دستِ دیوِ شر گلویی را بهسختی میفشرد
چهرهاش آبیکبود
دست و پا میزد برای زندگی
رهگذاری را صدا میزد:
کمک
در بیابان گر به انسانی صدایی میرسید...
ناگهان دستی رسید
ناجیِ فریاد شد
آهِ مظلومان گریبانگیرِ استبداد شد
دستدردست و غیور
خصم را در لحظهای راهِ نفس بستند
جانِ پاکِ آدمی از شرِ دیو آزاد شد
چند شب بعد از هزار امّید و شوق
در کنارِ آتشِ گرمِ رفاقت-اتحاد
بحثها بالا گرفت
دستها چنگالِ خصم
زخمها بر زخمها
خون
برادر
خشم
خون
ناگهان این گردنِ آن را گرفت
رهرویی گمکردهراه از دور رقصِ سایه دید
بیشتر نزدیک شد
دستِ دیوِ شر گلویی را بهسختی میفشرد
چهرهاش آبیکبود
دست و پا میزد برای زندگی
رهگذاری را صدا میزد:
کمک
در بیابان گر به انسانی صدایی میرسید...
ناگهان دستی رسید
ناجیِ فریاد شد
آهِ مظلومان گریبانگیرِ استبداد شد
دستدردست و غیور
خصم را در لحظهای راهِ نفس بستند
جانِ پاکِ آدمی از شرِ دیو آزاد شد
چند شب بعد از هزار امّید و شوق
در کنارِ آتشِ گرمِ رفاقت-اتحاد
بحثها بالا گرفت
دستها چنگالِ خصم
زخمها بر زخمها
خون
برادر
خشم
خون
ناگهان این گردنِ آن را گرفت
رهرویی گمکردهراه از دور رقصِ سایه دید
بیشتر نزدیک شد
دستِ دیوِ شر گلویی را بهسختی میفشرد
چهرهاش آبیکبود
دست و پا میزد برای زندگی
رهگذاری را صدا میزد:
کمک
در بیابان گر به انسانی صدایی میرسید...
#علی_رضایی_زاده
آبان ۱۴۰۱
@AliRezaeiZadeh