فرزانه راجی در مقدمه ای نوشته اند:
با توجه به موجی که درباره خشونت علیه زنان و به ویژه تعدی، تعرض و تجاوز به زنان راه افتاده به نظرم میرسد که کتاب من («دلم میخواهد هرگز آرزویش نکنم») که در سال ۱۳۸۷ منتشر شد برای مخاطبان جالب و خواندنی باشد. کتاب در واقع خشونت و تبعیض علیه دختران و زنان را از زوایای مختلف و نه الزاماً تمامی زوایا به گونهای به تصویر میکشد. کتاب در ایران مجوز نگرفت و ناشری بینام آن را در آمریکا منتشر کرد. کتاب در محافل مردانه عموماً بازخورد خوبی نداشت و یکی از دلایل آن قطعاً پرداختن به زوایایی از مردسالاری و تبعیض و خشونت مردان علیه زنان بود. در محافل زنانه نیز با گذشت چندین سال از انتشار کتاب مورد توجه عدهای از زنان قرار گرفت. شاید انتشار کتاب در سال ۸۷ به نوعی تابوشکنی محسوب میشد و طرح تعرض، تعدی و خشونت علیه زنان با این جزئیات خوشایند مردسالاران ـ زن یا مرد ـ نبود.
هر فصل جداگانهی این کتاب خود در حد یک داستان کوتاه است که مستقل میتوان خواند. عملاً قصهای نیمه تمام نمیماند به جز قصهای که دختر و مادر بزرگ با هم میبافند و در سراسر داستان در جریان است. یازده فصل این کتاب مجموعاً داستانی را تشکیل میدهند دربارهی سه نسل: مادربزرگ، مادر و دختر. فقط باید توجه داشت که داستان دو راوی دارد: مادر و دختر. البته راوی هر فصل در بالای آن مشخص شده است.
دلم می خواهد هرگز آرزویش نکنم
نوشته ی فرزانه راجی
@alternativema