#دل_نوشتهشب ها هنوز خواب دهکده را می بینم.انگار تکّه پاره هایی از روحم آن جا جا مانده است.این تکه پاره ها هروقت فرصت کنند از نو می آیند و در قالبم حلول می کنند؛ شب، صبح، عصر، هنگام خواب یا بیداری.
صبح است.در قلمستان تنهایم.شب برف آمده اما حالا خورشید از پشت کوه ها درآمده، و آسمانِ صاف را روشن کرده است. اطراف تا چشم کار می کند سفیدِ سفید است.روی درخت های راجی و سنجد، پهنای کشتزار ها، شیب و شکاف تپه ها و دره ها ، و قله های کوه ها، هر جا نگاه می کنم یکدست پولک سفید برف در آفتابِ صبح برق می زند.
دهکده زیر لحافِ برف و آسمانِ آبی اش دارد بیدار می شود.هوا زلالِ زلال است؛ مانند شیشه های پنجره ای که با حوصله تمیز کرده باشی، شفّاف و پاک.گاهی صدای غار غارِ کلاغی در خلوت قلمستان می پیچد و تا دوردست می رود.گاهی هم از روی شاخهٔ راجی شلال کوچکی از برف می ریزد و زنجیرهٔ برّاقِ پولک هایش بازی کنان پایین می آیند.اطراف ، روی برف جای پای روباه ها و شغال ها باقی مانده است که شب را همین جا ها سر کرده اند و صبح معلوم نیست کجا رفته اند.آبِ کمی که در جوی کوچکِ قلمستان جاری بوده، شب یخ بسته است و برف روی یخ را پوشیده است. من برف را کنار می زنم ، نقش و نگار های یخ بیرون می افتد.با پاشنه های چکمه ام چِرِق چِرِق آرام ضربه می زنم به قِشرِ یخ.سوراخ می شود و قطعه های کوچکش بر هم میلغزند.زنگ صدای بلورینش در قلمستان می پیچد.یک تکه اش را بر می دارم، شفاف است،و زود در دهانم آب می شود.طعم صریحِ برگ می دهد.از زیر یخ آبِ زلال خوش خوشک جریان دارد، و زیر آب برگ های قهوه ای در حال تجزیه هستند
از سمت دهکده صدا هایی می آید؛ گاهی صریح و روشن، گاهی محو؛ مثل صدای تقّ و تقِ ضربه زدن بر چوبی،ماغِ کشیدهٔ گاوی، یا قوقولی قوقوی خروسی.انگار دهکده به هوش آمده است.تک توک از بالای بام ها، از باجه ها ستون دود بلند است، دودِ تنورِ نان پزی.انگار بوی سوختنِ چوب و بوی نانِ تازه را حس می کنم.باید برگردم.انگشت های دست و لاله های گوشم یخ کرده است.با آن کلاهِ کودکانه و لباس های روستایی ام، روی زمینهٔ سفیدِ برف، عینا شبیه یک مترسکم؛ مترسکی که حضورش، در این فضای برفی انگار باعثِ ترس و تعجّب کلاغ هاست؛ مخصوصا این که آستین کُتَم را هم پایین کشیده ام تا انگشت های یخ زده ام را پنهان کنم.
📚 #پی_نوشتراجی: سپیدار٬ تبریزی ( گویش چرّایی).
باجه: دریچه، سوراخی کوچک که در سقف خانه های روستایی برای خروج دود تنور درست می کردند.
📝استاد
#سعید_شیری @barsakooyesokoot ّ
@ArakiBass