@asheghanehaye_fatimaنمي توانم از اين بهتر برايت شرح دهم
كه احساسم چه بود
جز اين كه بگويم
قلب ناشناس تو انگار براي اقامتي تا هميشه به آغوش من راه يافت
چنان كه قلب من نيز ، به گمانم ، به آغوش تو
و از آن دم ، من عاشقت شدم
آري
اكنون حس مي كنم
كه در آن عصرگاه روياهاي شيرين
چنين شد كه نخستين سپيده عشق بشري
بر شب يخ آجين روحم منفجر شد
از آن هنگام نامت را نديده ام و نشنيده ام
مگر به لرزشي بر اندامم
نيم از شعف ، نيمي از اضطراب
سال هاي سال ، نام تو از لبانم نگذشت
اما اكنون روحم نوشدش با عطشي ديوانه وار
تمام وجودم به جست و جو تو فرياد مي زند
حتي پچ پچه اي از تو
لرزش احساسي غريب را در من بيدار مي كند
تركيبي مبهم از اشک و شادماني دست افشان
حسي وحشي و غير قابل شرح كه به هيچ چيز نمي ماند
الا خويش آگاهي گناه
#ادگار_آلن_پو