👑 شهبانوی مام میهن و ملت در معادلسازیِ شاهنامه و زمانه، هر زمان که شهبانوی مام میهن را میبینم به یادِ «فرانک، مامِ فریدون» میافتم؛ و چرا اینگونه نباشد !!!خردمند مام فريدون چو ديد
كه بر جفت او برچنان بَد رسيد
فرانک بُدش نام و فرخنده بود
به مهرِ فريدون دل آكنده بود«فرانک»؛ شیرزنی اصیل
و آریاییتبار که آنگونه بلاها
و سختیها را بجان خرید، اما همچون تمام مهربانوان اصیلِ ایرانی_آریایی به شویش آبتین وفادار ماند
و با تمام مرارتها
و سختیها
و نامردمیها؛
فریدون را بدندان کشید
و آنچنان که باید
و شاید، پرورید، تا فریدونِ پاکزادِ شیرزاد؛
فردای ایران را آنچنان که درخور است بسازد
وتاجِ کیانی
و درفش کاویانی را از ضحاکِ ماردوشِ اهریمنکردار
و آدمخوار باز ستاند
و به جایگاهِ اصیل خویش بازگرداند؛
کزین سروِ سيمين برِ ماهروی
يكي نرّه شير آيد و نامجوي
كه خاکِ پیِ او ببوسد هژبر
نيارد گذشتن بسر برش ابر
از آواز او چرم جنگي پلنگ
شود چاک چاک و بخايد دو چنگ«شهبانوی مام میهن» نیز در بهمن ننگین ۵۷ دچار همان مصائب
و بلاهایی شد که گریبانگیرِ
«فرانک مامِ فریدون» شده بود
و چه بسا؛
بسیار سختتر
و پیچیدهتر
اما
«فریدون» نیز بتنهایی؛ "فریدون" نشد
و باید
«کاوه و کاوهها» را در کنار خود داشته باشد تا
«گرزِ گاوسر» را بر فرقِ سپاهِ اهریمن بکوبد
و کینِ «
تاجِ کیانی و تخت جمشیدی» بستاند
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشتِ پای
بپوشند هنگامِ زخمِ درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامدارانِ یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
یکی کارورز و یکی گرزدار
سزاوار هر کس پدید است کار
ز دیوارها خشت و از بام سنگ
بکوی اندرون تیغ و تیرِ خدنگ
به شهر اندرون، هرکه برنا بُدند
چو پیران که در جنگ دانا بُدند
سوی لشکرِ آفریدون شدند
ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند
«در این روزگار تباه و دُژَم
هرآنکس که هستند با ما به هم
خروشیم و کوشیم و جنگ آوریم
جهان را به ضحاک تنگ آوریم
برون سر ازین بارِ ننگ آوریم
اگر مار ضحاک چنگ آوریم»
#خردنامه_فرزانه_توسآری هممیهن ... بارها گفتهاند و شنیده و خواندهایم که «شاهنامه» اسطوره و افسانه نیست و تاریخ و سرگذشتِ ما و ایرانمان استبیایید یک بارِ دیگر و اینبار در این روزگارِ پر فریب و پر آشوب و سرشار از جنایت و خیانتِ ضحاکعلی و ضحاکیان؛
«کاوه و کاوههای زمانه» باشیم و ایرانمان را از پلیدی و ناپاکیِ ضحاکیانِ زمانه باز رهانیم و «فریدونِ زمان» را بر سریرِ سلطنت نشانده و «تاجِ کیانی» را بر سرِ شاهنشاهِ ایران بگذاریم؛
تا بگفتهی «شاهنشاه آریامهر»
هر ایرانی یک شاه باشد و «اعلیحضرت سیروس رضاشاهِ دوم»؛ شاهِ شاهان تا شاید اندکی از «بدعهدیها
و کوتاهیهای پدرانمان
و آن نسلِ نمکخورده
و نمکدان شکسته» را جبران کرده
و عذرخواهِ
«فرانکِ زمان»؛«علیاحضرت شهبانوی مامِ میهن» باشیم
شاید از شرمندگی
و خجالت در پیشگاهِ
«شاهنشاه آریامهر و رضاشاه بزرگ» درآمدیم !!!
و دنیا و تمامِ چپهای ایرانستیز و تودهایهای همیشهخائن بدانند که آن تخمِ میهنپرستی و ایراندوستی؛ که "پدرمان"
«رضاشاه بزرگ» کاشت و در ۱۴ سال سلطنتِ ایشان، نهالی خُرد بود؛ با همت و پایمردیِ "کوروشِ زمانه"
«شاهنشاه آریامهر و پرستاری و مهرپرویِ شهبانوی مامِ میهن»
چندان درختِ تناور و ریشهداری شده، که نه انگلستانِ زالوصفت و نه ملایانِ کفتارکردار و تمامیِ این انیرانِ تبهکار را؛
یارای آن نیست که با تبرهای آیتالله بیبیسی و تیشههای اینترنشنالِ تجزیهطلب و تمامی فیکنیوزهای مزدور و اجارهای؛
به جنگِ این درختِ ستبر و ریشهدارِ ایرانِ آریایی بیایند و از پسِ آن برآیند
چرا که
#جاویدشاه_شعار_ما_نیست_اعتقاد_و_آیین_ماست