شهید احمد مَشلَب

#لبخند
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
°•♥️•°
و
صبح مگر چیست؟!
جز
[ #لبخند🌱]
مهربانت...😇💗

کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌻
#رفیقانہ💫
#صبحتـون_شہـدایے♥️🌿
#ارسالے🌺

@AHMADMASHLAB1995
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهربان که باشی...
خورشید از سمت قلب ُ❤️
طلوع خواهد کرد
و صبح
مگر چیست
جز #لبخند_مهربانت؟🙃💙

#معصومه_صابر
کلیپی از #شهید_احمد_مشلب🌸🌻
#رفیقانہ💫
#صبحتـون_شہـدایے♥️🌿

@AHMADMASHLAB1995
#طنز_جبهه😂🤣

نماز شب پر ماجرا 🙃

سرش مي‌رفت نماز شبش نمي‌رفت .
هر ساعتي براي قضاي حاجت 🍃
بر مي‌خواستيم ، در حال راز و نياز
و سوز و گداز بود.

گريه مي‌كرد مثل ابر بهار . با بچه‌ ها
صحبت كرديم . بايد يه فكر چاره‌اي
مي‌افتاديم؛راستش حسوديمان مي‌شد.
ما نماز صبح را هم زورمان مي‌آمد
بخوانيم،آن وقت او نافله بجا مي‌آورد🙈

تصميم‌مان را عملي كرديم در فرصتي
كه به خواب عميقي 😴 فرو رفته بود
يك پاي او را به جعبه‌ي مهمات كه پر
از ظرف قاشق و چنگال بود گره زديم😢

بنده ي خدا از همه جا بي‌خبر ، نيمه شب
از جايش برمي‌خيزد كه برود تجديد وضو
کند ، تمام آن وسايل كه به هيچ چيز گير
نبود ، با اشاره‌اي فرو مي‌ريزد روي
دست و پايش 😂🤦‍♂

تا به خود بجنبد از سر و صداي آن‌ها همه
سراسيمه از جا برخاستيم 😳

و خودمان را زديم به بي‌خبري : برادر
نصف شبي معلوم است چه كار مي‌كني؟🤷🏻‍♂
ديگري : چرا مردم‌ آزاري مي‌كني ؟ 😱
آن يكي : آخر اين چه نمازي است كه
مي‌خواني ؟😡
و از اين حرف‌ها...!

📚 كتاب فرهنگ جبهه (شوخي طبعي ها) ، صفحه ۱۱۸

#لبخند_های_خاڪی

@Ahmadmashlab1995
#طنز_جبهه🤪
#لبخند_های_خاکی😊


قراره هرروزمون بود
بعد از صبحانه 🍳 یکی باید حدیث یا نکته اخلاقی می گفت
مقر شهید صادقی بودیم گردان امام سجاد علیه السلام
قبل از عملیات 💣 بود و طبق قرار هر روز نشسته بودیم دور هم نوبت رسید به شیخ حسین
بچه های گردان به این اسم میشناختنش
حدیث حضرت علی ع را خواند 😎 " اشجع الناس من غلب هواه "(شجاع ترین مردم کسی است که برهوای نفسش غلبه کند)
سر و صدای بچه ها بلند شد 😮 که شیخ حدیث دیگه ای بلد نیستی هربار نوبتش میشد همین حدیث رو میخوند🤦‍♂
گفت نه من فقط همین رو بلدم
اینم غنیمته اگه بهش عمل کنیم 👌
گیر و گره کارمون بازمیشه .
یکی ازبچه ها گفت هر کی بلده نوحه بخونه
این بار هم شیخ حسین داوطلب شد🎤
ارام شروع کرد و دم گرفت "حسین جانم ، حسین جانم ..."
اول چند بار این رو تکرار کرد بعد با همان لحن نوحه گفت : اشجع الناس من غلب هواه اشجع الناس من غلب هواه ..."
دست های بچه ها به سینه مانده بود 😳
مات ومنگ نگاهش میکردن 🤭
همه باهم زدن زیرخنده 😂🤪
در قرار روزهای بعد جای شیخ حسین وحدیث مولایش خالی بود توی همان عملیات شهید شد .

#شهید_حسین_کاظم_بابایی

شهادت شلمچه مزار گلزار شهدای علی ابن جعفر قم .

•••💞😻Join👇🏻
•❥•🆔 @AhmadMashlab1995🍁
#طنز_جبهه🤪
#لبخند_های_خاکی🤓

خرمشهر بودیم !
آشپز و کمک آشپز 👨‍🍳 تازه وارد بودند و با شوخی بچه ها نا آشنا 😐
آشپز سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها 🍽 رو چید جلوی بچه ها
رفت نون بیاره که علیرضا بلند شد 🧔🏻 و گفت ( بچه ها ! یادتون نره ! ) 👍🏻😎
آشپز اومد 👨‍🍳 و تند تند دوتا نون 🍞 گذاشت جلوی هر نفر و رفت🚶‍♂
بچه ها تند ، نون ها رو گذاشتند زیر پیراهنشون🤦‍♂
کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد ، تعجب کرد😳
تند تند برای هر نفر دوتا کوکو 🥔🥚 گذاشت و رفت 👣
بچه ها با سرعت کوکوها رو گذاشتند لای نون هایی که زیر پیراهنشون بود 🤦‍♂
آشپز و کمک آشپز اومدن بالا سر بچه ها 😡
زل زدند به سفره 👀 بچه ها هم شروع کردند به گفتن شعار همیشگی ( ما گشنمونه یا لله ! ) 🥄
که حاجی داخل سنگر شد و گفت چخبره ؟ 🤷‍♂
آشپز دوید 🚶‍♂روبروی حاجی و گفت حاجی
اینا دیگه کیند 😡
کجا بودند!
دیوونه اند یا موجی ؟!!
فرمانده با خنده پرسید چی شده ؟ 😁
آشپز گفت تو چشم بهم زدنی مثل آفریقائی های گشنه هرچی بود بلعیدند !!😂😂😂
آشپز داشت بلبل زبونی میکرد که بچه ها نون ها و کوکو ها رو یواشکی گذاشتند تو سفره
حاجی گفت این بیچاره ها که هنوز غذاشونو نخوردند 😳🤷‍♂
آشپز نگاه سفره کرد ، کمی چشماشو باز و بسته کرد 😳🙄
با تعجب سرش رو تکونی داد 🤭 و گفت جلل الخالق !؟
اینها دیوونه اند یا اجنه؟! 😱
و بعد رفت تو آشپز خونه....
هنوز نرفته بود که صدای خنده بچه ها سنگرو لرزوند🤣😂🤣😂🤣😂

@AhmadMashlab1995
#طنز_جبهه
#لبخند_های_خاکی


مرتب می گفت : من نمی دونم ، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی 😳
گفتم : آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذا هم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه‌!؟🤦‍♂
بالاخره با کمک یکی از آشپزها 👨‍🍳 کله پاچه فراهم شد 🐑
گذاشتم داخل یک قابلمه بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش👣🚶‍♂🥣
فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند 🤔🙄
اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند 🤷‍♂
آنها را آورد و روی زمین نشاند 😳
یکی از بچه های عرب 🧔🏻 را هم برای ترجمه آورد
بعد شروع به صحبت کرد :
خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد
اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند.
بعد ادامه داد : شما متجاوزید 😡
شما به ایران حمله کردید.
ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم‌ 🤯 و می خوریم🍴
مترجم هم خیلی تعجب کرده بود😳
اما سریع ترجمه می کرد
هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند😭
من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم‌ 😂😂😂
شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت🥣🐑
بعد هم زبان کله را درآورد 👅
جلوی اسرا آمد و گفت: فکر می کنید شوخی می کنم؟! 😡این چیه!؟ 😬
جلوی صورت هر چهار نفرشان گرفت.
ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود 🤭🙊
مرتب ناله می کردند 😭
شاهرخ ادامه داد : این زبان فرمانده شماست!! زبان ، می فهمید ؛ زبان!!
زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد 😝
بعد بدون مقدمه گفت : شما باید بخوریدش 🥄
من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده 😂 ، برای همین رفتیم پشت سنگر.
شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد.
وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد 😜
بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود.
ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد.
البته یکی از آنها که افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.
بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند 😉😉😄

🌱شهید شاهرخ ضرغامی ، حر انقلاب.

@AhmadMashlab1995
#لبخند_زدنشان
دلیل #خاصےنمیخواست
شاید آنها جز زیبایے
چیزے نمےدیدند...

#لبخند پیروزے؟
مگر غیر از این است
که در راه #خدا
چه #بکشے وچه کشته شوے
پیروزے
#گاهے_یادے..نگاهے
#شهیداحمدمشلب
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
animation.gif
‍ .
🔶خـاطره ای از #شهيد_احمد_مشلب از زبـان دوستش احمد سلـوم:📝
ما دوستان شهيداحمد بوديم و متوجه غيبتش مي شديم و از اين غيبت كوتاه مدتي كه بخاطر رفتنش به #جهاد بود احساس ناراحتي ميكرديم چون با حضورش بین دوستان احساس #برادری شدیدی بینمان ایجاد میشد.❤️
او برای ما مثل یک #قلب_تپنده بود که وقتی (از جهاد) می آمد وقت های زیادی را با ما می گذراند تا روزهای #غیبتشی را جبران کند.روزها و ساعات زیادی باهم وقت می گذراندیم و بعد از #شهادتش از زمانهایی که در اختیار ما قرار داده بود قدردانی میکنیم چون او اگر میخواست میتوانست تمام وقت خود را فقط با #خانواده_اش باشد.🌸🌿
#احمد همیشه #لبخند روی لبهایش بود و مثل نور همیشگی بود. همیشه #کار و #اوقات_فراغتش را از هم جدا میکرد و پس از اتمام کار از اولین لحظه ای که به خانه می آمد برای خبرگرفتن از ما و یا هماهنگی برای #سرگرمی و دورهمی های دوستانه مان به ما زنگ میزد☎️.
همیشه فوتبال⚽️ یا با کامپیوتر🖥 بازی میکردیم.
از کوه ها بالا میرفتیم تا به مقام #حضرت_صالح علیه السلام برسیم و طبق خواسته احمد ناهار و شام میخوردیم،یادم میاد که قرار گذاشته بودیم بار دیگر به آنجا برویم ولی خوش شانس نبودیم...💔🌷
#شهيداحمدمشلب
#غريب_طوس
#شهيد_bmw_سوار_لبناني
#خاطره

.
🌹🍃🙏
❄️🌟کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب در تلگرام❄️🌟
https://t.center/ahmadmashlab1995
بـه خـَݩده هـــایشان نگــــاه کݩ
چـــه زیــباســــت !!
ته خندهایشان خــــدا را مےبینے...

#الهم_ارزقنا_شهادة🍃
#لبخند_شهدا
َریبُ_طوسٍ

🔸 @ahmadmashlab1995
لبخند زدنش دليل
نمےخواست
او جز زيبایی چيزی نمےدید
#لبخند_پيروزےست
مگر غير از اين است كه در راه خدا
چه بكشی و چه كشته شوی
#شهیداحمدمشلب
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@AhmadMashlab1995
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯