■«تنها»
از دوران کودکی مانند آنچه دیگران بودند، نبودم
مانند آنچه دیگران میدیدند، ندیدم
نمیتوانستم شور و شوقام را از یک چشمه بگیرم
غم خود را از یک منشاء نگرفتهام
نمیتوانم قلبام را بیدار کنم
که از نوای یکسانی لذت ببرد
و هرچه عشق ورزیدم، به تنهایی بود
سپس، در کودکیام، در سپیدهدم یک زندگی پرتلاطم
از عمق هرچه خیر و شر است،
معمایی سربرآورد که مرا بیحرکت نگاه میدارد.
از سیل یا از چشمه
از صخرهی سرخ رنگ کوه
از خورشیدی غلتان، که با رنگ زرد و طلاییاش به دور من میچرخد.
از برق آسمان، هنگامی که از کنارم پرواز میکند
از رعد و طوفان
و از ابری که در نظرم
هنگامی که بقیهی آسمان آبی رنگ است
به شکل دیو (جهنم) درآمده است
■“Alone”
From childhood’s hour I have not been
As others were—I have not seen
As others saw—I could not bring
My passions from a common spring
From the same source I have not taken
My sorrow—I could not awaken
My heart to joy at the same tone—
And all I lov’d—I lov’d alone—
Then—in my childhood—in the dawn
Of a most stormy life—was drawn
From ev’ry depth of good and ill
The mystery which binds me still—
From the torrent, or the fountain—
From the red cliff of the mountain—
From the sun that ’round me roll’d
In its autumn tint of gold—
From the lightning in the sky
As it pass’d me flying by—
From the thunder, and the storm—
And the cloud that took the form
(When the rest of Heaven was blue)
Of a demon in my view
■●شاعر:
#ادگار_آلنپو | Edgar Allan Poe | آمریکا، ۱۸۴۹-۱۸۰۹ |
🎙●دکلم
هی شعر: #چارلز_بوکوفسکی | Charles Bukowski | آمریکا، ۱۹۹۴-۱۹۲۰ |
@asheghanehaye_fatima