🔷 برتولت برشت
بخش دوم از دو بخش
ادامه گفتار برشت...
ما در جهان خطرناکی زندگی میکنیم. امروزه وضع تمدن ما به نحوی است که برای برخورداری از سعادت و آسایش هرگونه امکانی در اختیار داریم، اما در عمل از فقر و محرومیت زیاد دور نیستیم. ما از جنگهای بزرگ بسی رنج بردهایم، اما گویا جنگهای وحشتناکتری در پیش است، که تنها یکی از آنها میتواند تبار انسانی را یکسره از روی زمین محو کند. شاید ما نمونه آخرین نسل نوع بشر باشیم."
برشت متن خود را به انگلیسی برگردانده و برای خواندن در دادگاه آماده کرده بود. اما رئیس دادگاه پس از نگاهی گذرا به نوشته برشت، آن را "نامربوط به جریان بازرسی" دانست و با قرائت آن مخالفت کرد.
اریک بنتلی، پژوهشگر بریتانیایی مقیم امریکا، که در سال ۱۹۴۹ در زوریخ با برشت درباره دادگاه او گفتوگو کرده، مینویسد: برشت از جریان دادگاه راضی بود و با خنده گفت: "آنها اصلا به بدی نازیها نبودند. نازیها هرگز نمیگذاشتند که من در دادگاه سیگار بکشم. در واشنگتن به من اجازه دادند که سیگار بکشم و من این طور میتوانستم بعد از هر سؤالی پکی بزنم و خودم را برای جواب آماده کنم".
🔶 سند روسفیدی برشت
برتولت برشت هنرمندی معترض بود که با نظم موجود سر سازش نداشت. با وجود سرشت اعتراضآمیز هنرش، او بنا به جهانبینی انقلابی، خود را مدافع "حکومت زحمتکشان" میدانست، اتحاد شوروی و نظام سیاسی مخلوق آن را تحقق آرمان سوسیالیستی میدید.
او در دهها شعر و مقاله از جبهه ضدفاشیستی، به رهبری اتحاد شوروی، حمایت کرد و به تلافی جوایز لنین و استالین را برنده شد.
یادداشتهای روزانه و اشعاری که پس از مرگ برتولت برشت منتشر شد، نشان میدهد که او با وحشت و نگرانی روند انحطاط اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی را به سوی نظامی سرکوبگر و خودکامه دنبال میکرده است.
برخی از دوستان هنرمند برشت مانند مایرهولد و ترتیاکوف در اتحاد شوروی قربانی تصفیههای استالینی شدند و این نمیتوانست از دید برشت پنهان بماند. این واقعیت که او پس از فرار از آلمان، به جای اتحاد شوروی، که کعبه آمال کمونیستها به شمار میرفت، امریکا را انتخاب کرد، به اندازه کافی گویاست.
برشت که در سال ۱۹۴۸ به امید برپایی "آلمان بهتر" به آلمان شرقی رفت، از نزدیک شاهد بود که آن نظام هر روز از آرمانهای سوسیالیستی دورتر میشود.
"دولت کارگران و دهقانان" در روز ۱۷ ژوئن ۱۹۵۳ تمام ماسکها را از صورت برداشت و قیام کارگران معترض را با تانک و مسلسل جواب داد.
برشت با قطعه شعری هجوآمیز نشان داد که وجدان او همچنان بیدار است و زیر بار تعصبات و "کوری ایدئولوژیک" به خواب نرفته است:
راه حلبه دنبال قیام ۱۷ ژوئنبه دستور دبیر اتحادیه نویسندگاندر خیابان استالین پخش شد آن اعلامیه که گفت:این ملت از دست داد اعتماد حکومت راو اکنون باید با تلاشی بیشتر به دست آورد آن رااما بهتر نیست آیاکه دولت کند منحل این ملت راو بگزیند برای خود یک ملت دیگر؟!
برشت که از حدود یک سال قبل بیمار بود، روز دهم اوت ۱۹۵۶ برای آخرین بار به تئاتر رفت. با شاگردان و اطرافیان خود گفتوگو کرد و به آنها گفت از پیشرفت آنها و رونق کار تئاتر خوشحال است و میداند بدون او همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. احساس ضعف میکرد و ناگزیر شد زودتر به خانه برگردد.
سه روز بعد در خانه دچار تپش قلب شد و فشار خونش به شدت پایین افتاد. شامگاه روز بعد ۱۴ اوت نزدیک نیمهشب نفس او در قفسه سینه محبوس ماند. خطاب به پزشکی که میکوشید قلب او را به کار اندازد، گفت: "راحتم بگذارید!" این آخرین کلام برشت بود. هنگام مرگ تنها ۵۸ سال داشت.
گفتهاند که نارسایی قلبی او بیماری سادهای بود اما پزشکان درست تشخیص نداده بودند.
برشت، این مادهگرای سرسخت، سه سال قبل از مرگ در نامهای به همسرش هلنه وایگل درباره کفن و دفن خود رهنمودی کامل داده بود، از جمله: پیش از آن که به گورم بگذارید، دشنهای به قلبم فرو کنید تا مبادا زنده به گور شوم. تابوتم را از پولاد محکم بسازید، چون دلم نمیخواهد خوراک کرمها شوم...
یک سال پیش از آن، روزی که مرگ خود را نزدیک دیده بود، یادداشتی برای "آکادمی هنرهای کشور" فرستاد، با این مضمون:
"پس از مرگ مایل نیستم در جایی در انظار مردم یا نمایش عموم دفن شوم. بر سر گورم هیچ نطقی خوانده نشود. مایلم در گورستان نزدیک خانهام در خیابان شاوسه دفن شوم".
بنا به خواست خودش در گوری ساده خفته است و بر سنگ مزارش تنها نامش حک شده: برتولت برشت.
#شاعر #نمایشنامه_نویس #منتقد #روشنفکر #فیلسوف #فلسفه http://img.techpowerup.org/170910/image1.jpg@alahiaryparviz38