شهید احمد مَشلَب

#نمازش
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🌹 #لات_های_بهشتی #مهیار_مهرام۲ بعد از مدتی رفتم سراغ مهیار... با بسیجی های آنجا حسابی جور شده بود و از برخی آنها مسائل دینی اش را مےپرسید... نماز خواندنش را که دیدم وا رفتم... انگار عمری نمازخوان بوده ... عاشقانه نماز مےخواند یک ماه که گذشت…
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹


#لات_های_بهشتی
#حر_امام۱


دو سال #حبس_انفرادی کشید، به خاطر درگیری با ماموران شهربانی ... سال ۱۳۱۶ بود که با کفالت آزاد شد.

سال ۱۳۲۳ بود که دوباره پنج سال حبس برایش بریدند با اعمال شاقّھ ... و تبعیدش کردند بندرعباس!
این بار به اتهام قتل و درگیری در زندان ...

چهار سال حبس دیگر در سال های بعد!!!

اما بعد از آزادی، جزء مقربان دربار پهلوی شد!!! روز به دنیا آمدن ولیعهـد، چهارراه مولوی را تا جلوی بیمارستان، آذین بست و با سینی اسفند در دست، با #شاه خوش و بش مےکرد ...

در کودتای ۲۸ مرداد، تلاش زیادی برای برگرداندن شاه کرد و ملقب به #تاج_بخش از طرف شاه شد!

بیشتر تفریحش، حضور در کاباره و خوردن نجسی بود اما

#نمازش را همیشه مےخواند و
سه ماه #محرم و #صفر و ماه #رمضان لب به نجاست نمےزد.
#دست_خیر داشت و تا مےتوانست به بقیه کمک مےکرد و گره از کار مردم باز مےکرد
ارادت عجیبی به #امام_حسین ع داشت و تا مےتوانست برای اربابش، خرج مےکرد و دهه اول دسته عزاداری راه مےانداخت که بزرگترین دسته عزاداری تهران بود و مثل آن #هنوز که هنوز است نیامده...

دسته عزادارےاش که راه مےافتاد ابتدا و انتهایش پیدا نبود... روز #عاشورا پای برهنه مےدوید و خدمت مےکرد.

از ۲۰ سالگی هم هر سال با مشقت زیاد به #کربلا مےرفت...


آری!
اسمش #طیب بود
#طیب_حاج_رضایی سلطان موز ایران و تنها وارد کننده موز


#ادامه_دارد...
#کپی_باذکرمنبع
@AHMADMASHLAB1995
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم


🔰« از دانشگاه علوم انتظامي🏢 و پس از آن در هوانيروز✈️ اصفهان با هم بوديم. در هوانيروز با همديگر در يك اتاق زندگی می کردیم و روزگار می گذراندیم؛🙂 و طول دوره خلبانی را در آنجا با همديگر سپري نمودیم.» همانطوري كه#اشڪ 😥در چشمانش حلقه زده بود ادامه داد: « كلاسهاي تئوري و پس از آن كلاسهاي عملي كه در آن پايگاه سپري مي كرديم من نديده بودم كه #نمازش📿 قضا شود. حتي كارهاي داخل اتاق را بیشتر اوقات ایشان انجام مي داد.⭕️

🔰 كلاسهايی📚 كه در طول 🗓روز داشتيم، کارهای اتاق و نظافت و... مانع آن نمی شد که #تکالیف_شرعی خود را با تاخیر انجام دهد.» 👌« بودن با آن شهید همش خاطره بود. ولی اگر بخواهم بهترین💯 خاطره از ایشان برای شما تعریف کنم این است که، در ابتدای اعزام ما به پایگاه شهید وطن پور اصفهان و در اوایل آن دوران که باهمدیگر 👥در یک اتاق بودیم.

🔰 نیمه های شب زمانی که تاریکی 🌒همه جا را فرا گرفته بود و در خواب بودم؛ در گوشم 👂احساس نجوایی نمودم. چشمان خود را باز کردم که این احساس نبود،😳 بلکه واقعیتی بود که با چشمانم داشتم آن را مشاهده می کردم. #شهید جدی را دیده بودم که در آن تاریکی و در دل شب در حال خواندن نماز شب بود.😭 نشستم و به او نگاه کردم. این حادثه نه برای یک بار، بلکه به دفعات نماز شب🌠 خواندنش در آن پایگاه برای من تکرار شده بود؛ به طوری که با نجواهای این #شهید بزرگوار🕊 از خواب بیدار می شدم.»


#خلبان_شهید_رامین_جدی
#راوی_دوست_شهید

@AhmadMashlab1995