#خاطره یک روز در اراک
شهریور ۱۳۴۹
قسمت دوم
قبل از شروع یادی میکنم از دو همکلاسی خوب و دوست داشتنی که در این سفر همراه من بودند یکی آقای رحیم عباسی که در حال حاضر از معلمین بازنشسته و برادر شهید رحمان عباسی که در دوران باز نشستگی بکار کشاورزی مشغول است و دومین چهره که روحش شاد و یادش گرامی داوود پهلوسا که سر در تیره تراب گذاشت و نفرسوم که حامی و هوا دار ما بود حاج کریم عباسی پدر شهید رحمان عباسی که ایشان هم روحشان شاد و یادشان گرامی
و اما برای گردش در شهر و رفتن به یک عکاسی جهت گرفتن عکس در ابتدا از خیابان مولوی بسمت چهار سوق بازار باید میگذشتیم در حواشی دروازه حاج علینقی دو تا مسافر خانه بود بنامهای مسافرخانه توکلی واقع در ابتدای خیابان مولوی و مسافر خانه جعفر در خود دروازه روبروی گاراج حاج مصطفی که در آن دوره از رونق بسیار بالائی برخوردار بودند هر روستائی که وارد شهر میشد می بایست حد اقل یک شب را در مسافر خانه ها بیتوته میکرد خیابان مولوی که بیشتر مغازه های آن ساخت ادوات کشاورزی بود هم حال و هوای خاص خودش را داشت بعد از عبور به بچهار سوق بازار رسیدیم گذر مسگر ها چه سر و صدائی و با چه ظرافتی چکش ها بر سینه ظروف مسی فرود می آمد و چه آهنگ موذونی ۰انگار کار آموزان یک آموزشگاه موسیقی که نُت ها را یکی یکی روی تارهای آلات موسیقی پیاده میکنند ضربه های چکش های مسگر ها هم با دلنوازی خاصی بر پیکر ظروف مسی می نشست۰
گذر از بازار برایم خیلی هیجان انگیز بود ۰بازاری که تا آن روز حتی در تخیلاتم هم دیده نمیشد آن همه زرق و برق آنهمه زیبائی ۰خود زیر ساخت بازار که هنوز بعد از قرنها زیبا ئی خودش را همچنان حفظ کرده و زیبائی دو چندانی که کاسب ها به آن داده بودند ۰چون عروسی که بزک میشود همانگونه توسط تابلو های جور واجور و مغازه های متفاوت و اجناس متفاوت و ویترین های پُر زرق و برق طلا فروشان و تیمچه های بزرگ که محل مبادلات و تجارت خانه های تجار شهر بود
واقعا چه حسی زیبا تر از این و ما بی وقفه نگاه میکردیم تا اینکه به یک عکاسی روبری دبیرستان صمصامی عکاسی همایون رسیدیم عکسی که برای اولین بار از چهره های ما گرفته میشد بعد از این مرحله وقت داشتیم که شهر را بهتر ببینیم به نظر من اوج شهریت اراک آن روز بازار بود تا اطراف باغ ملی آنروز بیشتر نبود
وجود تلمبه و یا بقول آنروزی ها فشاری های آب در سر کوچه جهت تامین آب خانه ها تعبیه شده بود که خود بیانگر نبودن آب لوله کشی میتواند باشد و شاید هم از قدیم بوده و منازل آب داشته باشند۰ جلوی بانک ملی سر بازار چند دلاک را دیدم که مشغول کوتاه کردن مو و خوش بش با مشتری بودند هنوز مثل امروزه مغازه های مرغ فروشی نبود و مردم از مرغ و خروس هائی که روستائیان برای فروش به شهر می آوردند استفاده می کردند
پهنای خیابان حصار به اندازه ی امروزش بود ولیکن خیابان قایم مقام کوچه هشت متری بیشتر نبود و ابتدای آن هم که سر قایم مقام امروز محسوب میشود محل سُم تراشی اسبها بود چون هنوز در خیابان درشکه ها رفت و آمد میکردند و گاها ماشین رفت و آمد میکرد
برای صرف ناهار به یک کبابی نزدیک باغ ملی رفتیم جای شما خالی کبابی که برای اولین بار با نان سنگک صرف میشد فکر کنم که هنوز طعم و عطر آن از شامه ام هر گز فراموش نمیشود
بعد از آن به دور باغ ملی گشتی زدیم مجسمه و چهار شیر نر در اطرافش خود نمائی میکرد و چه اُبُهتی در آن روز به باغ ملی میداد
تابلوی سینمای دنیا و سینمای کاپری هم خود عظمتی برای آن محل و صاحبان سینما بود البته یک سینمای دیگر هم در خیابان مخابرات بنام سینما موسیو بود که امروزه پاساژ حاج عراقچی را جای آن ساخته اند
یک روز در اراک بیاد روزهای گذشته و تجدید خاطرات در حال سپری شدن و کم کم بطرف دروازه حاجعلینقی جهت برگشت به آبادی
از اینکه این خاطراط را مرور کردی ممنون و متشکرم
@mohammadnabiansari✍ #محمدنبی_انصاری @ArakiBass