Смотреть в Telegram
چرا واقع‌گرایی دینی خطا است؟ خطای زمان‌پریشی در فهم زبان متون دینی امیر مازیار واقع‌گرایی در زبان دینی به این معنا است که قاعده در متن دینی آن است که هویات و وقایعی که  در آن وصف می‌شوند در خارج تقریبا به همان صورت وجود دارند و از این‌رو متن دینی جهان را همانند متون علمی و فلسفی تصویر می‌کند با این تفاوت که ادعا می‌شود منشا این اِخبار و تصویر قوای شناختی معمول بشر نیست بلکه امری همچون وحی یا مکاشفه است. ناواقع‌گرایان چنین تطابقی بین متن و خارج را در زبان دین نفی می‌کنند. دلایل واقع‌گرایی از اصلی‌ترین دلایل واقع‌گرایان این است که  خود متون دینی خود را اخبارگر از واقع معرفی می‌کنند و عموم معتقدان به متون دینی در طی قرون چنین درکی از این متون داشته‌اند و خطای ناواقع‌گرایان را این می‌دانند که به‌شکلی مصنوعی یا تحمیلی زبان متون دینی را تماما از قلمرو زبان معمول خارج می‌کنند. بسیاری هم بر این گمان اند که ناواقع گرایان به دلیل توجیه خطاهای علمی، تاریخی و فلسفی متون دینی که حاصل مواجهه با جهان جدید است، واقع‌گرایی این متون را نفی می‌کنند و چنین گریزگاهی را امروزین و  ناموجه می‌دانند. اما در این استدلال برخی واقعیات مهم تاریخی و دین‌شناسانه از نظر دور مانده‌است . خطای زمان‌پریشی در واقع‌گرایی واقع‌گرایان دستخوش خطای زمان‌پریشی‌اند و توصیف آن‌ها از متن یا باورهای مومنان مخدوش و نامنطبق با واقع و تاریخ است. یعنی همان خطایی که ناواقع‌گرایی را بدان متهم می‌کنند. عمده متون دینی، یا دست‌کم متون دینی مورد بحث ما، مربوط به عصر پیشا‌فلسفی/علمی اند یعنی دوره‌ای که در آن فلسفه یونانی و تعریف آن از حقیقت و واقعیت و علم و صدق و کذب سیطره پیدا نکرده‌بود و به سرمشق اصلی شناخت تبدیل نشده‌بود. همه ما در دوران پسافلسفی زندگی می‌کنیم .در عصر پیشافلسفی وقتی سخن از حقیقت و واقعیت بود و متونی ناظر به حقیقت تلقی می شدند این نسبت ذیل الگوی علم، تاریخ یا فلسفه آن گونه که ما می‌فهمیم تعریف نمی‌شد. آنچه در یونان به تدریج ظاهر شد و به دست افلاطون و ارسطو شکل منسجم خود را پیدا کرد شیوه‌ای جدید برای مواجهه با جهان بود. تا پیش از فلسفه یونانی این نوع حقیقت رایج و شایع نبود. به همین دلیل است که در فرهنگ‌های کهن همزمان با یونان باستان چیزی همچون علم و فلسفه یونانی وجود نداشت. تفکر فلسفی تقریبا در کل جهان قدیم غایب بود . این امر به این معنا نبود که در ایران باستان یا مصر و هند و خاور دور چیزی از سنخ اندیشه و تعقل و حقیفت‌جویی وجود نداشت‌ . حتما وجود داشت اما با الگویی از حقیقت که متفاوت از سرمشق یونانی بود.   آنچه ما امروز اسطوره می‌خوانیم همچون اشعار هومر و هزیود یا متونی همچون شاهنامه و متون دینی بودایی و دایویی و هندویی و ایرانی از دیدگاه گذشتگان نشان‌دهنده حقیقت‌ بودند اما نه " واقع‌گرایانه". " واقع‌گرایی"یا "رئالیسم " را باید نظرگاهی برآمده از ذهنیت‌های پسافلسفی و پساعلمی دانست‌ و اساسا آن را نمی‌توان برای جهان پیشا‌فلسفی به‌کار بست. متون دینی و اسطوره‌ای قدیم به معنای دقیق و درست کلمه " فلسفی" نیستند .فلسفی‌ تلقی‌کردن آن‌ها زمان‌پریشانه و البته ویرانگر ذات و اساس آن‌هاست. بازشناسی ذهنیت و زبان اسطوره‌ای این واقعیت امری مغفول برای مورخان فکر و اندیشه نبوده‌است و معمولا دوران نخست را دوران اسطوره‌ای و دوران پس از فلسفه یونانی را دوران پسااسطوره‌ای یا فلسفی نام داده‌اند و مختصاتی برای این دو نوع فکر برشمرده‌اند. از جمله دیدگاه‌های کلاسیک و پیش‌رو در این حوزه فلسفه اسطوره کاسیرر است. امروز ما ، نسبت به کاسیرر، در موضع بهتری برای فهم زبان و ذهنیت اسطوره‌ای و درک اهمیت آن برای زندگی امروز هستیم. فراموش نکنیم که اسطوره در تفاسیر اسطوره‌شناسانه معاصر ما  دانش مغلوط پیشاعلمی به جهان نیست بلکه گونه‌ای دیگر از مواجهه با جهان است.اسطوره‌ای تلقی‌کردن این جهان و زبان وقوع خطا را در آن نفی نمی‌کند اما چارچوب کلی فهم این زبان و نسبتش با حقیقت و جهان را تغییر می‌دهد و مانع از آن است که ما متون و نگرش‌های جهان اسطوره‌ای را " واقع‌گرا" تلقی کنیم. @amirmaziar1
Telegram Center
Telegram Center
Канал