▪️شجریان؛ آوازهخوانی سنتی یا مُصلح موسیقی ایرانی؟برای پاسخ به این پرسش، میشود بسیار ادله و نشانه و شاهد آورد، اما بهتریناش، همانهاییست که محمدرضا #شجریان خود در گفتگوی ۱۸خرداد ۱۳۹۰ با روزنامه شرق، گفته. آرا و نظراتی جراتورزانه که به هردلیل تا امروز کمتر شنیده و به آن پرداخته شده: • یکسری ردیفدان زندگیِ موسیقایی بسیاری را به ردیف منحصر کردهاند. در صورتی که من معتقدم ردیف یک هزارم از تواناییهای موسیقی ما نیست. ردیف بخش زیبایی از جملات موسیقی ماست و بس...
موزیسین نباید خود را در ردیف زندانی کند. اگر خود را گرفتار ردیف میکند، به این دلیل است که خلاق نیست و نوآوری ندارد. این چنین میشود که هرکس میخواهد نوآوری بکند، دست به قلم میشوند و انتقاد میکنند.
• من جامعهام را میشناسم. این جامعه با متعصبان، کاری ندارد. راه خودش را میرود. من با جامعهام حرکت میکنم که به سازها و صداهای جدید نیاز دارد... توصیه میکنم اینقدر دربارهی کارهای جدید موضع نگیرند. همین موضع گیریها باعث شده افراد جوانی که مایل به نوآوری هستند، از خلاقیت دست بکشند. این کار باعث شده همه استعدادها و خلاقیتهای ما در نطفه خفه شوند. چرا؟ چون استادی که خیلی هم معروف بوده، از نوآوریها به عنوان مسخرهبازی یاد کرده است، اما نباید از هیچ کس واهمه داشت. باید راهی را برویم که فکر میکنیم درست است. من سلیقه مردم را میشناسم و میدانم که متاع کفر و دین بی مشتری نیست، اما همه چیز زمان میخواهد...
• ما اگر بخواهیم سنتهای دو هزار سال پیش را حفظ کنیم و ادامه دهیم به آدمهای عقبافتادهی ماقبل تاریخ تبدیل میشویم. جوانان در هر نسلی سنتهای جدید خودشان را ساختهاند. به این معنا که گذشته خودشان را آموختهاند و دیواری را شکستهاند و از آن به بیرون جهیدهاند...
• ما نباید در سنتهای قاجار درجا بزنیم. چون جامعه هیچگاه درجا نمیزند. موسیقی جامعهای که با سرعت زیاد پیش میرود، نمیتواند قاجاری باشد. متاسفم که بگویم بخشی از موسیقی امروز ما هم به موسیقی پامنقلی تبدیل شده است و دوست دارد در رخوت و آرامش به سر برد. این نوع موسیقی اکنون دیگر جوابگو نیست. جامعه امروز ما به حرکت و تحرک نیاز دارد. جوانهایی هم هستند که امروز موسیقی پرانرژی را دنبال میکنند. ضمن اینکه همین جوانی که با نوآوری موسیقی میسازد، سنتها را هم به خوبی میشناسد اما زمان به او اجازه نمیدهد که در سالهای قبل حرکت کند. به یقین جوانهای ۳۰سال بعد هم سنتهای فعلی را تغییر میدهند و سنتهای جدید میسازند. ما نمیتوانیم روند تاریخی و فرهنگی و هنری جامعه را از آن بگیریم. این حق جامعه و جوانان است که همه چیز را خودش انتخاب کند. باید به این انتخاب ها احترام گذاشت. حالا عدهای بیایند و بگویند این راه فنا است. خیر؛ این راه فنا نیست. این راه ارتقای بشر است...
• وقتی فرم زندگی عوض میشود در پی آن روحیات هم تغییر مییابد. اینها چیزی است که کمتر به آن توجه می شود. وقتی سرعت زندگی بالامیرود، سرعت موسیقی هم باید بالا برود. فردی که با سرعت حرف میزند، موسیقیاش هم سرعت بالایی دارد. یا شخصی که یک خط در میان سخن میگوید، موسیقیای شبیه به حرف زدنش تولید میکند. من و برخیها که سنت ۵۰ سال پیش را حفظ کردهایم، برای نسلهای آینده این کار را انجام دادهایم. این کار را کردهایم که از دل آن سنتهای جدید شکل بگیرد...
• درباره خودم باید بگویم امروز مطلقا آن آدم متعصبی نیستم که در دوران جوانی بودم. همیشه گفتهام که تعصب، خامی است. از تجربههایی که در زندگی داشتهام، آموختهام که آن تعصبها به معنای خامی است. یعنی من فقط یک چیز را بلدم و چیز دیگری نمیدانم... اگر افق دید را کمی فراتر ببری، دیگر نمیتوانی تعصب داشته باشی. اگر واقعیت پهای جامعه را در نظر داشته باشی، دیگر نمیتوانی متعصب باشی... با تعصب بودن به معنای جداکردن خود از دیگران و جامعه است. بنابراین نباید دگم بود باید واقع گرا بود.
• آنچه برای من مهم است، خود انسان است... اکنون با این طرز تفکر زندگی میکنم و پیش میروم، در حالی که در جوانی اصلا این گونه فکر نمیکردم. تفکر فعلی من ناشی از تجربههایی است که در زندگی داشتهام...
بیغیرت نشدهام اما متعصب هم نیستم...
@aminhaghrah