شهید احمد مَشلَب

#قسمت_صد_و_هشتم
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,23 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
#رمان_حورا #قسمت_صد_و_هفتم هدی رفت و حورا ماند. حتی توان بلند شدن از نیمکت را هم نداشت. انقد برایش رویایی بود که نمی توانست کاری انجام دهد. دلش مادرش را می خواست. دلش آغوشی را می خواست که سالها بود از آن محروم بود. نمی دانست به چه کسی پناه ببرد تا آرام…
#رمان_حورا

#قسمت_صد_و_هشتم



_رضا میخوام باهات حرف بزنم.

آقا رضا عینکش را برداشت و گفت:باز چیه مریم؟ می خوای یه معرکه دیگه راه بندازی؟

مریم خانم با مظلوم نمایی گفت:وااا رضا جان چرا انقدر بی حوصله شدی؟ من خواستم با هم حرف بزنیم همین. زن و شوهر مگه نیستیم؟ حق ندارم با همسرم حرف بزنم؟

_آخه هر موقع که حرف می رنیم آخرش دعواست.

_قول میدم دعوا نشه.

_خب بگو..

مریم خانم سرفه ای کرد و گفت: تو خبر داری که مهرزاد شبا کجا میره؟

آقا رضا هوفی کشید و گفت:دیدی گفتم؟!

_چیو گفتی رضا؟جواب منو بده.

_من از کجا بدونم اون پسره خیره سر کجا میره؟ یه حرفا میزنیا. جنم سر از کار این پسر در نمیاره که من بیارم. اصلا از وقتی حورا رفته خل و چل شده. موقع خداحافظی با من میگه یاعلی..

مریم خانم با ترس گفت:وای بسم الله. این نصفه بچه که از این حرفا بلد نبود. معلوم نیست با کیا میگرده؟ ببین این دختره بدقدم چه کرد با ما! از اون طرف مارال که دیگه نمیتونم جلوشو بگیرم داره فرت و فرت نماز میخونه و تسبیح به دسته اونم پسرم که... ای وای چی کار کنم من؟

آقا رضا لبخندی زد و گفت:عوض تو من خیلی خوشحالم. همونی شد که دلم میخواست.

مریم خانم با عصبانیت گفت:چی؟؟چی گفتی؟ رضا تو چی گفتی؟

_گفتم دعوا میشه، برو بخواب خانم.

آن شب هم مهرزاد خانه نیامد و در مسجد ماند. بودن در آن مسجد حال و هوای دیگر داشت. با خدایش عشق می کرد و هیچکس را لایق نمی دانست که آن حال را از او بگیرد

"ببین هیچکی نمیتونه نبود یا وجود خدارو تجسم کنه ، خدا رو باید حسش کرد

من واسه خودم اینجوری ترسیم کردم

باالای یه کوه انبوهی از طلاست

من میرم دنبال اون طلا

ولی تو اعتقاد بهش نداری پایین میمونی

اگه طلایی ام نباشه من ضرری نکردم فقط واسش تلاش کردم

ولی اگه اون بالا طلا باشه تو ضرر کردی

مطمئنم که خدایی هست …"


#نویسنده_زهرا_بانو
#ادامه_دارد
#کپی_با_ذکر_منبع
╔═...💕💕...══════╗
@AhmadMashlab1995
╚══════...💕💕...═╝