@asheghanehaye_fatimaاو تو بودی یا تنهاییام بود؟
رو به ظلمات و تاریکی، چشمان زنگار گرفتهمان را میگشودیم
دشنامی از سرِ شب ورد زبانمان
تالارها، بازارها، هنردوستان
تمام همّ و غمم این بود که تو را از میان مردم بیرون بکشم
یقهات آغشته به عطر گل آمونیاک
تنهاییِ من، بانوی ناپاکِ من
هر چقدر به رذالت کشیده شویم
همانقدر بهتر است
پابست میخانههای کومکاپی شدیم
پیش رومان انواع شرابها و خوراک لوبیا
درحالیکه پشت سرمان دستهی ماموران و خضرْپاشاها
صبحها لاشهام را در ویرانهها پیدا میکردند
دستان رفتگران آنقدر گرم بود
که با دست آنها نوازشت میکردم
تنهاییِ من، گیسو جارویی من
هر چقدر متعفن باشیم، همانقدر بهتر است
به آسمان نگاه کردم، هواپیمایی سرخرنگ
پر از فولاد، پر از ستاره، پر از انسان
شبی از دیوار عشق عبور کردیم
آنجا که افتادم چنان باز و گسترده بود
که تنها تو را و جهانِ هستی را در برابرم یافتم
به حساب نمیآورم چند بار مُردم و زنده شدم
تنهاییِ من، ترانههای بیشمارِ من
هر چقدر بیدروغ زندگی کنیم همانقدر بهتر است.
شعر:
#جان_یوجل ترجمه : فرشته درویشوند