Смотреть в Telegram
۰ دو شاعر نشسته‌اند روبه‌روی هم، یکی درمقامِ پرسش‌گر (منوچهر آتشی) و دیگری (نصرت رحمانی) درمقام پاسخگو؛ سالِ۱۳۵۱ است و محل انتشار، مجله‌ی تماشاست، تریبون رسمی رادیو و تلویزیون ملی ایران؛ صحبت از شعر است و شاعری و زمانه و زمینه‌شان. گفت‌وگو، بیش از آنکه فنی باشد، دوستانه است، رحمانی، «نصرت جان» است و آتشی، «نازنین حریف»؛ بین‌شان مهربانی برقرار است و هر دو، مدام به الفت و پیوند دیرین اشاره می‌کنند. آشنایی و دوستی‌شان، بازمی‌گردد به نیمه‌ی دهه‌ی سی شمسی، سال‌هایی که رحمانی مسئول صفحه‌ی شعر مجله‌ی فردوسی بود در تهران و آتشی، شاعری جوان در جنوب و شعرهایش را می‌فرستاد برای فردوسی؛ نصرت آن‌زمان شاعری بود شناخته‌شده و کتابی منتشر کرده بود و آتشی تازه داشت پا به عرصه می‌گذاشت و هنوز «آهنگ دیگر»ش را ننواخته بود... حالا و از پسِ دو دهه، جوانِ دیروز نشسته بود رو-در-روی قلندر امروز. خواندنِ دیالوگ جاری میان دو شاعر، خالی از لطف نیست. نکته‌ی جالبِ‌توجه اینکه در پایان گفت‌وگو، شعر «ای حریف!» از نصرت رحمانی به‌عنوان تازه‌ترین اثرش منتشر شده، تاریخ انتشار این گفت‌وگو و شعر در مجله‌ی تماشا، شهریور۱۳۵۱ است، اما همین شعر، بدون هیچ تغییری، تنها با تفاوتِ نامش، «ای دوست!»، اردیبهشت۱۳۵۳ در هفته‌نامه‌ی فردوسی منتشر شد و سپس باری دیگر با تغییرهایی تازه، به‌عنوان مقدمه‌ی چاپِ پنجم کتاب «مردی که در غبار گم شد» (سازمان نشر امید، ۱۳۵۶) با عنوان «این روزها» آمد و درنهایت به‌عنوان اولین شعر در مجموعه‌ی «پیاله دور دگر زد» (نشر بزرگمهر، ۱۳۶۹) با عنوان «انهدام» و تغییراتی دیگر که بیشترین شباهت را به نسخه‌ی سال۱۳۵۶ داشت، چاپ شد. درواقع ما با سه نسخه‌ از این شعر بسیار شنیده و خوانده شده‌ی نصرت رحمانی روبه‌روییم، شعری که بسیاری، آن را شناسنامه‌ی شعری رحمانی می‌دانند. 👇
Telegram Center
Telegram Center
Канал