💥💥💥«همچنان برمیخیزم»
شاید در فرودستِ تاریخ بنگاریام
با دروغهایی تلخ و شاخدار
شاید لگدمالم کرده باشی در اعماق لجن
اما هماره، چون غبار برمیخیزم
حساسیتم آیا میآزاردت؟
چرا اسیرم کردهای در تاریکی؟
گویی چنان می خرامم
که در خانهام چاه نفت داشته باشم.
چون ماه و خورشید
با جزر و مدی کِشنده
همچو امیدی جَهَنده
هماره برمیخیزم
میخواهی شکسته ببینیام؟
سرافکنده با چشمانی بیفروغ؟
با شانههایی افتاده پایین، چون قطرهای اشک
افسرده از گریههای احساساتیام؟
غرورم می رنجاندَت؟
هراسان مباش
میخندم چنان که در حیاط خانهام
معدن طلا کنده باشم.
شاید بتوانی به من شلیک کنی با کلماتت
سلاخیام کنی با چشمانت
به قتل برسانیام با تنفرت
هماره اما چون هوا، برمیخیزم
دلرباییام عذابت میدهد؟
در شگفتی از این که می رقصم
چنان که الماس داشته باشم در انتهای رانهایم؟
بیرون از زاغههای شرم تاریخ
برمیخیزم
بر فراز گذشتهای که ریشه دارد در درد
برمیخیزم
اقیانوسی سیاهم، خروشان و پهناور
جوشان و مغرور، جزر و مد را تاب میآورم
در پسِ شبهای ترور و وحشت
برمیخیزم
در شفافیت شگفتانگیز سپیدهدم
برمیخیزم
موهبت نیاکانم را خواهم آورد
من رویا و امید یک بردهام
برمیخیزم
برمیخیزم
برمیخیزم
«مایا آنجلو»
برگردان: محسن الوان ساز
#سرمایه_داری #نژادپرستی #جورج_فلویدhttps://t.center/alahiaryparviz38