"خیانت کلاههای رنگارنگی سرش میگذارد. لازم نیست مثل بروتوس از آن نمایش درست کنی، لازم نیست چیز مرئی باقی بگذاری که از انتهای ستون فقرات بهترین دوستت زده باشد بیرون. بعدش هم میتوانی ساعتها همان جا بایستی و گوش تیز کنی، ولی صدای غارغار کلاغ هم نخواهی شنید. نه، خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقهی نجات در کمد آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالا اندازهی کسی که دارد غرق میشود نیست. اینجوری است که نزول میکنیم و همینطور که به قعر میرویم، تقصیر همهی مشکلات دنیا را میاندازیم گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چندملیتی و سفیدپوست احمق و آمریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاص درست کرد. نفع شخصی؛ ریشهی سقوط ما همین است و در اتاق هئیتمدیره و اتاق جنگ هم شروع نمیشود. در خانه آغاز میشود."
آهنگیه راجب دو دوست، صمیمی؛ و عشق مشترکی که نسبت به یک زن تجربه میکنن و تبدیل میشه به خیانت و آخر در باب یک موسیقی دردآور نگاشته میشه. متن اون مثل نامهای نوشته شده و بیشتر شنیدنیش کرده، تقدیم به شما.
"کاش چون پائیز بودم کاش چون پائیز بودم کاش چون پائیز خاموش و ملالانگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینهام پر درد میشد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد وه چه زیبا بود اگر پائیز بودم وحشی و پرشور و رنگآمیز بودم شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی در کنارم قلب عاشق شعله میزد در شرار آتش دردی نهانی"