_جویس | "James Joyce" | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

■●برگردان: #بهرام_اردبیلی
از پنجره به بیرون خم شو
دختر موطلایی،
صدایت را میشنوم
داری آهنگ شادی میخوانی.
کتابم بسته شد
دیگر آن را نمیخوانم
شعله ها را تماشا می کنم
که بر کف اتاق می رقصند.
کتابم را گذاشتم کنار
از اتاقم آمدم بیروم
چون در دنیای نا امیدی ام شنیدم
تو داری میخوانی.
همان طور که داری
آهنگ شادی میخوانی
از پنجره به بیرون خم شو
ای دختر مو طلایی.

#جیمز_جویس


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



Now, O now, in this brown land
Where Love did so sweet music make
We two shall wander, hand in hand,
Forbearing for old friendship' sake,
Nor grieve because our love was gay
Which now is ended in this way.
A rogue in red and yellow dress
Is knocking, knocking at the tree;
And all around our loneliness
The wind is whistling merrily.
The leaves — they do not sigh at all
When the year takes them in the fall.
Now, O now, we hear no more
The vilanelle and roundelay!
Yet will we kiss, sweetheart, before
We take sad leave at close of day.
Grieve not, sweetheart, for anything —
The year, the year is gathering.


کنون، آه کنون، در این سرزمین آفتاب‌سوخته
جایی که عشق نغمه‌ای چنان شیرین ساز کرد
هر دو مان، صبورانه به یاد عشق دیرینمان
دست در دست یکدیگر سرگردان خواهیم ماند،
مغموم و دل‌غمناک نیز نخواهیم بود چرا که
عشقمان که حال این‌گونه پایان می‌یابد، شادمانه بود.
یغماگری در جامه‌ی قرمز و زرد
می‌کوبد، بر درخت می‌کوبد؛
و باد بر گردِ تنهایی‌مان شادمانه صفیر می‌کشد.
برگ‌ها- با گردش سال و درافتادن به ورطه‌ی پاییز
هرگز آه نمی‌کشند.
کنون، آه کنون
دگر این نوا و نغمه‌ی مغمومانه را نمی‌شنویم!
اما محبوبم، پیش از بدرود غمگنانه‌مان در پایان این روز
دگر بار یکدیگر را خواهیم بوسید.
هیچ غمگین مباش محبوبم-
این سال، این سال درگذر است...



#جیمز_جویس
ترجمه:مریم دادگر
عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزوی‌شان
درهم‌پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمن‌زار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمان‌اش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای
که در دستان ظریف و زیبای‌اش گرفته
آرام، ره‌سپار می‌شود.

■●شاعر: #جیمز_جویس | James Joyce | ایرلند، ۱۹۴۱-۱۸۸۲ |

■●برگردان: #مستانه_پورمقدم

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دلبندم
چرا با من چنین می کنی؟
چشمانی که دوست می دارم
با نگاهی آرام مرا
سرزنش می کنند
هنوز زیبایی اما، آه
چگونه است
که زیباییت نهان است ؟
در میان هیاهوی نرم و
لطیف بوسه ها
از میان آیینه ی زلال چشمانت
بادهای سخت و خشن
با فریادهای رعب آور
حمله می برند بر باغهای مه آلود
جایی که عشق هست
و دور نخواهد بود
آن زمان که تند بادهای وحشی
بر ما بتازند و عشق
آرام آرام ناپدید گردد
اما، تو عشق نازنین من
عزیز ترین عزیزم
حیف چرا با من چنین میکنی؟



#جیمز_جویس

.
@asheghanehaye_fatima



عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزویشان
در هم پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمنزار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمانش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای که در دستان ظریف و زیبایش گرفته
آرام، رهسپار می‌شود.


#جیمز_جویس
@asheghanehaye_fatima



بیا، محبوب من
تمام روز را
باران مال خود کرده
می آید و
می نشیند میان درختان انبوه
و می شوید
دروغ های آبداری را
که بر جاده ی خاطرات سنگینی می کند

می ماند دَمی
بر راهی که خاطرات
ما را از هم جدا می کند
بیا، محبوب من
بیا هر آن جا که
توان گفتن با قلب ات را باز یابم...



#جیمز_جویس
@asheghanehaye_fatima



بانوی با وقار!
غم‌آوازهای پس از عشق را رها کن
غم را وداع کن
بخوان از کفایت عشقی که گذشت
بخوان از نهایت خوابی عمیق
بخوان از خواب عاشقانی که مرده‌اند
و اکنون
عشق باید بخوابد در گور
عشق
خسته است.



#جیمز_جویس
@asheghanehaye_fatima



دلبندم
چرا با من چنین می کنی؟
چشمانی که دوست می دارم
با نگاهی آرام مرا
سرزنش می کنند
هنوز زیبایی اما، آه
چگونه است
که زیباییت نهان است ؟
در میان هیاهوی نرم و
لطیف بوسه ها
از میان آیینه ی زلال چشمانت
بادهای سخت و خشن
با فریادهای رعب آور
حمله می برند بر باغهای مه آلود
جایی که عشق هست
و دور نخواهد بود
آن زمان که تند بادهای وحشی
بر ما بتازند و عشق
آرام آرام ناپدید گردد
اما، تو عشق نازنین من
عزیز ترین عزیزم
حیف چرا با من چنین میکنی؟


#جیمز_جویس
@asheghanehaye_fatima




صداهای دلپذیر که بی اندازه دوست می‌داشتیم
همان‌ها که بلعیده است مرگ
از آنها که ازدست رفته‌اند برایمان
و در زمره‌ی مردگانند حتا .
در رویاهامان به حرف می آیند
گاهی که می‌شنویم پژواکشان را از خلال مغز
زمان‌هایی‌ که به‌فکر می‌رویم .
وبا صدای آنها ،چندی دگرگونه ایم
صداهایی از نخستین شعر زندگی مان
مثل موسیقی ؛ مثل شبی کشدار _
مثل دور،
که به آخر رسیده است .

#جیمز_جویس
#شاعر_ایرلند
#صداها
ترجمه:
#بهرام_اردبیلی🌱
@asheghanehaye_fatima



عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزویشان
در هم پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمنزار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمانش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای که در دستان ظریف و زیبایش گرفته
آرام، رهسپار می‌شود.

#جیمز_جویس
@asheghanehaye_fatima


ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻩ
ﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ
ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯼ ﺁﺑﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺩَﻣﯽ
ﺑﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﯿﺎ، ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻣﻦ
ﺑﯿﺎ ﻫﺮ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ
ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﯾﺎﺑﻢ..


#جیمز_جویس
@asheghanehaye_fatima




عشق من در تن‌پوشی سپید
میان درختان سیب،
آن‌جا که بادهای مسرور
بزرگ‌ترین آرزویشان
در هم پیچیدن است.
آن‌جا که بادهای مسرور عشق‌بازی می‌کنند
با برگ‌های شادابِ افتان،
عشق من آرام
سایه‌اش را رو به چمنزار می‌گسترد؛
و آن‌جا که آسمانش
چون جام آبی کم‌نور است
بر فراز سرزمین خرّم
عشق من با جامه‌ای که در دستان ظریف و زیبایش گرفته
آرام، رهسپار می‌شود.

#جیمز_جویس
@Asheghanehaye_fatima



تمام روز را باران مال خود کرده
می آید و می نشیند میان درختان انبوه
 و می شوید دروغ های آبداری را 
که بر جاده ی خاطرات سنگینی می کند.
می ماند دَمی بر راهی که خاطرات 
ما را از هم جدا می کند
بیا، محبوب من
بیا هر آن جا که 
توان گفتن با قلب ات را باز یابم.

#جیمز_جویس