شهید احمد مَشلَب

#قسمت_دوم
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
#همه_چادری_ها_فرشته_نیستند ! #قسمت_اول . یک روز که چشم هایش درگیر آسمان و زمین هست و در جستجوی خیال خویش دارد پرندگان را می شمارد ، ناگاه یادش می آید که فضایی هم هست به نام مجازی ! درباره اش بسیار شنیده و از آنجایی که معتقد هم هست ، سخنان آقا درباره مهم بودن…
#همه_چادری_ها_فرشته_نیستند
#قسمت_دوم ...
.
روزها می گذرد ، دنبال کننده ها بیشتر می شوند ، پسند و کامنت ها رو به افزایش می روند ، راستی یک آقا پسری در کامنت نوشته بود :
چقدر زیبا بانو🌹 ! (زیبایی را کجا دیدی شما؟!)
او هم گفت : ممنون از لطفتان !
عجب !
( به نظر که آقا پسرها بیشتر به حجاب علاقه مند شدند تا بی حجاب ها !)
.
تا یادم نرفته این را هم بگویم که چند روز پیش یک عکس نامرتبط با خودش گذاشت، یعنی #خودش_در_عکس_نبود ، ملت زیاد نپسندیدند آن را ! فکرکنم سر خورده شد و برای انتقام یک عکس بهتر با چادر از خود گذاشت تا آن را بشورد و ببرد ( اتفاقا ، انتقامِ خوبی هم گرفت ! )
.
خلاصه ...
بانوی قصه ی ما ، اتاق فکرش را راه اندازی می کند . نه ، نمی شود دیگر! عکس ها تکراری شده اند ! همه اش که مشکی باشد ، #فکر_می_کنند ما مذهبی ها ، افسرده و عقب افتاده ایم !
باید کمی رنگ را هم قاطی ماجرا کنم ، پس می رود از یک مزون لاکچریِ حجاب ، یک روسریِ گلدار قرمزِ خوش نقش و نگار می خرد .(چقدر این گل گلیهای قرمز را دوست دارم!)
.
نوبتی هم باشد نوبت عکاس داستان هست که بیاید و با هم بروند در پارکی جایی ، که شهدا هم نباشند که اگر بی حجابی عکس را دید ، نگوید همه اش غم !
نیمه صورت اش را رو به افق میگیرد ، پس زمینه را نیمه آسمان و نیمه درختان پارک قرار می دهد ، و چیک!
.
آن شب این عکس بیشتر از تمامِ پست ها ، مورد توجه قرار می گیرد و سیل لایک و کامنت روانه ی پستش می شود !
هم #سرخوش از تعاریف و هم ناخوش از انتقاد ها .
این را هم بگویم که کسی در کامنتش نوشته بود : خانم به فکر دلِ ما مذهبی هایی که امکان ازدواج نداریم، نیستید؟
آن یکی هم نوشته: زیبایی برازنده ی شماست!
و باز هم عجب!
( حالا که کامنت ازدواجِ بنده خدایی را گفتم این را هم اضافه کنم که، چند وقت پیش ها بانو! #عاشق_شده_بود، عاشقِ یک آدم خوش ریشِ انگشتر به دستِ نورانی، آن هم در تاکسی! (باور می کنید؟) و آن #چند_لحظه_عاشقی را، تبدیل به #رمان کرد که درچند قسمت منتشر شد!
جدیدا هم فکر کنم راهیان نور رفته اند، چون دارد رمان #عاشقانه_با_خادم_ها را منتشر می کند! (پیشنهاد بنده: مسجد محل، راهپیمایی۲۲ بهمن، بسیج، دانشگاه، این ها هم میتواند خوراک خوبی برای رمان عاشقانه باشند، عاشقی دراین نقاط را هم تست کنند)
یک اعترافی هم بکنم، چند سال پیش یک رمان به همین سبک ها، البته دونفره اش ها! نوشته بودم برای خودم نه برای انتشار، به یک دوست مجرد دادم تا بخواند، بنده خدا درد عشقی کشید که مپرس! من هم کلا پاک کردم قضیه را! ( #عاشقانه_ها حتی اگر توهم باشند ، برای جار زدن #نیستن!)

می بینید چه شد؟
از عکس در قطعه شهدا تا
جهنمِ پسندیده شدن..!

#ادامه_دارد..
#پسرجبهه
کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #ملاقات_در_ملکوت #قسمت_اول من وقتے درباره‌ے شہیدان صحبت مےڪنم، هرگز مبالغہ نمےڪنم.شہدا دعوت شدگان روز عاشورا در عصر خود هستند و این روز را با خون هاے خود زنده ڪردند. شہیدان از آن دستہ افرادے…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#ملاقات_در_ملکوت
#قسمت_دوم
#احمـد در یڪے از پست هایش در فیسبوڪ نوشتہ بود:" اسمم روزے جاودان خواهد شد، ولے دلیلش را نمےگویم چون شما بہ موقع متوجہ مےشوید." در مڪالمہ‌اے در فضاے مجازے بہ دوستش هم گفتہ بود:" وقتے شہید شدم، برایم یڪ پیج در فیسبوڪ بسازید، نمےخواهم وصیت ڪنم، فقط مےخواهم عڪس هاے زیبایے برایم درست ڪنید. الان دارم بہ ادلب مےروم، فقط دوست داشتم این حرف‌ها را بگویم." همہ‌ے این مڪالمات و حرف‌ها نشأت گرفتہ از آروزے قلبے #احمـد بود ڪہ خود را براے شہادت آماده مےڪرد و دوست داشت زودتر این شہد شیرین را بنوشد. اما شاخص‌ترین مطلبے ڪہ از #احمـد بہ یادگار مانده است یڪے از پست هاے اوست ڪہ بسیار تأمل برانگیز و جالب است
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #ارادھ_ے_خداوند #قسمت_اول براساس اراده خداوند سبحان و متعال اگر قرار باشد فردے شہید شود، آن فرد شہید خواهد شد و اگر قرار باشد اسیر شود، اسیر خواهد شد. خواست و اراده ما هم بہ اراده و خواست خداوند…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#ارادھ_ے_خداوند
#قسمت_دوم
مطلب مہم دیگر آن است ڪہ باید بہ خاطر داشتہ باشیم ڪہ بہترین انسان‌ها بہ دنبال رشد، تعالے و تڪامل هستند. شہدا قطعاً جزء همان بہترین انسان‌ها هستند و از آنجا ڪہ زنده‌اند و بہ فرموده‌ے خداوند تبارڪ و تعالے، در پیشگاه حضرت حق روزے مےخورند؛ یعنے شہید یڪ انسان زنده و درحال تڪامل است. او روزے مےخورد و مسیر تڪاملش را ادامہ مےدهد. زیرا تڪامل شہید مانند ما نیست ڪہ با مرگ بہ پایان برسد؛ تڪامل شہید پس از دنیاے مادے نیز ادامہ پیدا مےڪند. وقتے فڪر مےڪنم #احمـد زنده است، روزے مےخورد و تڪامل او ادامہ دارد براے من ڪافیست. اهمیت نمےدهم ڪہ اے ڪاش ازدواج مےڪرد، هرچند هر مادرے با ازدواج فرزندش خوشحال مےشود. من دوست داشتم پسرم ازدواج مےڪرد و خانواده تشڪیل مےداد.
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #بعد_از_شہادت #قسمت_اول #احمـد شہیدے است ڪہ اثرات مثبت شہادتش بہ وضوح بر دیگران، مخصوصاً هم سن و سالانش مشخص شد. او بر نسل جوان بسیار اثر گذار بوده است. افراد زیادے بہ من مےگویند ڪہ شہید شما…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#بعد_از_شہادت
#قسمت_دوم
#احمـد همیشہ با همہ خوش‌رفتار بود و دوست داشت همہ را بخنداند. جاے خالے او را با حرف زدن درموردش و صحبت از ڪارها و اعمالش پر مےڪنیم. ما بدن و جسم #احمـد را از دست دادیم اما روحش را همیشہ در ڪنار خود داریم و یادش براے ما زنده است؛ حضورش در بین ما بیشتر از قبل احساس مےشود، هر لحظہ او را در ڪنارمان حس مےڪنیم هرچند ڪہ ظاهراً یڪے از اعضاے خانواده‌مان را از دست دادیم اما در عوض ڪسے را بہ دست آوردیم ڪہ مےتواند در روز محشر ما را شفاعت ڪند.
چند بارے در عالم رؤیا #احمـد را دیده‌ام؛ خواب هاے شادے بود و روحیہ‌ام را شاد ڪرد. خیلے از دوستان، نزدیڪان، اقوام و مردم نیز #احمـد را در خواب مےبینند؛ گویے #احمـد بہ خواب همہ مےرود.

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #خبر_فراق #قسمت_اول 29فوریہ 2016{10اسفند سال1394} ساعت 3:30دقیقہ بامداد عمہ‌ے #احمـد تماس گرفت و درحالے ڪہ متعجب از تماسش بودم؛ حال #احمـد را از من پرسید. با این تماس، من بہ شدت نگران شدم و…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#خبر_فراق
#قسمت_دوم
وقتے پیڪرش را بہ لبنان آوردند، تمام دوستانش خودرو هایشان را تزیین ڪردند و تصاویر بزرگ #احمـد را روے خودروها نصب ڪردند. پیڪر بےجانش را ڪہ دیدم شہادتش را بہ او تبریڪ گفتم و یاد حضرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} افتادم ڪہ در نیمہ‌ے روز همہ‌ے هستے خود را از دست داد و در آن لحظہ یاد و فڪر حضرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} همراهم بود و آرامم مےڪرد.
بہ خود مےبالیدم و افتخار مےڪردم و احساس قلبیم این بود ڪہ دارم یڪ داماد را بہ بہشت مےفرستم.
تنہا چیزے ڪہ آن لحظہ آرامش بہ وجودم مےداد تمسک بہ اهل‌بیت{علیہم‌السلام} بود ڪہ مایہ آرامش هستند. ما هرچہ در این راه جان فدا ڪنیم و هرچہ در این راه عزیزانمان را بدهیم ڪم است؛ زیرا ڪہ ما پیروان حضرت مهدے{عج‌اللّٰہ‌تعالےفرجہ‌الشریف} هستیم.
خدا او را دوست داشت و آرزویش را برآورده ڪرد. من ڪارے از دستم بر نمےآمد و فقط مےتوانستم از خدا تشڪر ڪنم ڪہ پایان زندگے فرزندم شہادت شد.
#احمـد در تشییع همہ‌ے شہدا حضور داشت و آن روز براے تشییع خودش همہ آمده بودند.
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #آخرین_وداع #قسمت_اول آخرین بارے ڪہ از سوریہ آمد، قبل از رسیدنش بہ محلہ‌ے ما تماس گرفت و گفت نیم ساعت دیگر مےرسد. من با اشتیاق زیاد منتظرش بودم تا موتورے ڪہ همان روز خریده بودم نشانش بدهم. بہ محض…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}

#آخرین_وداع
#قسمت_دوم
هردو در ایستگاه اتوبوس نشستیم. #احمـد گفت: چند روز دیگر مےروم.. با ناراحتے گفتم:" تازه رسیدے، ڪجا مےروے؟ قرار نیست این قدر زود برگردے!"
جواب داد:" نگران نباش، مصلحتے وجود دارد؛ مصالح شخصے اهمیتے ندارد، من هم مشتاق دیدار همہ‌ے شما هستم و دوست دارم بمانم اما مصلحت اسلام بر هر امرے ارجحیت دارد.
روز آخر بعد از اینڪہ ڪلے بہ خاطرات قدیمے خندیدیم باهم خداحافظے ڪردیم؛ اما این جدایے شبیہ بہ همہ وداع هاے قبلے نبود. احساس نگرانے مےڪردم. #احمـد از شہادتش مطمئن بود. گاهے ڪہ در شہر تصاویر شہدا را مےدید مےگفت:" روزے عڪس من نیز ڪنار آن ها قرار خواهد گرفت." من بہ شوخے مےگفتم:" مگر در خواب ببینے اما در درون خود ناراحت بودم چون یقین داشتم ڪہ #احمـد هرگز نمےمیرد و قطعا شہید خواهد شد."

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #همسـرشھیدضاوے #شهید_غازے_ضاوے #قسمت_اول غازے یعنے مجاهدے ڪہ بہ دشمن حملہ مےڪند و بہ او هجوم مےبرد، یعنے مرد پیڪار. حڪایت غازے حڪایت ڪسے است ڪہ میانہ‌اے با بزدلے و خوارے نداشت. حڪایت جنگاوریست ڪہ حماسہ آفریده است. ڪسے…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #همسـرشھیدضاوے

#شهید_غازے_ضاوے
#قسمت_دوم
غازے احساس مےڪرد هنوز بہ جایگاهے نرسیده است ڪہ لیاقت شہادت را داشتہ باشد اما بہ خاطر صفات برجستہ‌اش لیاقت و استحقاق شہادت را داشت. من یڪبار بہ او گفتم:" تو آنقدر خوبے ڪہ دنیا و اهلش لیاقت این همہ خوبے تو را ندارد" آخرین‌بارے ڪہ بہ خانہ آمد قبل از رفتن، من و ملیڪا را بہ مشہد و زیات امام رضا{علیہ‌السلام} و من آنجا هیچ دعایے نڪردم جز اینڪہ خدا شہادت را نصیبش ڪند.
18 ژانویہ2015{28 دے1393} در شہر قنیطره سوریہ نزدیڪ مرز فلسطین اشغالے در حین مأموریت، بہ همراه پنج تن دیگر از مجاهدان حزب‌اللّٰہ از جملہ #شهید_جهاد_مغنیہ هدف حملہ موشڪے بالگرد دشمن صہیونیستے قرار گرفتہ و بہ شہادت رسیدند. آن‌ها مأموریتے براے ورود بہ فلسطین داشتند و بہ همین خاطر دانیال معروف بہ شہید قدس شد.
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علےالهادے_مشلب{برادر شھید} #احساس_وظیفہ #قسمت_اول #احمـد در تمام عرصہ‌هاے زندگے فعال بود و در حق هیچ‌ڪس ڪوتاهے نمےڪرد و نسبت بہ همہ احساس وظیفہ مےڪرد. در تشییع شہدا حضور فعال داشت. هم تشییع شہداے برجستہ‌اے چون #غازے_ضاوے…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علےالهادے_مشلب{برادر شھید}

#احساس_وظیفہ
#قسمت_دوم
#احمـد خیلے اجتماعے و خوش برخورد بود. روابط عمومے بالایے داشت و نسبت بہ جوانان و مجاهدین احساس وظیفہ داشت.
معمولاً وقتش پر بود و ڪمتر استراحت مےڪرد. همہ‌ے ڪسانے ڪہ #احمـد را مےشناختند مثل پروانہ دور او جمع بودند و ممڪن نیست ڪسے او را بشناسد و فراموش ڪند. #احمـد تڪیہ‌گاه و پشتوانہ‌ے محڪم و مثل یڪ لنگرگاه در دریاے زندگے براے همہ بود ڪہ مےشد در هنگام ضعف، ناراحتے، غم و غصہ بہ او پناه برد. حتے خاطراتش امید را در ما زنده مےڪند. او بہ همہ وفادار بود و ما از او یاد گرفتیم ڪہ وفادار باشیم.

پ‌ن: رفقـا شھید عڪس و با برنامہ retrica گرفتن و فایل اصلے همین هست🌱
✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #غریب_طوس #قسمت_اول عظمت امام رضا{علیہ‌السلام} حدیثے از امام جواد{علیہ‌السلام} است ڪہ مےفرمایند:" یڪے از اصحاب امام رضا{علیہ‌السلام} در حال احتضار بود. امام رضا{علیہ‌السلام} از او خواست شہادتین…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#غریب_طوس
#قسمت_دوم
#احمـد اسم جہادے #غریب_طوس را خیلے دوست داشت و بہ آن افتخار مےڪرد. امام رضا{علیہ‌السلام} بہ خاطر شرایط حاڪم بر زمان خویش مجبور بہ سفر غربت شد و #احمـد نیز بہ خاطر جہادِ در راه خدا در غربت بہ سر مےبرد و #احمـد همانند امام رضا{علیہ‌السلام} نوعے غریب بود و در غربت و بہ دور از خانواده، مثل ایشان بہ شہادت رسیدند. بہ خاطر جایگاه رفیع امام رضا{علیہ‌السلام} و مقام و منزلت حضرت و ثواب زیارتش ما عاشق رفتن بہ مشہد و زیارت حضرت علےبن‌موسےالرضا{علیہ‌السلام} بوده و هستیم.
بہ همین دلیل با #احمـد و چند تن از دوستان براے زیارت امام رضا{علیہ‌السلام} و سپس زیارت ڪربلا برنامہ‌ریزے ڪرده بودیم اما با رفتن #احمـد این سفر محقق نشد!

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #فرهنگ_عاشورا #قسمت_اول | ڪل یوم عاشورا و ڪل عرض ڪربلا | یعنے هرجا ستمے باشد ما باید آنجا حضور داشتہ باشیم. #احمـد امام حسین{علیہ‌السلام} را با چشم دل دید و صدایش را با گوش جان شنید. او با…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#فرهنگ_عاشورا
#قسمت_دوم
اراده‌ے ما نیز همان خواست خداست. من بہ هیچ وجہ مخالف جہاد نبوده و نیستم. تربیت فرزندان ما و تربیت نسل ما بر اساس همین فرهنگ عاشوراست، چون اعتقاد ما این است ڪہ همہ جاے جہان ڪربلاست، هرجا بہ ما نیاز باشد ڪربلاے ما همان جاست.
من مےدانم و یقین دارم ڪہ شہادت درے است ڪہ خداوند آن را براے اولیاے ویژه خود گشوده است.
#احمـد توجہ ویژه‌اے بہ فرهنگ عاشورا و محرم داشت.
#احمـد عاشورا و اتفاقات آن را لحظہ بہ لحظہ بررسے ڪرده و با آن زندگے مےڪرد. قبل از شروع محرم طبق وقایع سال ۶۱هجرے همہ چیز را براے خود مرور مےڪرد. روز هشتم ذےالحجہ ڪہ عمروبن‌سعیداشدق{لعنت‌اللّٰہ‌علیہ} ب قصد ربودن امام حسین{علیہ‌السلام} وارد مڪہ شد، را پسرم #احمـد اینگونہ مرور مےڪرد:" امروز حضرت اباعبداللّٰہ{علیہ‌السلام} حج واجب خود را بہ مفرده تبدیل ڪرده و بہ همراه یاران خود مڪہ را ترڪ ڪردند و راهے ڪوفہ شدند."

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #مجاهد_بصیر #قسمت_اول: از بارزترین صفات یڪ مجاهد راه خدا، داشتن بالاترین سطح شجاعت است و نمےشود ڪسے جہاد ڪند ولے شجاع نباشد. #احمـد بسیار شجاع بود و سر نترسے داشت و این شجاعت را از ڪربلا و…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#مجاهد_بصیر
#قسمت_دوم:
اگر ڪسے آشنایے ڪاملے از موقعیتے ڪہ در آن قرار دارد داشتہ باشد و دشمنانے ڪہ دشمنے مےكنند را بشناسد و وضعیت سیاسے ڪشور و منطقہ و جہان را بداند و تجربہ هاے موفقے در زمینہ مقاومت داشتہ باشد، قطعا توانایے شناخت حق و باطل و تفڪیڪ آن ها از هم را دارد و در فتنہ‌ها سردرگم و حیران نمےشود.
#احمـد بصیرت و مجاهدت را باهم داشت و در شرایط مختلف اجتماعے و سیاسے، درست فڪر مےڪرد و درست تصمیم مےگرفت.
او از بچگے مسائل سیاسے را دنبال مےڪرد و اخبار برایش مہم بود و خیلے خوب آن را تحلیل مےڪرد. بسیار پرشور بود و همیشہ دوست داشت اقدامات مؤثرے در زندگے و جامعہ انجام دهد.

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #مناجات_و_نیایش #قسمت_اول: #احمـد بہ اسم علے عشق مےورزید و من خیلے خوشبختم ڪہ اسمم علے است چون اسم من او را بہ یاد امام علےبن‌موسےالرضا{علیہ‌السلام} مےانداخت و همہ مےدانند ڪہ #احمـد عاشق امام‌ …
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}

#مناجات_و_نیایش
#قسمت_دوم:
یڪے از دوستان ما را در شب لیلة‌الرغائب{اولین شب جمعہ ماه رجب_شب آرزوها} براے افطارے دعوت ڪرد. بعد از اینڪہ نماز شب لیلة‌الرغائب را خواندیم، #احمـد درحالے ڪہ خوشحال بود ایستاد و گفت:" امشب درحالے خواهم خوابید ڪہ خدا گناهانم را بخشید و مثل روز اول تولدم پاڪ شدم و این یڪ آغاز جدید است."
#احمـد اهمیت زیادے بہ محاسبہ و مراقبہ مےداد و مےگفت:" مادرم بہ من یاد داده خودم را قبل روز حساب، محاسبہ ڪنم."
در رابطہ با اعمال خودش اهل حساب دقیق بود و در رابطہ با اعمال دیگران مےگفت:" بہ عیب هاے دیگران نگاه نڪن، بہ ڪار هاے مثبت آن‌ها نگاه ڪن."

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #معراجے_بہ_آسمان #قسمت_اول: حاج قاسم سلیمانے فرمانده‌ے سرافراز سپاه قدس در جایے گفتہ است: سوریہ براے ما خط قرمز است، سرزمین شام معراج ما بہ سوے آسمان است و یقیناً گورستان آمریڪایےها خواهد شد. هرچند…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}

#معراجے_بہ_آسمان
#قسمت_دوم:
همہ‌ے ذڪر و فڪر #احمـد جہاد و شہادت بود و همیشہ تڪرار مےڪرد: دنیا، زندان مؤمن است. با آن رفاه و ثروت، بہ دنیا بہ گونہ‌اے دیگر نگاه مےڪرد. دنیا براے #احمـد درحد مردار سگ بےارزش بود.
در یڪے از مأموریت ها یڪے از دوستانمان شہید شد؛ من نتوانستم ناراحتے خود را نگہ دارم و جلوے #احمـد گریہ ڪردم.
#احمـد جلو آمد و دست روے شانہ‌ام گذاشت و گفت: یادت هست زمانے ڪہ سیدحسن‌نصراللّٰہ بہ استقبال پیڪر پسرش، سیدهادے آمد؟ حتے یڪ قطره اشڪ از چشمانش جارے نشد و از خودش ضعف نشان نداد. اما شنیدم بعدا او در خلوت براے از دست دادن فرزندش گریہ ڪرده بود. تو هم باید همین ڪار را بڪنے ڪہ نشان دهے بہ راهے ڪہ انتخاب ڪرده‌اے و ڪارے ڪہ انجام مےدهے اعتماد دارے.

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #لبیڪ_یا_حسین #قسمت_اول: #احمـد مثل همہ دوستان بہ لباس و ماشین خود اهمیت مےداد و خیلے بہ آن مےرسید. یڪ روز از او پرسیدم: من را بیشتر دوست دارے یا ماشینت رو؟ لبخندے زد و گفت: برادر! تو ڪہ مےدانے…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}

#لبیڪ_یا_حسین
#قسمت_دوم:
رفتن #احمـد بہ سوریہ بہ معنے ترڪ خانہ و خانواده نبود، بلڪہ براے حمایت از خانواده و خانہ‌ے خود رفت، زیرا مےگفت: اگر در خانہ بنشینیم و منتظر ورود تڪفیرےها باشیم بہ هلاکت خواهیم رسید.
حضور در میدان جہاد مانع رفتنش بہ ڪربلا در اربعین شد اما از این موضوع ناراحت نشد و گفت: من زیارت اربعین نرفتم، اما #امام_حسین را آنجا بین مجاهدین دیدم. ما حالا در عصرے هستیم ڪہ باید نداے #امام_حسین را اطاعت و اجابت ڪنیم. #احمـد بہ جایے رفت ڪہ رضایت #امام_حسین در آن بود. روے پیشانےبندش نیز نوشتہ بود:"لبیڪ یا حسین"

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید} #حزب‌اللہ #قسمت_اول: جوانان لبنانے بسیار پرشور بوده و در فعالیت هاے حزبے حضور پررنگے دارند. با توجہ بہ اینڪہ عده‌ے زیادے از مردم لبنان شیعہ هستند و جنبش انقلابے حزب‌اللّٰہ یڪے از مشہورترین…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #سلام_بدرالدین{مادر شھید}

#حزب‌اللہ
#قسمت_دوم:
علاقہ‌ے او{ #احمـد} بہ عضویت در #حزب‌اللہ را ڪہ مےدیدم، بسیار خوشحال مےشدم ڪہ پسرم مےخواهد قدم در راه دفاع از اسلام، ڪشور و ناموس بگذارد. از اینڪہ #احمـد در عمل پیرو راه امام حسین{علیہ‌السلام} و مڪتب عاشورا بود، برایم لذت‌بخش بود. من افتخار مےڪردم ڪہ مادر پسرے از جان گذشتہ و فداڪار هستم زیرا اسلام نیاز بہ جوانانے دارد ڪہ خود را فدا ڪنند و اگر جوانان ما نباشند چہ ڪسے فدایے اسلام خواهد شد؟
#احمـد در 17سالگے مفتخر بہ عضویت در #حزب‌اللہ شد، زمانے ڪہ بہ خیل مجاهدین فےسبیل‌اللہ در #حزب‌اللہ پیوست، دوره‌ هاے اعتقادے و... را گذراند.
حضور در برنامہ هاے منسجم #حزب‌اللہ از #احمـد یڪ نظامے واقعے و جنگاور حرفہ‌اے تربیت ڪرده بود.
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #موقعیت_شناسے #قسمت_اول: هرماه براے #احمـد رنگ و بویے داشت. ماه رمضان براے #احمـد طعم خاصے داشت. انتظار ماه رمضان را مےڪشید ڪہ اعتڪاف ڪند و شب هاے قدر احیا و شب زنده‌دارے نماید. او رمضان را ایستگاهے…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}

#موقعیت_شناسے
#قسمت_دوم:
#احمـد در ماه محرم حالش خیلے دگرگون مےشد و غم و اندوه روے چهره‌اش نمایان مےگردید. داستان اصحاب امام حسین{علیہ‌السلام} را ڪہ مےخواند از خود مےپرسید: آیا من مخلص و ثابت قدم هستم؟ و سپس دعا مےکرد: خدایا ما را ثابت قدم نگہدار و در قلب ما عشق بہ امام حسین{علیہ‌السلام} بڪار.
#احمـد روضہ هاے امام حسین{علیہ‌السلام} را زیاد گوش مےڪرد و در ماشین سےدے مداحے مےگذاشت و با آن زمزمہ مےڪرد و بسیار تحت تأثیر قرار مےگرفت.
در یڪ مجلس عزادارے، سخنران در رابطہ با قمہ‌زنے صحبت ڪرد. من از او خواستم تا مجلس را ترڪ ڪنیم، اما قبول نڪرد و گفت: مےخواهم نظرش را گوش ڪنم تا بدانم سند ڪلامش چیست؟ آخر مجلس بہ سراغ سخنران رفت و ڪلے با او بحث ڪرد. بعد از آن بحث طولانے‌، برایم نظر امام خامنہ‌اے{مدظلہ‌العالے} در رابطہ با حرام بودن قمہ‌زنے بیان ڪرد.

✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب راوے: #علے_مرعے{دوست شھید} #سیره_شہدا #احمـد همہ‌ے جوانان را دعوت مےڪرد تا عضو ڪشافة‌المھدے{عج‌اللّٰہ} شوند. بہ من نیز خیلے سفارش مےڪرد ڪہ بہ آنہا ملحق شوم. او اعتقاد داشت امام زمان{عج‌اللّٰہ} منتظر سربازانے است ڪہ زمینہ‌ساز…
📚خاطرات #شھیدمدافع‌حرم_احمد_مشلب

راوے: #علے_مرعے{دوست شھید}

#سیره_شہدا
#قسمت_دوم:
او خود را همیشہ مدیون شہدا مےدانست و مےگفت: زندگے راحت و تن سالم ما مدیون ڪسانے است ڪہ ارزشمندترین سرمایہ خود یعنے جانشان را تقدیم ڪردند. گاهے با حیرت و تعجب مےگفت: راز ڪار شہدا چیست؟ و حالا ما باید با افسوسے جانڪاه از خود بپرسیم: راز ڪار #احمـد چہ بود؟!
#احمـد قبر شہدا را براے شروع هرڪارے بہ عنوان یڪ نقطہ‌ے امید و حسن آغاز، براے خود مےدانست. در تشییع شہدا شرڪت مےڪرد و بسیار بےقرار بود. در هنگام تشییع یڪ شہید از محلہ‌ے جبشیت خیلے گریہ ڪرد و از محضر آن شہید خجالت مےڪشید. با اینڪہ در زندگے خود هرگز ڪوتاهے نڪرده بود و همہ‌ے عمر خود را صرف ساختن بسترے براے ظہور حضرت مھدے{عجل‌اللہ‌تعالےفرجہ‌شریف} ڪرده بود، خود را سرزنش مےڪرد و مقصر مےدانست.

پ‌ن: شھیداحمد در مراسم تشییع #شهید_حسین_حمادے
✍🏻| بانوےمحجبـه
#ملاقات_در_ملکوت🕊
#خاطرات_شهیداحمد_در_کتابشون📖
نویسنده: #مهدے_گودرزے
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!

|ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌱|
@AHMADMASHLAB1995
بازخوانی کتاب ملاقات در ملکوت (توسط نویسنده مهدی گودرزی)
@AhmadMashlab1995
📚بازخوانے ڪتاب#ملاقات‌_در_ملڪوت
زندگے‌وخاطراٺ‌#شھید_احمد_مشلب🌱
باصداے‌ . . .🌸
جناب‌مهدے‌گودࢪزی‌نویسندھ‌‌کتاب🌸
#قسمت_دوم
« @AhmadMashlab1995 »
شهید احمد مَشلَب
📚رمان #نیمه_شبی_در_حله 🔹 #قسمت_اول خداوند مهربان، زیبایی فراوانی به من داده بود. پدربزرگم، که خود نیز هنوز از زیبایی بهره ای داشت، گاهی میگفت: تو باید در مغازه کنار من بنشینی و در راه انداختن مشتری ها کمکم کنی؛ نه آنکه تمام وقت خود را در کارگاه بگذرانی.…
📚رمان #نیمه_شبی_در_حله

🔹 #قسمت_دوم

--- نعمان تو از این پس آنچه هاشم طراحی می کند، می سازی. باید چنان کار کنی که او نتواند هیچ گونه اشکال و ایرادی بر تو بگیرد.

نعمان کاغذها را بوسید و گفت: اطاعت میکنم، استاد!
سری از روی تاسف تکان دادم. پدربزرگ به من خیره شده بود. گفتم: پس اجازه بدهید این یکی را تمام کنم؛ آن وقت....

باز دستش را روی گردن بند گذاشت.
--- همین حالا!
لحنش آرام اما نافذ بود. پیش بند را از دور کمدم باز کردم. آن را روی چهار پایه ام انداختم و در میان نگاه خیره شاگردان، پشت سر پدر بزرگ از پله ها پایین رفتم.
نگاهم به این طرف و آن طرف می پرید. می ترسیدم دو فروشنده دیگر و پدر بزرگم متوجه حالتم شده باشند. مادر ریحانه گوشواره ها را برداشت تا آن را به دخترش نشان دهد. خاطره های کودکی به ذهنم هجوم آورده بودند. به این می اندیشیدم که چگونه روزی با ریحانه هم بازی بودم. ولی حالا پسندیده نبود که به او نگاه کنم.
می دانستم که ما دیگر آن کودکان دیروز نیستیم.
پدربزرگ، با اخمی دلپذیر، دستش را دراز کرد.
مادر ریحانه گوشواره ها را کف دست او گذاشت.
--- نه خانم، این اصلا" در شان ریحانه ی عزیز ما نیست. کسی که حافظ قرآن است و احکام و تفسیر می داند، باید گوشواره ای از بهشت به گوش کند. ما متاسفانه چنین گوشواره ای نداریم؛ ولی بگذارید ببینم کدام یک از گوشواره های ما برای دخترم برازنده است.

پدر بزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من آن را طراحی کرده و ساخته بودم، اشاره کرد.

خوشحال شدم که پدربزرگ آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ اما بعید بود که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره ها را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.

--- طراحی و ساخت این گوشواره ها، کار هاشم است حرف ندارد.

مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد.
واقعا" زیباست؛ ولی ما چیزی ارزان قیمت میخواهیم.

پدربزرگ به جای اولش برگشت.
من می خواهم نظر ریحانه را بدانم. تو چه می گویی دخترم؟ خیلی ساکتی!

کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه می گوید. شبحی از صورتش را در نور دیدم. همان ریحانه روزگار گذشته بود. دستش را باز کرد و دو دیناری که در آن بود را نشان داد.

--- از لطف شما متشکرم؛ اما فکر کنم این دو سکه به اندازه کافی گویا باشند.

آهنگ صدایش نیز آشنا بود. پدربزرگ خندید و گفت: چه نکته سنج و حاضر جواب!
مادر ریحانه گوشواره ها را روی قفسه گذاشت و با نگاهش همان گوشواره های اولی را جست و جو کرد.
پدربزرگ گوشواره های گران بها را درون جعبه ی کوچکی که آستر و جلد آن از مخمل بنفش بود قرار داد و آن را جلوی مادر ریحانه گذاشت.
--- از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگم آفرین گفتم. از خدا خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی آن ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.
چهار زن وارد مغازه شدند. پدربزرگ آنها را به دو فروشنده دیگر حواله داد. مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند.
--- من می دانم که قیمت این گوشواره ها خیلی بیشتر است. ما نمی توانیم اینها را ببریم.
پدربزرگ جعبه را به جای اولش برگرداند و ابروها را در هم فرو برد.
--- به خدا قسم ، باید آن را ببرید. این گوشواره ها از روز اول برای ریحانه ساخته شده است. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم می دانم و ابوراجح. بالاخره ما خرده حساب هایی با هم داریم.
پدربزرگ با زبانی که داشت سرانجام آنها را راضی کرد گوشواره ها را بردارند و با خود ببرند. وقتی ریحانه دو دینار را روی پارچه گلدوزی شده قرار داد، مادرش گفت: این دست مزد گلیم هایی است که ریحانه بافته است.
پدربزرگ سکه ها را برداشت و سپس آنها را در دست من گذاشت.
--- این سکه ها را باید به هاشم بدهم تا او هم دستمزدی برای کارش گرفته باشد.
تصمیم گرفتم آن دو سکه را برای همیشه نگه دارم.

#ادامه_دارد

📚نویسنده:مظفر سالاری

@AhmadMashlab1995
Ещё