🕊🌸🕊🌸🌸🕊🌸🕊🌸🌸#لات_های_بهشتی #محسن۲....عکس هایش را که گرفت از محیط جبهه خسته شد و گفت :
«میخوام برگردم»!
☺️🙃گفتیم :
«مگه خونه خاله است؟باید حداقل سه ماه اینجا باشی.»
😌😏گفت:
«برو بابا کی حالش رو داره سه ماه تو این
#بیابون بمونه»!
😕😒یه روز دیدم نامه
#تسویه به دست اومد و گفت :
«اینم نامه تسویه ما
😜. حاجی از تو خوشم اومده! من
#آخوند ندیده بودم که با بچه ها بگه و بخنده . دلم برات تنگ میشه.»
😚گفتم:
«چطوری نامه تسویه گرفتی؟»
🙄😳گفت:
«دستم رو
#زخمی کردم و بردم حسابی پانسمان کردم و ...»
😄😅بعد هم خداحافظی کرد و رفت...
فردای رفتن محسن اعلام کردن که کل نیروهای گردان مسلم و نیروهای مستقر در اردوگاه کوزران به مرخصی میروند. ماهم وسائل را جمع کردیم و راهی تهران شدیم ... .
....
چند روز بعد که برگشتیم به منطقه دیدیم
#محسن دم در اردوگاه، منتظر ایستاده.
😳😳گفتم :
«محسن!! تو اینجا چکار میکنی؟»
😳🤔گفت:
«بابا شما کجائین؟سه روزه منتظر شمام.
😫😩گفتم:
«مگه دلت برای رفقای خلاف کارت تنگ نشده بود؟مگه نرفتی تهران...؟
🤔چیزی نگفت .
😶کاملا مشخص بود رفتارش تغییر کرده... دیگه فحش نمی داد...
#ادامه_دارد...
#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد #کپی_باذکر_منبع @AHMADMASHLAB1995