تبعید ابدی
برف سنگینی بارید بود. ماشینش خراب شده بود. تلفنش درست آنتن نمیداد. تا صدکیلومتری آن طرفتر نه خانهی بود و نه مکانیکیی. داد زد. «کمک کسی اینجا هست»
تن صدایش چند برابر شد و در آسمان پیچید.
ساعت سه شب بود. از خواب پرید.
علی آراسته
#داستانک
@aliarastehfard