خوش خرامی
لب از لب واکند جان را به لب آردلب قندش
لبالب مطلب است آن لب، لب لبریز لبخندش
ز سرو ناز بالایش سراسر ناز می ریزد
عبث باغ ارم نازد به آن سرو برومندش
چنان که خوشه ی پروین ، تجلی داده بر گردون
به گردن جلوه بخشیده است با زیب گلوبندش
خوشم می آید از لحن خوش آوازو خوش آهنگش
خوشم با خوش خرامی های خوش نقش خوشایندش
چنان که زلف شب افتد به روی شانه ی کوهی
به روی شانه افتاده ست زلف بی همانندش
شده سر مشق خطاطان ، رباعی های مژگانش
شده الگوی نقاشان ، دو چشمان هنرمندش
من و تو هر دو حیرانیم ای نقاش صورتگر
تو از پیوند ابرویش ،من از ابروی پیوندش
نشسته دانه ی خال سیه در دام رخسارش
من و «فاخر » دو صیاد اسیر افتاده در بندش
علی عمرانی (فاخر)
۱۴۰۲/۱۰/۲۰
لینک کانال
https://t.center/ashaar_ali_omrani