عاشقانه های فاطیما

#ادگار_آلن_پو
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
می‌خواستم رازهایم را به تو بگویم
اما دیدم تـو خودت یکی از آن‌ها هستی...


#ادگار_آلن_پو


@asheghanehaye_fatima
📝 #از_لا_به_لای_نامه_ها

نامه #ادگار_آلن_پو به #ویرجینیا_کلم

تو اکنون خاص‌ترین و بزرگترین شوق من برای جنگیدن علیه این زندگی نامساعد، این زندگی ناراضی کننده و نامراد هستی.»


@asheghanehaye_fatima
سالها عشق ،
در دقیقه‌ای نفرت فراموش می‌شود ...!

#ادگار_آلن_پو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


آری
اکنون حس می کنم
که در آن عصرگاه رویاهای شیرین
چنین شد که
نخستین سپیده عشق بشری
بر شب یخ آجین روحم منفجر شد
از آن هنگام نامت را
ندیده ام و نشنیده ام
مگر به لرزشی بر اندامم
نیم از شعف ، نیمی از اضطراب...

#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima



گاهی اوقات از قلب خودم‌ می‌ترسم، از عطش‌اش برای هر آنچه که می‌خواهد؛ آن‌گونه که می‌ایستد و‌ از نو شروع به تپش می‌کند

#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima
آری
اکنون حس می کنم
که در آن عصرگاه رویاهای شیرین
چنین شد که
نخستین سپیده عشق بشری
بر شب یخ آجین روحم منفجر شد
از آن هنگام نامت را
ندیده ام و نشنیده ام
مگر به لرزشی بر اندامم
نیم از شعف ، نیمی از اضطراب...

#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima




بوسه بر پیشانیت مینهم
در اين واپسین دیدار .
بگذار اقرار کنم حق با تو بود
که پنداشتی زندگانیم رویایی بیش نیست
با این وجود گر روز یا شبی
چه در خیال ، چه در هیچ
امید رخت بربندد
پنداری که چيز کمی از دست داده‌ایم ؟
گر اینگونه باشد
سراسر زندگانی رویایی بیش نیست
در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستاده‌ام
دانه های زرین شن در دستانم
چه حقیراز میان انگشتانم سر می ‌خورند
خدایا ! مرا توان آن نیست که محکم ‌تر در دست گیرمشان ؟
یا تنها یکی از آنها را از چنگال موجی سفاک برهانم ؟
آیا سراسر زندگانیتنها یک رویاست ؟


#ادگار_آلن_پو
#شاعر_امریکا🇺🇸
ترجمه : #مستانه_پورمقدم
@asheghanehaye_fatima



اعتنایی ندارم
که سهم زمین من
بسیار اندک است
و این که سالها عشق
در دقیقه ای نفرت فراموش می شود

شکوه نمی کنم که خرابه ها
از من شادتر و شیرین ترند
اما از این ناراحتم
که تو برای سرنوشت من
تاسف می خوری
برای من
که تنها یک رهگذرم.

#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima




اعتنایی ندارم
که سهم زمین من
بسیار اندک است
و این که سالها عشق
در دقیقه ای نفرت فراموش می شود

شکوه نمی کنم که خرابه ها
از من شادتر و شیرین ترند
اما از این ناراحتم
که تو برای سرنوشت من
تاسف می خوری
برای من
که تنها یک رهگذرم.




#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima



اكنون حس مي كنم
كه در آن عصرگاه روياهاي شيرين
چنين شد كه نخستين سپيده عشق بشري
بر شب يخ آجين روحم منفجر شد
از آن هنگام نامت را نديده ام و نشنيده ام
مگر به لرزشي بر اندامم
نيم از شعف ، نيمي از اضطراب
سال هاي سال ، نام تو از لبانم نگذشت
اما اكنون روحم نوشد با عطشي ديوانه وار
تمام وجودم به جست و جو
تو فرياد مي زند
حتي پچ پچه اي از تو
لرزش احساسي غريب را
در من بيدار مي كند
تركيبي مبهم از اشک
و شادماني دست افشان
حسي وحشي و غير قابل شرح

كه به هيچ چيز نمي ماند
الا خويش آگاهي گناه.....

#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima



بوسه بر پيشانيت مي‌نهم

در اين واپسين ديدار

بگذار اقرار کنم :

حق با تو بود که پنداشتي

زندگانيم رويايي بيش نيست

با اين وجود گر روز يا شبي

چه در خيال ، چه در هيچ

اميد رخت بربندد

پنداري که چيز کمي از دست داده‌ايم ؟

گر اينگونه باشد

سراسر زندگاني رويايي بيش نيست

در ميان خروش امواج مشوش ساحل ايستاده‌ام

دانه هاي زرين شن در دستانم

چه حقير

از ميان انگشتانم سر مي‌خورند

خدايا ! مرا توان آن نيست که محکم‌تر در دست گيرمشان ؟

يا تنها يکي از آنها را از چنگال موجي سفاک برهانم ؟

آيا سراسر زندگاني

تنها يک روياست ؟


#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima


نمي توانم از اين بهتر برايت شرح دهم
كه احساسم چه بود
جز اين كه بگويم
قلب ناشناس تو انگار براي اقامتي تا هميشه به آغوش من راه يافت
چنان كه قلب من نيز ، به گمانم ، به آغوش تو
و از آن دم ، من عاشقت شدم
آري
اكنون حس مي كنم
كه در آن عصرگاه روياهاي شيرين
چنين شد كه نخستين سپيده عشق بشري
بر شب يخ آجين روحم منفجر شد
از آن هنگام نامت را نديده ام و نشنيده ام
مگر به لرزشي بر اندامم
نيم از شعف ، نيمي از اضطراب
سال هاي سال ، نام تو از لبانم نگذشت
اما اكنون روحم نوشدش با عطشي ديوانه وار
تمام وجودم به جست و جو تو فرياد مي زند
حتي پچ پچه اي از تو
لرزش احساسي غريب را در من بيدار مي كند
تركيبي مبهم از اشک و شادماني دست افشان
حسي وحشي و غير قابل شرح كه به هيچ چيز نمي ماند
الا خويش آگاهي گناه

#ادگار_آلن_پو
@asheghanehaye_fatima


بوسه بر پيشانيت مي‌نهم
در اين واپسين ديدار

بگذار اقرار کنم :
حق با تو بود که پنداشتي

زندگانيم رويايي بيش نيست
با اين وجود گر روز يا شبي
چه در خيال ، چه در هيچ

اميد رخت بربندد
پنداري که چيز کمي از دست داده‌ايم ؟
گر اينگونه باشد
سراسر زندگاني رويايي بيش نيست

در ميان خروش امواج مشوش ساحل ايستاده‌ام
دانه هاي زرين شن در دستانم
چه حقير

از ميان انگشتانم سر مي‌خورند
خدايا ! مرا توان آن نيست که محکم‌تر در دست گيرمشان ؟

يا تنها يکي از آنها را از چنگال موجي سفاک برهانم ؟
آيا سراسر زندگاني
تنها يک روياست ؟

#ادگار_آلن_پو
ترجمه : مستانه پورمقدم