Смотреть в Telegram
تا مَهِ روی تو از پرده عیان می‌گردد ماه از شرم تو در ابر، نهان می‌گردد به مشام از نفس باد رسد بوی عبیر به سر زلف تو چون باد، وزان می‌گردد هست یاقوت لبت قوت روان و، دل من روز و شب در پیِ آن قوت روان می‌گردد زنگیِ زلف تو بگشوده هنر سوی کمند دل من کرده اسیر و، پی جان می‌گردد ترک چشم تو اگر راهزنی کارش نیست پس سبب چیست؟ که با تیر و کمان می‌گردد از خیال رخ چون شمع تو هرشب تا صبح اشک گرمم به رخ زرد، روان می‌گردد پیر شد «ترکی» از آن روز که رفتی ز برش گر بیایی به برش، باز جوان می‌گردد #ترکی_شیرازی #عزیز_روزهام @asheghanehaye_fatima
Telegram Center
Telegram Center
Канал