🔸 بنا بر دیدگاهی که قیام ژینا را از مدتها پیش شکستخورده و پایانیافته تلقی میکند، طرح این سؤال یحتمل دیرهنگام یا بیمعناست. از میان حاملان این دیدگاه، برخی اساساً خیزش ژینا را از همان ابتدا محکوم به شکست تلقی میکردند. اما برای آنهایی که در امتداد همراهی با پویش گذشتهی خیزش، به سرنوشت شکنندهی آن دل بستهاند، طرح چنین سؤالی ممکن است تاحدی وهنآمیز یا گمراهکننده جلوه کند؛ دستکم در این شکل زمخت و کلیشهای. چون پیشاپیش، با رویکردی «صفر و یکی»، ارزیابی از یک فرایند اجتماعی پیچیده و چندلایه و یک رویداد تاریخی تاثیرگذار را به پاسخهای بله یا خیر فرومیکاهد. با این حال، مخاطبان اصلی این متن از قضا چنین افرادی هستند: کسانی که به پویش و سرنوشت ماحصلِ این جنبش دل بستهاند. آنها تصدیق خواهند کرد که لازمهی «مراقبت جمعی» از دستاوردهای یک خیزش تودهای، گفتوگوی جمعی و مستمر دربارهی شرایط عینی پویش آن است. به بیان دیگر، ارزیابی انتقادی درجهی سرزندگی اجتماعی و سیاسی مازادهای قیام ژینا لازمهی تعهد وفادارانه به آرمانها و دستاوردهای آن است.
🔸 بر این اساس، نفس طرح سؤال دربارهی حیات خیزش «زن، زندگی، آزادی» قاعدتاً مناسبت خاصی نمیطلبد. ولی چرا در این شکل زمخت؟ و چرا در این مقطع زمانی خاص؟ این بازاندیشی فشرده دربارهی قیام ژینا را با همین سؤال دربارهی ضرورت یا مناسبت این بازاندیشی شروع میکنم. پس از آن، به معنای پیروزیْ و بر پایهی آنْ به دستاوردهای خیزش ژینا میپردازم و این سؤال را پی میگیرم که آیا خیزش ژینا اساساً میتوانست به فتحی سیاسی بیانجامد. سپس، سازوکارهای مُنقادسازی دولتی سوژگی را همچون چالش اساسیِ پیشاروی خیزشهای تودهای در جنوب جهانی مرور میکنم؛ و از آنجا، در مسیر آسیبشناسیِ کلی خیزش ژینا، کارکرد سوژگیهای متعارض را بررسی میکنم. این بررسی آسیبشناسانه را بهطور انضمامیتر با واکاوی پیامدهای فراگیری ذهنیت و سوژهی نولیبرال بر خیزش ژینا ادامه میدهم. و سرانجام، نشانگان حیات خیزش ژینا ــ در پی تحول آن به یک «فرا-جنبش» سیاسی ــ را پی میگیرم؛ و در همین راستا، ضرورت و امکان تدوین یک «فرا-روایت» ضدسرمایهدارانه بر پایهی مازادهای خیزش ژینا و با فاعلیت جنبشهای اجتماعی را طرح میکنم.
🔸 آیا از پی رویهی کمابیش یکسالهی مرعوبسازی و تضعیف، اساساً چیزی از آن خیزش انقلابی باقی مانده است؟ در مواجههی بیپرده با این پرسشها، اگر برآنیم که مازادی از قیام ژینا باقی مانده است، باید استدلال کنیم دقیقاً چه چیزی؟ و اینکه این مازاد احتمالی چگونه میتواند دستمایهی عروج دوبارهی خیزش ــ در شکلی موثرتر ــ باشد؟ یا برعکس، اگر برآنیم که مازادهای آن خیزش باشکوه عمدتاً نابود شدهاند (یا تا مرزهای بحرانی و بازگشتناپذیرْ تضعیف شدهاند)، در اینصورت باید بتوانیم عوامل این افول تراژیک را برشماریم.
🔸 واضح است که قیام ژینا بهدلایلی متعدد (که فهم آنها اهمیت زیادی دارد) از پیشروی تا مرحلهی دستیابی به هر شکلی از پیروزی سیاسی بازماند. اما دستاوردهای برجستهای در حوزهی تغییر ذهنیت عمومی و ارتقای سوژگی ستمدیدگان داشت که وجه پیروزی درونماندگار آن را رقم زدهاند. و باز روشن است که بهرغم این پیروزی درونماندگار، ناکامی خیزش ژینا در کنار زدن قدرت حاکم یا عقب راندن قطعیاش در حوزههایی معین (پیروزی سیاسی)، هرگونه گمانهزنی دربارهی پیروزی نهایی را بلاموضوع میسازد. اگر بخواهیم سیاههی فشردهای از دستاوردهای خیزش ژینا بهدست بدهیم میباید به تغییراتی ارجاع بدهیم که مستقیم با غیرمستقیم به ارتقای ذهنیت سیاسی جامعه یاری رساندند و زمینههای ارتقای سطح سوژگی ستمدیدگان را گسترش دادند.
🔸 برای اجتناب از اشتباه رایجی که وجود بالقوگیهای مادی را با فعلیتیابی بالقوگیها یکی میگیرد، باید تصدیق کنیم که در پهنهی پویای تاریخ هیچ پیشروی اجتماعی-سیاسیای فینفسه تداوم خود را تضمین نمیکند. اما در عین حال، باید اذعان کنیم که تجربهی خیزش ژینا تخیل سیاسی و اجتماعی میلیونها نفر را چنان دگرگون کرد که رد اثرات آن بر ذهنیت عمومیْ بهسادگی و بهزودی محوشدنی نیست. تمام شوکهای ارعابگرانهای که حاکمان در یکسال اخیر بر روان جامعه وارد کردهاند، در تحلیل نهایی تلاشی برای محو این اثرات ژرف و دیرپا بوده است...
▫️ دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»: ▫️ تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران
2 ژوئیه 2023
نوشتهی: امین حصوری
🔸 طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم که چگونه دولت آمریکا و همتایان غربیاش بار دیگر از هر سو برای رژیم جمهوری اسلامی ایران فرش قرمز پهن میکنند. طی کمتر از یک ماه با زنجیرهی رویدادهایی مواجه شدهایم که گرچه فینفسه مغایرتی با سازوکارهای معمول در مناسبات جهانی قدرت ندارند، اما با نظر به فضایی که با قیام ژینا گشوده شد، موجی از سردرگمی و ناباوری و خشم و سرخوردگی را برانگیختهاند. چون با توجه به مختصات این فضا، که دامنهاش از سپهر سیاسی ایران فراتر میرود، این رویدادها نابهنگام و ظاهراً متناقض به نظر میرسند. خصوصاً که درست بهموازات این همسازی بینالمللی با حاکمان جمهوری اسلامی، دامنهی سرکوبها و اعدامهای دولتی در ایران بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند؛ طوریکه در سطح جهانی هم بازتاب وسیعی داشته است.
🔸 در این نوشتار به این موضوع میپردازیم که ماهعسل کنونی قدرتهای غربی و حاکمان جمهوری اسلامی چه محدودیتها و مازادهای ممکنی برای پراتیک آتی مبارزات جاری در ایران خواهد داشت. برای شروع، به برخی زمینههایی اشاره میکنیم که رویکرد توسل به «نجاتدهنده»های دروغین را خلق کردهاند و کماکان بازتولید میکنند و به دلالتهای وضعیت حاضر در پیوند با رویکرد فوق میپردازیم.
🔸 تا جایی که به اعتراضات تودهای و مستمر خیابانی مربوط است، باید اذعان کرد که قیام ژینا از مدتی پیش بهراستی وارد فاز افول خود شده است. اما تفسیر این وضعیت بهمنزلهی شکست قیام ژینا مستلزم انکار و نادیدهگرفتن مازادهای قیام ژیناست؛ یعنی همهی اشکال متنوعی از مقاومت که با الهام از قیام ژینا و تجارب آن، افق عبور از نظام جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادین آن را دنبال میکنند. اما این خود بحث مستقل دیگری میطلبد. پس به این پرسش بازگردیم که در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند، پیشبرد مبارزات پراتیک برای تداوم و فراروی از قیام ژینا با چه محدودیتها و امکاناتی روبهروست؟ خاطرنشان میکنم که خصوصاً در حوزهی امکاناتْ تنها برخی بالقوهگیهای شرایط کنونی را برخواهم شمرد، نه تغییرات بالفعل یا محتوم. افزون بر این، واکاوی محدودیتها و امکانات مبارزات پراتیک در مقطع کنونی و حول این موضوع مشخص تنها میتواند بخش محدودی از یک واکاوی انتقادیِ ضروری دربارهی کل مسیر تاکنونیِ قیام ژینا باشد؛ چون فراروی از خیزش انقلابی ژینا مستلزم آسیبشناسی جامع و انتقادی و جمعی از نقاط قوت و ضعف آن و چرایی آنهاست.
🔸 بسیاری از مردمانِ ستمدیدهی ایران در نبودِ حداقل آزادیهای سیاسی و امکانات تشکلیابی، و متأثر از فضای تاریخی یادشده در سپهر سیاسی ایران و بافتار مسلط جهانی، رژیم ایران را استثنایی بر نظم جهانی و رویاروی آن تلقی میکردند. در نتیجه، در ذهنیت عمومی عمدتاً معقول بهنظر میرسید که با کمک همپیمانان خارجی بتوان این نظام شر را ساقط کرد تا بتوان برای آتیهي کشور «جایگاهی معقول» در نظم جهانی جستوجو کرد. در همین راستا، بسیاری از مردم (تحتتأثیر فضای مسلط تاریخی و گفتار بورژوایی) آموزهی امپریالیسم در گفتمان چپ را بخشی از یک نظریهی توطئه (توهم توطئه) تلقی میکردند که با «جزماندیشی چپها» پیوند داشت. اکنون اما با معلوم شدن اینکه «دشمن دشمن ما لزوماً دوست ما نیست»، نهفقط آن رؤیای توهمآمیز («نجاتدهندهی خارجی») عمدتاً بر فنا رفته، بلکه خود شالودهی نظم جهانی که موجد چنین همدستی شومی با جنایتکاران بوده نیز تاحدی مورد پرسش قرار گرفته است. در نتیجه، بزنگاه تاریخی مهمی برای تقویت و فراگیرسازیِ این آموزه فراهم شده که مردمان تحتستم هیچ دوستی در میان دولتها ندارند؛ بلکه تنها یاور آنان سایر ستمدیدگان بهپاخاسته در سراسر جهان هستند. تکثیر و گسترش این درک میتواند تکیهگاه خوبی برای پسزدن انگارههای ناسیونالیستی و ــ در مقابل ــ برجستهسازیِ ضرورت همبستگیهای انترناسیونالیستی باشد...