✅زهرا فقط بابایش را می خواهد...
🔹یک. وداع با پیکر
#شهید_مدافع_حرم در منزلش
نه نمیخوام!
من اصلاً نمیام!
مگه خودت نگفتی امروز بابات میاد؟!
پس چرا نیومده؟!
خاله دستی به سر زهرا میکشد: دخترم! بابات اومده دیگه... پاشو بریم...
😔نه من این
#بابا رو نمی خوام!
من
#بابای_توی_صندوق رو نمی خوام!
من
بابای ایستاده می خوام!
من اصلاً
بابای نشسته می خوام تا برم روی پاش بشینم...
خاله اشک هایش را پاک می کند: دخترم ببین داداشت چه جوری داره پیشونی بابا رو می بوسه! پاشو بریم... الان بابا رو می برن ها...
زهرا سرک میکشد؛ داداش حسین خودش را انداخته روی صورت بابا...
اگه بابام اومده پس چرا همه دارن
#گریه میکنن؟!
نه من این بابا رو نمی خوام!
پس چرا
#چشماش رو باز نمیکنه؟!
این همه
#نقاشی براش کشیدم، چه جوری بهش نشون بدم؟!
همیشه وقتی نقاشی هام رو میدید،
#بغلم میکرد و میگفت: آفرین دخترم!
الان چه جوری بگه: آفرین دخترم؛ اصلاً چه جوری بغلم کنه؟!
نه من نمیخوام...
😭😭🔹دو. وداع با
#صداقت در
#مناظرات_انتخاباتیراستی زهرا
#چیز زیادی نمیخواهد؛ فقط بابایش را میخواهد!
میخواهد بابایش بغلش کند، مثل
بابای ریحانه که الان بغلش کرده است!
میخواهد روی
#کول بابایش بنشیند!
بابا وقتی داشت میرفت مسافرت بغلش کرده بود و
#غلغلکش داده بود، میخواهد بابایش یک بار دیگر
#غلغلکش بدهد...
به نظر شما این چیز زیادی است؟!
او اصلاً نمی داند
#آستانه کجاست؟
اصلاً نمی داند
#مذاکرات سه جانبه یعنی چه؟!
اصلاً نمی داند و نمی خواهد بداند که در مذاکرات چه می گذرد!
او فقط بابایش را می خواهد...
او برایش مهم نیست که اگر امروز دیپلماتهای ما را در قصه سوریه به
#بازی راه میدهند و ما یک طرف
#موازنه شده ایم، به خاطر
بابای او و
بابای حلماست، دختر
#شهید_محمد_ایلانلو را میگویم که حتی همین
#بابای_توی_صندوق را هم برایش نیاورند...
او اصلاً نمی داند
#انتخابات چیست!
اصلاً نمی خواهد بداند اگر بابایش زنده بود، به چه کسی
#رأی میداد؟!
او فقط بابایش را میخواهد...
آهای کسایی که میگوئید حضور ما در مذاکرات سوریه به خاطر
#قدرت_دیپلماتهای ماست! نه به خاطر
#شهرهای_موشکی_زیر_زمینی و نه به خاطر
#ماجراجویی نیروهای نظامی ما در این کشور (زهرا که این حرفها را نمیفهمد ولی به خاطر این جمله از او
#عذر میخواهم!)، بیایید
بابای توی صندوقِ زهرا را ببینید، اگر ما به قدرت دیپلماسی شما
#اعتماد کرده بودیم، امروز باید هزاران زهرا در
#کرمانشاه و
#همدان بابایشان را در
صندوق میدیدند!
🔹سه. همه سهمیهها مال شما...
زهرا فقط بابایش را میخواهد...
اما نمی داند همینها که امروز بابایش را
#مسخره میکنند، فردا مادرش را به خاطر اینکه شوهرش را برای
#پول به سوریه فرستاده میسوزانند و پس فردا که زهرا بزرگ شد و به بابایش افتخار کرد، او را به خاطر استفاده از
#سهمیه مسخره خواهند کرد، بدون اینکه بدانند هزاران سهمیه دانشگاه و غیره، جای یک لحظه
#زندگی_بدون_بابا را نمی گیرد...
اصلاً همه سهمیه مال شما، بی معرفت ها! بیایید هرچقدر میخواهید سهمیه بگیرید ولی
#بابای_زهرا_را_به_او_برگردانید...
پ.ن: زهرای قصۀ ما، دختر همه غیورمردان ایرانی و پاکستانی و افغانستانی و لبنانی و عراقی است که شرف را معنا کردند...
#التماس_تفکر🌹کانال رسمی شهیداحمدمَشلَب
🌹 👇👇👇@AHMADMASHLAB1995