درختان جوان را در خیابان دفن میکردیم برادرهایمان را زیر باران دفن میکردیم
درختان بریده زیر باران گریه میکردند
برادرهایمان در گورهاشان گریه میکردند
میان شهر خالی میدویدیم و هوا بد بود
صدای تیر سهم هرکسی که حرف میزد بود
به نوبت زخمهایی گوشه تصویر میخوردیم
به نوبت گریه میکردیم و درصف تیر میخوردیم
کسی هربار میافتاد و درخون دست وپا میزد
صدایی ناممان را پیش از افتادن صدا میزد
زمان تکرار میشد، درمسیر ابرها بودیم
دوباره در کنار نعشها و قبرها بودیم
کسی میشست آنسو دستهای سرخ رنگش را
کسی آن گوشه پر میکرد تفنگش را
کسی را دیگران سمت طناب دار میبردند
کسی را چشم بسته سینهی دیوار میبردند
دوتا ماهی مرده داخل یک طشت خون بودیم
دو شاخه روی نعش یک درخت واژگون بودیم
درختان جوان را زیر باران دفن میکردند
جوان بودیم و ما را در خیابان دفن میکردند
#حامدابراهیمپور
@ALEFmagazine1