شهید احمد مَشلَب

#احمــــد
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadmashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهید_احمد_مشلب راوی:برادر شهید #بزرگترین_پیشرفت مدتی بود #احمد میخواست فروشگاه مواد غذایی خودرابه محل بزرگتری انتقال دهدبه همین علت فروشگاه را موقتاً تعطیل کرده بودبه یکی از دوستانش سپرده بودکه فروشگاه بزرگی برایش پیداکند #احمد به…
📚خاطرات شهید مدافع حرم
#شهیداحمدمشلب
راوی: علی مرعی(دوست شهید)
#آخرین_وداع
قسمت اول:
آخرین باری که از سوریه آمد، قبل از رسیدنش به محله ی ما تماس گرفت و گفت نیم ساعت دیگر میرسد. من با اشتیاق زیاد منتظرش بودم تا موتوری که همان روز خریده بودم نشانش بدهم. به محض اینکه رسید بغلش کردم و از او پرسیدم: «چه خبر؟ روزهایت چطور گذشت؟ » #احمــــد آهی کشید و جواب داد: «مثل همیشه، خدا را شکر خبری نیست، میبینی که خیلی خوبم. هر مجاهدِ راه خدا زخم و علامتی از جهاد دارد ولی تو من را مجاهد به حساب نیاور که هیچ علامتی از جهاد در من نیست»
به خاطر موتور به من تبریک گفت، ولی نگران بود که من موتور خریده بودم و قول داد برای سلامتی ام کلاه ایمنی بخرد،. بعد گفت «ما اگر بمیریم باید، با مرگ مان اثری در قلب دشمن بگذاریم نه در قلب کسانی که آنها را دوست داریم»

ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
@AhmadMashlab1995
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
این قسمت:
آخرین وداع
🗣راوی: علی مرعی(دوست شهید)
آخرین باری که از سوریه آمد، قبل از رسیدنش به محله ی ما تماس گرفت و گفت نیم ساعت دیگر میرسد. من با اشتیاق زیاد منتظرش بودم تا موتوری که همان روز خریده بودم نشانش بدهم. به محض اینکه رسید بغلش کردم و از او پرسیدم: «چه خبر؟ روزهایت چطور گذشت؟ » #احمــــد آهی کشید و جواب داد: «مثل همیشه، خدا را شکر خبری نیست، میبینی که خیلی خوبم. هر مجاهدِ راه خدا زخم و علامتی از جهاد دارد ولی تو من را مجاهد به حساب نیاور که هیچ علامتی از جهاد در من نیست»
به خاطر موتور به من تبریک گفت، ولی نگران بود که من موتور خریده بودم و قول داد برای سلامتی ام کلاه ایمنی بخرد،. بعد گفت «ما اگر بمیریم باید، با مرگ مان اثری در قلب دشمن بگذاریم نه در قلب کسانی که آنها را دوست داریم»

#کتاب_ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
#کپی_با_ذکر_لینک_کانال
@AhmadMashlab1995