:
شرح یک عکس
_آوردی؟ بیستودو میلیون نقده؟ بستهبندی شده است؟
پیرمرد کیسهاش را بالا آورد و گذاشت روی میز خانم منشی و گفت:
_بله، تو همین کیسه است، بیست میلیونه ولی. به خانم دکتر گفتم که به من تخفیف بدن.
پیرمرد لهجه داشت، اما نفهمیدم از کدام شهر خودش را رسانده است به مطب خانم دکتر در خیابان منظرنژاد، بالاتر از میرداماد تهران.
خانم منشی که سعی میکرد مثل یک پزشک متخصص حرف بزنذ، گفت:
_ پس بشین تا نوبتت بشه. خودت پول رو ببر برای خانم دکتر. ببین قبول میکنه یا نه.
چند دقیقه بعد یک دختر خانم نوجوان با مادرش از اتاق خانم دکتر بیرون آمدند و رسیدند جلوی میز خانم منشی.
منشی از آنها پرسید:
_خانم دکتر چی گفتن؟ راجع به هزینه با شما صحبت کردن؟
مادر جواب داد:
_بله گفتن هفت میلیون؛ گفتن هزینهٔ من واسه عمل سنگ کیسهٔ صفرا هفت میلیونه.
منشی ادامه داد:
_بله، یک روز قبل از عمل هفت میلیون نقد بستهبندی میکنید و میآرید اینجا.
هیچوقت در زندگیام با افراد باند قاچاق مواد مخدر روبهرو نشدهام، اما مکالمات امروز پزشک و منشی و بیماران تصویر آنچه از این جماعت در فیلمها دیده بودم، زنده کرد.
هر توضیح دیگری بر این متن اضافه است. فقط وقتی به خانه رسیدم، همسرم گفت:
_ اگه توی مترو یا ترمینال یه دزدی کیسهٔ این پیرمرد رو از دستش میقاپید...
نکتهٔ مهم: این خانم دکتر جراحیهای خود را در بیمارستانهای دولتی یا شبه دولتیانجام میداد.
پینوشت: در زندگیام بارها در بیمارستان بستری شدهام و آنقدر پزشک شریف و انساندوست دیدهام که حسابش از دستم دررفته است. سعدی گفت:
«وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی وَ لا اُزَکّیها
که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است»
#یک_ماجرای_واقعی
#پزشک_خوب
https://www.instagram.com/p/C_7qgrnqwUq/?igsh=MTIwMjAyaGNjZWJrNA==