وزارت ترس
جنگ جهانی دوم است. لندن زیر بمباران بمب افکن های آلمان است. آرتور رو، که تازه از ندامتگاه مرخص شده، گرفتار یک گروه جاسوسی به نام وزارت ترس میشود. رو آنجا دلبستۀ زنی اتریشی به نام کارلا میشود، که از دست نازیها از کشورش گریخته و به لندن آمده، و حالا در وزارت ترس کار میکند. رو شخصیت اصلی یکی از رمانهای گراهام گرین به نام وزارت ترس است، که او آن را در ١٩۴٣نوشت و در ١٩۴۴ هم فریتس لانگ فیلمی از روی آن ساخت.
«آمدن با پای پیاده از پَدینگتُن تا بات۫رِسی فرصتی برایش ایجاد میکند تا فکر کند. وقتی شروع کرد پله ها را بالا رفتن، دیگر میدانست چه کار باید بکند. یکی از حرفهای جان دربارۀ وزارت ترس به یادش آمد. حالا احساس میکرد عضو دائمی این وزارتخانه شده است. اما این وزارت ترس، آن وزاتخانۀ کوچکی نبود که منظور جان بود، و اهداف کوچکی مثل پیروزی در جنگ یا تغییر قانون اساسی داشت. این یکی وزارتخانهای به بزرگی زندگی بود و همۀ عاشقها عضوش بودند. هرکس عاشق بود میترسید.»
عباس پژمان
@apjmn