#دل_نوشتهچند بار دیدم در فضای مجازی نسل های دهه ۷۰ و ۶۰ و ۵۰ و ۴۰ رزومه خودشونو ارائه دادن ، به فکر افتادم سرگذشت خودمونم توصیف کنم
دهه ۲۰ و ۳۰ نسل فقر و تنگدستی بعد ازجنگ جهانی ، نسلی که پول نفت را بعنوان حقوق نگرفته بود ، نسلی که دوسال اول عمر را در قُنداق با قَنداب سپری کرد و بعد از دوسال بجای مهد کودک به کندوی گلی منتقل شدند
تا مادر با خاطر آسوده بتواند کهنه ها و لباسهایش را درکهریز یا آب جوی و حوض یخزده بشوید ویا با اندامی نحیف و تکیده بر تخته قالیبافی نشیند و با یک کارد دسته چوبی و یک شانه قالی بزرگ و سنگین شبیه اردک ، فرشی ببافد تا کمک خرج پدر باشد
در سه چهار سالگی بعد از رهایی از کندو ، با پای برهنه و شورتی که دوران جوانیش بیچامه برادر بزرگتر بوده و دخترانش با کفش و لباسهای کوچک شده مادر و خواهرهای بزرگتر ، رهسپار حیاط خاکی میشدند که شامل حوضی سنگی نیمه از آبی سبز رنگ و خاکشیر زده ، باغچه ای مملوازگلهای نیلوفر و چند مرغ و خروس و جوجه های قد و نیم قد میشد و کمی بعد پا به کوچه های خاکی شهر میگذاشتیم که با صدای دلنشین لبو فروش دوره گرد و بوی نان تازه در هم آمیخته بود
نسل ۲۰ و ۳۰ نسلِ قبل از برق وآب لوله کشی، نسل کمبودِ نفت و نبودِ گاز ، نسل هیمه و ذغال که وقتی بعد از ساعتها ماندن در صف نانوایی های تنوری شلوغ به خانه میامد ، باید آب مصرفی خانوارهای پر جمعیت را با سطل و کوزه از آبنبارهای ۳۳ پله ای به خانه میاورد ، نسلی که پسرانش عصای دست پدر بودند و دخترانش برای خواهر برادرهای کوچکتر مادری کردند در مقطع سنی که خود نیاز به توجه و محبت مادر داشتند
نسلی که دختر و پسرش بیشتر از آنکه باری بر دوش خانواده باشند یارِ خانوار بودند
نسلی که وقتی وارد خانه میشد ، بوی نان تازه و آبگوشتی را که همراه با مهر مادری از مطبخ بیرون میزد با ولع می بلعید
نسل بچه هایی با شکمی نیم سیر و نیم گرسنه ، شادوخندان با هیاهوی فراوان توی پس کوچه های خاکی ،دنبال هم میدویدند ، نسلی که دختران و پسرانش اسباب بازی خودشان را از خاکهای نرم و سنگهای ریز و درشت و صاف و تختِ کوچه ها برای بازی هفت سنگ و گاو گوسال مندک پنیر یا شادراز ، پیدا میکرد ، و پسرها گاهی برای تنوع سنگی به اندازه یک نعلبکی را برای لیس بازی در جیبش جا میداد ، نسل شکار و تیر اندازی و هدف گیری با تیرکمان های سنگی ،ريال نسل لیله بازی ، راندس ، الک دولک، زووو، نسل دوز بازی برای پیدا کردن یک پرنده در آسمان ، نسل تیله های سنگی که مدتها طول میکشید تا از یک قلوه سنگ تراشیده شود ، نسل چرخ بازی با طوقه قراضه دوچرخه های اسقاطی درکوچه های ناهموار و مملو از گل و خاک ، نسل گُل بازی چند نفره با یک هسته تمبر هندی ، نسل بازی بدون اسباب بازی ، قایموشک و گرگ بازی
نسل چراغ موشی و چراغ دستی و گردسوزی که سوسویش در زمستان و تابستان روشنایی بخش خانه ها بود ، نسل کرسی و مشق نوشتن روی کرسی ، نی قلم و قلم فرانسه و مرکب و دووات ، نسل ترس از معلم و مدرسه ، نسل ترس از شلاق و چوب و فلک مدیر مدرسه ، نسل ذوق کردن سالی یک بار برای کفش و لباسِ نو و پلو ی شب عید ، نسل جمع کردن هرساله پول ، اسفند به اسفند ماه ، از دانش آموزانی که مدیر مدرسه تشخیص میداد بضاعت مالی دارند برای خرید لباس عید برای دانش آموزان بی بضاعت
نسل شاگردی و کار کردن دانش آموزان در تابستان برای دریافت مُزدی ناچیز، بمنظور کمک هزینه ای برای پدر و خانواده ، نسلي كه تمام تلاشش را كرد تا فرزندانش سختي هاي خودش را تجربه نكنند
نسل ۲۰ و ۳۰ در یک کلام نسل کمبودها ، سختی ها ، نسل بزرگ شدن های زودتر از بلوغ ، ازدواج از روی وظیفه ، کارکردن پیش از موعد ، مادری کردن و پدر بودن برای خواهر برادرهای کوچکتر ، نسل خود ساخته ای که هم در خدمت نسل قبل بود هم در خدمت نسل بعد ، نسلي كه هم بدهكار نسل قبل بود هم بدهكار نسل قبل شد
نسلی که مشابهش قبل از آن نبود و بعد از آن نیز نخواهد آمد...
✍ #احمد_وفایی_نژاد🌍 #اراک_قنات_ناصری@ArakiBass