🔻 تاملاتی در خصوص خیریهها و خیرجمعی
✍️ علی ربیعی
«قسمت اول»
اخیرا در میزگرد «انتظارات بخش مردمنهاد از دولت چهاردهم» که به همت پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران و با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات برگزار شد، به نکاتی چند اشاره کردم:
۱- متاسفانه شرایط روحی و روانی ایران امروز، سبب ایجاد دشواریهایی شده است که کمتر به آن توجه میشود. چندی پیش در جلسهای پیرامون آسیبهای اجتماعی، بنا بر یک تحلیل سنتی تنها بر فقر و حاشیهنشینی تاکید شد و بعدها دیدیم که طلاق در منطقه یک و سه بیشتر از طلاق در منطقه ۱۸ و ۱۹ است، یا مثلاً اعتیاد شاغلین بیشتر از اعتیاد بیکاران گزارش شده است.
این روزها یکی از مهمترین مسائل اجتماعی ایران (در میان آسیبهای مختلف) ناامنی روانی است که بزرگترین مسئله اجتماعی ایران به شمار میرود. در چنین شرایطی که فقر از استثنا به قاعده تبدیل شده و با جامعهای همراه با ناامیدی و ناامنی روانی نیز مواجه هستیم، نیازمند گسترش خیرجمعی، پدید آمدن سازمانهای مردمنهاد و خیریهها در زمینههای بیشتر و متفاوتتر هستیم.
۲- نکته دیگر، اهمیت گستردهتر کردن طیف خیر است. خیررسانی حتی میتواند در قالب احوالپرسی، همدردی، شادکردن دیگران و... باشد. من معتقدم طیف خیر را باید با چنین رویکردهایی توسعه داد. اصلاً برخی آدمها بروند و در خیابان با آدمهای دیگر سلام و علیک کنند. گاهی اوقات که حال آدم بد است و یک کسی احوال آدم را میپرسد موجب خوشحالی میشود. با خیرهایی نظیر کاستن از نگرانی دیگران؛ همدلی و همزبانی را میتوانیم توسعه دهیم. گونهای از خیرها که بدون هزینه مالی هم قابل انجام است نیاز جامعه ماست.
۳- در این جلسه همچنین بر اهمیت مسئله فرزندان بهزیستی و مشکلات آنها در آستانه ورود به اجتماع تاکید کردم. به خاطر دارم زمانی، برای «فرزندان شهید بهزیستی» مراسم گرفته بودیم، با موضوع «شهدای بیچشم انتظار» سخنرانی کردم. همیشه فکر میکردم این بچههای بهزیستی را چه کسی دنبال میکند و چه کسی به آنها میگوید «کجایی»؟ این «کجایی» گفتن، همیشه در ذهن من بود. اگر والدین ما زنده باشند هنوز هم به ما میگویند کجایی؟ و ما هم به بچههای خودمان میگوییم کجایی؟ این «کجایی»، عبارت لذتبخشی است، اما چه تلخ است که کسی دل نگران بچههای بهزیستی نیست که از آنها بپرسد «کجایی؟»
چقدر ضروری است که یک نهاد میانی بین خروج از سازمانهای نگهدارنده و جامعه وجود داشته باشد که آنها را به لحاظ عاطفی و مهارتی آماده ورود موفق به اجتماع کند.
اگر به مراکز بهزیستی سر بزنید میبینید دختربچهها از بغل آدم پایین نمیآیند. اوایل، دلیل این کار را متوجه نمیشدم اما در صحبت با مددکاران دریافتم که چون این بچهها در زندگیشان با مردان کمتری مواجه میشوند، وقتی از بهزیستی وارد اجتماع میشوند ممکن است در بدو ورود به جامعه با اولین تجربه عاشقانه لطمه بسیار بخورند. بنابراین ضروری است نهاد میانی از بهزیستی به جامعه، برای این فرزندان تأسیس شود.
۴ - در بررسی مشکلات سمنها، باید به تفاوت میان خیریهها و سمنهای مطالبهگر توجه داشت.
حرف من این نیست که خیریه نباید مطالبهگری کند، مطالبهگری امری ضروری است و باید باشد، اما برخی سمنها میتوانند تنها مطالبه گری نمایند مانند افراد و سمنهایی که مطالبهگری محیط زیست را در دستور کار خود قرار دادهاند. قاعدتا باید بین این دو تفکیک قائل شد. این امر مستلزم آموزش و گفتمان سازی است که میان امر سیاسی، مطالبهگری و خیریه تفکیک قائل شویم.
۵- همچنین اصلاح نگاه نهادهای قدرت به سمنها یک ضرورت است.
دولتها در تأسیس خیریه نه تنها باید تسهیلگر باشند بلکه باید نقش حمایتی قوی نیز ایفا کنند. اما متأسفانه نوعی نگاه امنیتی به سمنها وجود دارد که در فرایند دادن مجوز و تایید صلاحیتها نیز مشکلات زیادی را پدید میآورد. شاید باورکردنی نباشد اما در زمانی که من مسئولیت سازمان بهزیستی را در زیرمجموعه خود داشتم، به دلیل جلوگیری از تعارض منافع، نخواستم در زمان مسئولیت، مجوز خیریه بگیرم. متاسفانه الان حدود بیش از سه سال است که به رغم تلاشهای فراوان هنوز، نتوانستهام برای خیریهای که دارم پروانه بگیرم.
@alirabiei_ir