❆❈عاشقان حرم عاشقان کربلا❉❊

#زندگی
Канал
Логотип телеграм канала ❆❈عاشقان حرم عاشقان کربلا❉❊
@asheganeharamПродвигать
124
подписчика
35 тыс.
фото
4,23 тыс.
видео
1,29 тыс.
ссылок
🌷 #صلےالله_علیڪ_ایها_اربابــــ از ازل تابیده بر جان من اَنوارالحـسـیـن با سلام از دور هستم جزءِ زوارالحسین اینڪہ بین سینہ مےڪوبد براے ڪربلا نام آن قلبسٺ نام دیگرش دارالحــسین
🌸🍃🌸🍃

👆 راهکارهای زندگی موفق در جزء پنجم قرآن کریم.

#زندگی_قرآنی
بین افراد، صلح و آشتی ایجاد کنید، و ناامید و بی‌تفاوت نباشید.
#سلام_امام_زمانم

🍂همیشه #بهانه‌هایی
برای #زندگی هست..
مثلِ شما آقا..♥️

🍂دلِ #آزرده مارا
به نسیمی بنواز :)🦋

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
#حکمت #سختیهای #زندگی

🍃ساعت هاى آزار اين دنيا،

ساعت‏ هاى آزار آخرت را از بین میبرد🍃

📚 نهج الفصاحه ح171
🌼 من منتظر حضرت یارم

فرصت #زندگی بهمون دادند!
اونم در عصری که امامِ زمانمون؛
#تنها، #غریب، و
در غیبتی هزار ساله است..!

براش چِکار کردیم؟!
به جز حرف و شعر و غزل
براش چکار کردیم؟!

نوکر محال است
 اربابش را نبیند...
این چندمین جمعه ایست
که اماممان را ندیده ایم..؟
با چشمانمان چه کردیم؟!

مهدی جان (عج)
این جمعه هم گذشت
و تو باز هم نیامدی

🌼 اللهم عجل لولیک الفرج
# شبتون _ مهدوی 🌙

┄┅┅✿❀🌸🌟🦋🌟🌸❀✿┅┅┄
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
یَعیشُ النّاسُ بِاِحسانِهِم اَکثَرَ مِمّا یَعیشُونَ بِاَعمارِهِم، وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِم اَکثَرَ مِمّا یَمُوتُونَ بِآجالِهِم؛

🌱مردم به سبب احسان خود، بیشتر #زندگی می کنند تا به سبب عمرشان و به دلیل گناهانشان بیشتر #می_میرند تا به خاطر اجلهایشان.

📚بحارالانوار، ج5، ص140

‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌┄┅═✼✿‍🍃 🌺 🍃✿‍✼═┅┄
❇️ امام حسن عسکری(علیه السلام):
فقر با ما، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست!
و کشته‌شدن با ما، بهتر از #زندگی در کنار دشمنان
ماست. پس هر کس ما را دوست بدارد، با ما
در درجات والای بهشت خواهد بود... و آن که از ما
جدا شد، سوی آتش خواهد رفت.


#پنج‌شنبه‌های‌سامرایی
#بیت‌صاحب‌الزمان


─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
🔷 #زندگی_به‌سبک_شهدا

💖جواد به خانواده عشــق میورزید
و شماره همسـرش را در گوشی
به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود،
می گفت فلسـفه این شماره اینه ڪه
در هفت آســمان و دو عـالم
یڪ نفر همسـر من نمیشه..

مدافـــع حــــرم🔻🔻
#شهیـــدجــــوادمحمـــدی🌷
یـادش بـا‌ ذڪـر‌ صـلـوات 🍃🌸

🌿🌿
☀️امام حسن‌عسکری(علیه‌السلام):
فقر با ما...
بهتر از ثروتمندی
در کنار دشمنان ماست!
و کشته‌شدن با ما...
بهتر از #زندگی
در کنار دشمنان ماست!
و ما...
#پناهگاه کسی هستیم
که به ما #پناه آورد...
و نور #هدایت...
برای کسی هستیم...
که خواهان بصیرت از ما باشد!
و نگهبان کسی هستیم...
که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد...
با ما...
در درجات والای بهشت خواهد بود!
و آن که از ما جدا شد...
سوی آتش خواهد رفت!

📚کتاب شریف بحارالانوار، جلد ۵۰، صفحه‌ی ۲۹۹


در #کوچه پس کوچه های ؛
#زندگی نام ُ را از ؛
#کوچه زندگی ام برداشتم ؛
به بن بست #معصیت افتادم ؛
یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ ...

#سلام یا ایها العزیزعج ♥️

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...

🍃🌸🍃
♻️هر چه وابستگی به هرچیز بيشتر باشد،


#زندگی سخت تر ميشود و جدايی از اين
وابستگی ها رنج فراوان تری برای فرد به همراه می‌آورد...!!!
💠 #شهيد_سعيد_شاهدي(شهيد تفحص)

🔶 #زندگی_نامه : سحرگاه هفدهم اسفند ماه سال ۱۳۴۷تولد سعید،نوید بخش بهاری زودهنگام در جمع خانواده شد. خردسال بود که به بیماری سختی دچار شد و امیدی به زنده ماندنش نبود مادرش به حضرت علی اصغر(ع) توسل جست و شفای فرزند را طلبید وسعید حیاتی دوباره یافت .با گذر ایام، بازیهای کودکانه را به نیمکتهای کلاس اول سپرد .از همان دوران ابتدایی هیچ وقت خوراکی به مدرسه نمی برد میگفت شاید یکی نداشته باشد و دلش بخواهد .سعید بچه آرام و شادابی بود،سال ۵۷ که انقلاب شد تمام فکرش این بود که مردم چه کار می کنند شاید او هم بتواند یک کاری برای معلمهایش انجام دهد . او در مدرسه شهید دیالمه مشغول به تحصیلات دوران راهنمایی شد و معلمانش مشوق خوبی برای جهت دادن به فطرت پاک او بودند و علاقه خاصی میان آنها و سعید وجود داشت .سعید به شرکت در مجالس مذهبی علاقمند بودودر مسجد، مکبر ونوحه خوان بود. حضور در تشیع جنازه شهدا را برخود فرض می دانست و برایشان نوحه خوانی می کرد .سعید در سال۱۳۶۱ عضو پایگاه بسیج شهید مطهری شد وبا رها کردن سنگر علم ، دانش آموز مدرسه عشق گشت.حدودا ۱۳- ۱۴سالش بود که شناسنامه اش را دستکاری کرد و بدون اینکه به خانواده بگوید به جبهه رفت بعد دوستانش دوچرخه اش را آوردند در خانه تحویل دادند و گفتند سعید رفت منطقه . او تا سال۱۳۶۷در تسلیحات گردان حمزه لشگر۲۷ محمد رسول الله (ص) مشغول بود و۵بار مجروح شد.او در جریان عملیات کربلای ۵ و مرصاد، از ناحیه بازو و شکم جراحات شدیدی برداشت.در تحمل درد خیلی صبور بود. او هر بار که از جبهه به مرخصی می آمد در فاصله کوتاهی مجددا به سوی دیار عاشقان باز می گشت.در سال ۶۶به عضویت سپاه درآمدوپس از جنگ در اطلاعات تیپ یکم لشکرفعالیت نمود .در سال ۶۹آموزش دوره چتربازی اتوماتیک را دید.سعید همچنان دل در گرو لحظات جبهه داشت ودر هر جا خدمتگذار. سعید خیلی امر به معروف می کرد،پس از اتمام جنگ ،جهاد اکبر را آغاز نمود او همیشه دغدغه داشت و خود را موظف می دانست که در هر شرایطی هر کار خیری از دستش بر می آمد انجام دهد .گاهی در قالب یک هیئت به عنوان یک پرچمدار بود و گاهی به مستمندان و ایتام کمک میکرد. سعید در کارها پشتکار و جدیت داشت.اوارادت خاص و عملی به ائمه اطهار (ع) داشت در شب ولادت مولای متقیان علی بن ابیطالب (ع) در سال ۱۳۶۹ هیئت عشاق الخمینی (ره) را تاسیس کرد و خود اداره آن را بر عهده گرفت و معتقد بود که باید در شادی اهل بیت شاد و در غم آنها ناراحت باشیم وخودش همیشه همینگونه بود. مدتی بعد به خواستگاری همسر دوست شهیدش "" رضا مومنی "" رفت. در شهریورماه ۱۳۷۰خطبة عقدشان توسط مقام عظمای ولایت جاری شد و برای فرزند شهید مومنی دوست و یار دیرینه اش(محمدرضا مومنی) پدری مهربان شد.سعید در سال ۷۴ وارد کمیته تفحص شد و به جستجوی پیکر پاک شهدا پرداخت. سرانجام در روز دوم دی ماه سال۱۳۷۴،در آخرین روز ماه رجب المرجب در ارتفاعات ۱۱۲ فکه ، زمین و زمان کربلا شد و صدای انفجار،بال پرواز را گشود،با همسفرش شهید غلامی در مسیر نوربراثر انفجار مین ،جام شهادت را نوشیدند و گرد یتیمی بر چهرة فرزندانش محمدرضا و محمد صادق نشست .وعاشق اهل بیت در روز تولد امام حسین (ع) در جمع شهدای بهشت زهرا قطعه۲۹ ردیف۱۴شماره۸ غزل رهایی را سرود.(تفحص شهدا)

🔶 #خاطره : من و سعید در همه‌ی لحظات با هم بودیم و قرار بود با هم برای تفحص به فکه برویم. وقتی رفتم سر کار و به من گفتند که در قرعه‌کشی اسمم برای مکه درآمده است به سعید گفتم که قرار است به مکه بروم. از آن‌جا که برگشتم حتماً به فکه می‌آیم. سعید با لبخند همیشگی پاسخ داد: تو برو مکه من هم می‌روم فکه،‌ ببینیم کدامیک از ما زودتر به خدا می رسیم؟
تازه از حج بازگشته بودم و مشغول تعمیر ساختمان بسیج بودم که تلفن زنگ زد. آقای بیگدلی از فکه بود. باور کردنش برایم مشکل بود. سعید به خدا رسیده بود. اشک در چشمانم حلقه زد با خود گفتم: «ما در کجا و چه کاری با هم نبودیم که خدا او را انتخاب کرد و من را نکرد.» (تفحص شهدا)

❤️ #شهادت :2/10/74 ارتفاعات 112 فكه
مزار شهید:تهران

کانون گفتگوی قرآنی
#شهدا_را_یاد_نمایید_حتی_با_ذکر_یک_صلوات
#زندگی_بر_مدار_اهل‌بیت

پیامبر خدا (ص) میفرمایند :

‌به وسيله من هشدار داده شديد
و به وسيله على (ع) هدايت مى ‏يابيد
وبه وسيله حسن(ع)احسان داده مى‏‌شويد
و به وسيله حسین(ع)خوشبخت مى ‏گرديد
و بدون او بدبخت...

👈بدانيد كه حسين درى از درهاى بهشت
است، هر كس با او دشمنى كند، خداوند
بوى بهشت را بر او حرام مى ‏كند.

📚البرهان‌فی‌تفسیرالقرآن،ج۳،ص۲۳۲
‌‌
🌷🌷🌷🌷🌷
#زندگی هیچ گاه به بن بست نمیرسد

کافیست چشم باز کنی و

راههای بیشماری را مقابلت ببینی

#خدا که باشد هر معجزه‌ای ممکن میشود

🌹زندگیتون پر از معجزه🌹
"قَد ضاقَ صَدري و سَئِمْتُ من الْحياة"
سینه ام تنگی می کند
و از #زندگی سیرم...

يا اباعبدالله
جـانِ بـی‌جـانم را؛
#احیا کن...


ما زِ #نور تو رسیدیم ؛
به سر منزل #عشق...

#روز_هايی_حسينی🌀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍃
بعضی چیزها را باید
هر روز زنده‌اش کنی
تا خودت زندگی کنی،
#عشق را،
#ایمان را،
#زندگی را...

سلام صبح بخیر
چهارشنبه تون شاد و زیبا
🍃🍃
🌸🍃
بخشیدن دیگران
   دلیلش ضعیف
     بودن شما نیست
       آنها را میبخشید❗️
چون
   آنقدرقوی هستید که
   میدانید آدم ها
اشتباه میکنند❗️

#زندگی_مومنانه
🍃🍃
 #مرگ ، بزرگترین
مصیبت #زندگی نیست
️بلکه قانون زندگی است
️بزرگترین مصائب آن است
که ترسِ خدا در #دلت بمیرد
و تو در قید حیات باشی..

#لحظه_هاتون_پر_از_یاد_خدا


🍃🍃
#همراه_ما_باشید

❄️

تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد.
پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می‌کرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می‌خورد، فروشندگان وارد و خارج می‌شدند، مردم در گوشه‌ای گفتگو می‌کردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می‌نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکی‌ها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می‌داد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد...
اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.
❄️

مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله‌ها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمی‌داشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید:«آیا فرش‌های ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
خردمند گفت: «خب، پس برگرد و شگفتی‌های دنیای من را بشناس. آدم نمی‌تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه‌ای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»
مرد جوان این‌بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف‌ها بود می‌نگریست. او باغ‌ها را دید و کوهستان‌های اطراف را، ظرافت گل‌ها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد.
❄️

وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
آن وقت مرد خردمند به او گفت:
« #راز_خوشبختی این است که همه شگفتی‌های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی»


#زندگی_رو_متحول_کنیم
#زندگی_به_سبک_شهدا

🤔هر جا کسی مشغول غیبت بود، یکی می گفت: بلند #صلوات بفرست...

#پیام_رسان_فرهنگ_شهدا_باشیم



┄┅═✼🍃🌸🍃✼═┅┄
#تلنگر
📌
راننده تاكسي🚕 گفت:
«مي‌دوني بهترين شغل دنيا چيه؟
گفتم: چيه؟❗️
گفت: راننده تاكسي.
خنديدم.
راننده گفت: جـــــون تو
هروقت بخواي مياي سركار
هروقت نخواي نمياي
هر مسيري خودت بخواي ميري
هروقت دلت خواست
يه گوشه مي‌زني بغل استراحت مي‌كني
هي آدم جديد مي‌بيني
آدم‌هاي مختلف
حرف‌هاي مختلف
داستان‌هاي مختلف
موقع كار مي‌توني راديو گوش بدي
مي‌توني گوش ندي
مي‌توني روز بخوابي شب بري سر كار
هر كيو دوست داري مي‌توني سوار كني
هر كيو دوست نداري سوار نمي‌كني
آزادي، راحتــــــــــي

ديدم راست مي‌گه
گفتم:
خــــــــــــــــــــوش به حالتون.

راننده گفت:
حالا اگه گفتي بدترين شغل دنيا چيه؟
گفتم: چي؟
راننده گفت: راننده تاكسي.
(⊙_☉)
بعد دوباره گفت:
هر روز بايد بري سر كار
دو روز كار نكني ديگه هيچي تو دست و بالت نيست
از صبح هي كلاچ، هي ترمز
پادرد، زانودرد، كمردرد
با اين لوازم يدكي گرون
يه تصادفم بكني كه ديگه واويلا مي‌شه
هر مسيري مسافر بگه بايد همونو بري
هرچي آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت ميشه
همه هم ازت طلبكارن
حرف بزني يه جور
حرف نزني يه جور
راديو روشن كني يه جور
راديو روشن نكني يه جور
دعوا سر كرايه
دعوا سر مسير
دعوا سر پول خرد
تابستون‌ها از گرما مي‌پزي
زمستون‌ها از سرما كبود مي‌شي
هرچي مي‌دويي آخرش هم لنگي.
به راننده نگاه كردم.
راننده خنديد و گفــــــــــت:
❥●●❥❁
زنـــــدگــــــــــي
همه چيــــــــــش همين‌جوره.
هــــــــــم مي‌شه بهش خوب نگاه كرد، هم مي‌شه بــــــــــد نگاه كرد !💎

#زندگی_را_زندگی_کن
Ещё