#حیرت#پریشانی#شریعتی حیرت زاده شناخت است و پریشانی زاده جهل
هراس یا خشیت معلول آشنایی با عظمت و شگفتی است و ترس یا جبن معلول گناه و گمراهی.
آن روح های مختصر و چهار انگشتی که ظرفیت دلشان به اندازه یک انگشتوانه است و پرش فکرشان تا نوک بینی شان، خیلی خوش و راحت و خاطر جمع اند.
با یک انگشتر عقیق
و یک جو ارتفاع محاسن
و یک زیارت شاه عبد العظيم
و یک إطعام و چهار پول صدقه...
خود را در اقیانوس علم الیقین احساس می کنند و در آغوش حور العین.
و چنان خیالشان از عالم و آدم و دنیا و آخرت و حساب و کتاب جمع است که گویی متولی پل صراط اند و ملائک بهشت از اطرافیان آقا به شمار میروند...
اما آن انسان شگفتی که سینه اش انبوه فشرده ای از آگاهی ها است و اندیشه اش به راههای آسمان (یعنی معانی بلند ماورا دنیا و بالاتر از محسوس...) آشناتر است از راههای زمین(یعنی زندگی روزمره و مصلحت جویی ها و راه و رسم های منافع شخصی و دنیایی معمول)
اوست که ناگهان از بستر نرم خانه نیمه های شب می گریزد
و سینه اش خفقان می گیرد
و به نخلستانهاي حومه شهر پناه می برد
و در دل شب از درد
حیرت و هراس در برابر ملکوت، عظمت وجود و جمال و جاذبه خدا و حقارت و نیاز خویش(در برابر او) ناله بر میدارد و از هوش می رود.
او بیشتر احساس عقب ماندگي می کند زیرا بیشتر و دورتر و بلندتر را می بیند.
او در هر مرحله ای از بلندی و از کمال ایستاده باشد خود را عقب مانده تر و خود را نیازمند تر و خود را مشتاق تر و عاشق تر به آن قله اعلا و بالا و مطلق می یابد.
دکتر علی
#شریعتی کتاب نیایش، صفحه 14 و 15
@apmkadeh