شعر
#مژگان_شجریان به یاد پدر در چهلمین روز درگذشت استاد
#محمدرضا_شجریانجان جانانم ز دنیا رخت بست
از فراقش غم به دامانم نشست
هستیم کز مهر او سیراب بود
ساقیش رفت و سبویم را شکست
او که آوازش به تحریر و غزل
هر دلی را بی شراب میکرد مست
شکوه ها دارم ز دست روزگار
از چه رو مرغ سحر را لب ببست
گر فلک را عدل می بودش چرا؟
با چنین دردی هزارانت برست
چهل گذشت از رفتنش ای دل بگو
مرهمی بر زخم هجرش هست؟ هست؟
دلفغانی به یاد پدر در چهلمین روز خاکسپاریش
مژگانچهارشنبه ۲۸ آبان ۹۹
یادش گرامی باد