شهید احمد مَشلَب

#آمریکا
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,23 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
📊آیا گزارش شادی جهانی معیار مناسبی برای اندازه گیری شادی یا غمگینی مردم است؟

🔻حدود ۱۱ سال پیش بود که گزارشی با عنوان گزارش شادی ِ یا گزارش رضایتِ جهانی منتشر شد که در آن با در نظر گرفتن چند شاخص خاص ، همچون سرانه‌ی تولید ناخالص داخلی و حمایت اجتماعی ، کشور ها رده‌بندی شده بودند!

🔻این گزارش هر ساله منتشر می‌شود و ایران در این رده بندی در اواسط فهرست قرار دارد. اما نکات عجیبی در شاخصه‌های این گزارش وجود دارد که باعث می‌شود در کارایی آن برای شناخت شادی یا غمگینی مردمِ کشوردهای مختلف ، دچار تردید شویم!

🔻مثلا مردم #دانمارک که در رده‌ی دوم ِ شادترین مردم دنیا قرار دارند ، در مصرف داروهای ضد افسردگی در دنیا رتبه‌ی هفتم را دارا هستند. یا مردم این کشور هرچند حمایت خوبی از دولت خود دریافت می‌کنند ، اما حدود نیمی از درآمد خود را به عنوان مالیات به دولت می‌پردازند. جای تعجب است که مقدار مصرف قرص های ضد افسردگی و میزان پرداخت مالیات در این گزارشِ سالیانه دخل و تصرفی ندارد!

🔻یا مثلا کشور #آمریکا در حالی جز پانزده کشور نخست دنیا از لحاظ شادی مردم است که این کشور در آمار خودکشی ، رده‌ی چهارم دنیا را داراست و میزان خودکشی در گزارش شادی جهانی جز شاخص های شادی و غم مردم نیست در حالی که نسبت مستقیمی با شادی و غم دارد!

🔻موارد دیگری هم از این دست تناقضات یافت میشود که با توجه به همین نارسایی های آماری و تناقضات اساسی ، به نظر می‌رسد گزارش شادی ِ جهانی نمیتواند معیار مناسبی برای شناخت شادی مردم دنیا و بهانه‌ای برای نشان دادنِ افسردگی ایرانیان [آنچنان که برخی افراد ادعا می‌کنند] باشد!

میلاد خورسندی

#جهاد_تبیین
کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀
♡j๑ïท🌱
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_سوم هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این #خمپاره‌ها فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این #مقاومت به…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_چهارم

از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»

پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.»

از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»

در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشی‌ها رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.»

سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»

اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»

و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله #محاصره می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.

دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ #دلتنگی‌اش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد.

با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»

نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که #آمریکا واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.»

سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط #سید_علی_خامنه‌ای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.

محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!»

صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.

در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»

دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»

من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»

و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»

با دست‌هایی که از تصور #تعرض داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.

این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...»

دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت.

او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.

عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...


#ادامه_دارد


✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد


@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_یکم در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. رفت اما خیالش راحت…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_دوم

در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند.

پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.

دختربچه‌ای در حمله #خمپاره‌ای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این #جراحت چه کند، جان داد.

صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.

نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»

و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»

یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید #ایرانی‌ها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»

پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا می‌کنه!»

از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد.

حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم.

به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟

حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید.

بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم.

می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم.

از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.

عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.

انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.

دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.

انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.

پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.

لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.

فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد.

این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به #خدا التماس می‌کردم تا #معجزه‌ای کند.

دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های #داعش شهر را به هم ریخت.

از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود.

خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...


#ادامه_دارد


✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد

@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_نهم نگاهش روی صورتم می‌گشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن می‌شد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا می‌شناختی؟» دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و…
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_سی_ام

دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده‌ام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم می‌کردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»

از شنیدن خبر سلامتی‌اش پس از ساعت‌ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بی‌اراده از دهانم پرید :«می‌تونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی‌البداهه پاسخ داد :«حرف می‌تونه بزنه، ولی #خواستگاری نمی‌تونه بکنه!»

لحنش به‌حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را می‌خواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده‌هات تنگ شده بود!»

ندیده تصور می‌کرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمی‌خواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفه‌های اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک می‌کنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریست‌ها آماده می‌کنه!»

از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بی‌صدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیری‌ها، #شیعه‌های حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریست‌هام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، به‌خصوص اینکه تو رو میشناسن!»

و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هسته‌های #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیری‌ها رو می‌گیریم!»

و دلش برای من می‌تپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمی‌تونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران

سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو به‌خاطر اشتباه گذشته‌ام سرزنش می‌کنی؟»

طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظه‌ای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»

و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیم‌خیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بی‌صدا پرسیدم :«پس می‌تونم یه بار دیگه...»

نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«می‌خوای به‌خاطرش اینجا بمونی؟»

دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت به‌خاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمی‌کنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»

تازه حس می‌کرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم

سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست می‌تونه بیاد دنبالت.»

از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانه‌ای ذهنم به هر طرف می‌دوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی می‌خواد اونو برگردونه خونه‌شون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»

مات چشمانم مانده و می‌دید اینبار واقعاً #عاشق شده‌ام و پای جانم درمیان بود که بی‌ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب می‌کنم، برا تو هم به بچه‌ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران ان‌شاءالله!»

دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.

ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه می‌رفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را می‌دیدم و یک گوشه دلم از دوری‌اش آتش می‌گرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم می‌خواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه می‌گفتم راضی نمی‌شد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...

#ادامه_دارد


✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد

@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_اول ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی #هفت_سین ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که…
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_دوم

به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.

از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم.

مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.

در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟»

دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقی‌اش دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»

بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟»

فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»

گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! ُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»

و می‌دانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»

از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»

با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»

نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»

به‌ هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»...


#ادامه_دارد


✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد

@AhmadMashlab1995
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مجری شبکه NBC #آمریکا:
🔹ما حتی در خانه‌های خودمان در آمریکا نیز از انتقام ایرانی‌ها میترسیم! #انتقام_سخت
بازی بادم شیر این غلط کردن هارو هم داره😍
@AhmadMashlab1995
⁉️ #کاپیتولاسیون چیست؟
به مناسبت سالگرد افشاگری امام خمینی درباره قانون کاپیتولاسیون

📜 خلاصه ای از سخنرانی #امام_خمینی(ره) درباره کاپیتولاسیون در تاریخ ۴ آبان ۱۳۴۳:

⚠️ «دولت #پهلوی با کمال وقاحت از این امر ننگین [قانون کاپیتولاسیون] طرفداری کرد! ملت ایران را از سگ‌های #آمریکا پست تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛ لکن، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند؛ و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد!»

🔅توضیح:
طبق قانون کاپیتولاسیون اگر اتباع آمریکایی از قبیل نظامیان، مستشاران و ... در ایران مرتکب جنایتی می‌شدند، پلیس یا دادگاه‌های ایرانی حق نداشتند جلوی او را بگیرند و آن شخص به آمریکا منتقل می‌شد تا در آن‌جا محاکمه شود!البته اگر محاکمه می کردند...


#هیهات_من_الذله
#سالروز_اعتراض_وافشاگری_امام_خمینی_ره_علیه_پذیرش_کاپیتولاسیون

🍃🌸🍃
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مالکوم_ایکس مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای #آمریکا به دنیا آمد. پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد و عاقبت به دست عده ای نژادپرست کشته شد. مالکوم، در نوجوانی،…
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#مالکوم_ایکس


مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای #آمریکا به دنیا آمد.
پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد و عاقبت به دست عده ای نژادپرست کشته شد.

مالکوم، در نوجوانی، هنگام سرقت دستگیر شد و به۸تا۱۰ سال حبس محکوم شد!!
پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خود از اسلام را آغاز کرد و تا جایی پیش رفت که به عنوان #سخنگوی این جمعیت برگزیده شد.
تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.
مالکوم ایکس در جامعه آمریکا چنان جایگاهی پیدا کرده بود که هرگز تصوّر آن را نمی کرد. همان گونه که خود در یادداشت هایش می نویسد، الله به یاری او آمد و او را از اوج تباهی، به قله های معرفت و انسانیت رساند.
سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. آن گونه که خودش اشاره کرده، در این سفر روحانی و مقدس با معنای واقعی #اتحاد و #برابری میان #مسلمانان آشنا شد و حقیقت اسلام را فرا گرفت.

مالکوم ایکس، پس از #بازگشت از مناسک حج، نام #حاج_ملک_شبّاز را برای خود برگزید. او پس از بازگشت درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن، مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم منهتن، با #شلیک چند #گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند.


#نسئل_الله_منازل_الشهدا

#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد
#کپی_با_ذکر_لینک
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #لات_همدان زندان همدان! زورخانه زندان... شهید #علی_چیت_ساز رفته بود زندان و همرا زندانیان ورزش کرد! بع رو کرد به حسین فلاح و گفت: "بعد از دوران محکومیت تو جبهه منتظر شما هستیم"! #حسین_فلاح، باستانی کار و لوطی با مرام و گنده…
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#مالکوم_ایکس


مبارز سیاهپوستی بود که سال 1925 در ایالت اوهامای #آمریکا به دنیا آمد.
پدرش کشیش مذهبی و از جمله افرادی بود که برای حقوق مدنی سیاهپوستان فعالیت می کرد و عاقبت به دست عده ای نژادپرست کشته شد.

مالکوم، در نوجوانی، هنگام سرقت دستگیر شد و به۸تا۱۰ سال حبس محکوم شد!!
پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خود از اسلام را آغاز کرد و تا جایی پیش رفت که به عنوان #سخنگوی این جمعیت برگزیده شد.
تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.
مالکوم ایکس در جامعه آمریکا چنان جایگاهی پیدا کرده بود که هرگز تصوّر آن را نمی کرد. همان گونه که خود در یادداشت هایش می نویسد، الله به یاری او آمد و او را از اوج تباهی، به قله های معرفت و انسانیت رساند.
سفر به سرزمین وحی و زیارت خانه خدا، برگ افتخار دیگری بود که در دفتر زندگی مالکوم ایکس جای گرفت. آن گونه که خودش اشاره کرده، در این سفر روحانی و مقدس با معنای واقعی #اتحاد و #برابری میان #مسلمانان آشنا شد و حقیقت اسلام را فرا گرفت.

مالکوم ایکس، پس از #بازگشت از مناسک حج، نام #حاج_ملک_شبّاز را برای خود برگزید. او پس از بازگشت درصدد ایجاد تشکیلاتی گسترده برآمد تا به وسیله آن، مسلمانان جهان را با نژادهای گوناگون به همدلی و ظلم ستیزی فراخواند. مالکوم در آستانه راه بود که خانه اش را به آتش کشیدند و چون از این واقعه جان سالم به در برد، یک هفته بعد در 39 سالگی هنگام سخنرانی در سالن بالروم منهتن، با #شلیک چند #گلوله به زندگی پرفراز و نشیب او پایان دادند.


#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد
@AHMADMASHLAB1995
#شاه_رفت؟
#شاه_نرفت
#انداختیمش_بیرون✌️

امام خمینی:
"ماقبلًاوابستگےذلت باری داشتیم که محمدرضاقبول کرده بود
و درمقابل #آمریکا یک عبد ذلیل بودیم
ولی ایران این ذلت راشُست و عزت پیداکرد"

۲۶دےسالروزفرارشاه
@AhmadMashlab1995
⭕️ جزئیات نشست مشترک نمایندگان #آمریکا، #منافقین، #بارزانی‌ و #عربستان درباره #ایران

👤روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام :

🔹بستری شدن حضرت آیت الله شاهرودی ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام در یکی از بیمارستانهای آلمان بنا بر توصیه اکید تیم پزشکی و بر خلاف تمایل ایشان بوده است و پس از بهبودی و طی روند درمانی در آلمان به ایران مراجعت نموده اند

🔹در جلسه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تمام اعضا روی خاستگاه ها و ریشه های اغتشاشات اخیر اتفاق نظر داشته و پیروی از فرامین و منویات رهبر معظم انقلاب و وحدت نیروهای سیاسی را تنها راه مقابله با توطئه های دشمنان و حل مشکلات کشور اعلام کرده اند.

🔺اضلاع میز برنامه ریزی آشوب:

_👤مایکل اندریا: مدیر بخش جاسوسی و عملیات های ضد ایران در سازمان سیا که طبق افشاگری روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز برای ایجاد بی ثباتی و آشوب در ایران به این سمت منصوب شده است.

👤 نماینده کشور عربستان سعودی

👤 یکی از بارزانی‌ها که نماینده #اسرائیل بوده است

👤نماینده گروهک منحط و شکست خورده منافقین و طفلاح برادر زن صدام دیکتاتور معدوم عراق ( که چند ماه پیش توسط امریکا از زندان عراق آزاد شده است )

🔺امریکا، اسراییل و ملک سلمان به بازسازی حزب بعث عراق پرداخته اند و قصد دارند درانتخابات چند ماه آینده عراق نقش منفی ایفا کنند لذا عناصری از جمله برخی نزدیکان خانواده صدام را تشویق به فعالیت سیاسی در عراق کرده اند.

🔹این طیف به عنوان ضلع سوم اغتشاشات اخیر با کمک منافقین و سلطنت طلبها در کنار آمریکا، اسراییل، عربستان در اغتشاشات اخیر دست داشته اند.

🔹هسته اصلی اغتشاشات اخیر متشکل از: عربستان، امریکا، منافقین و بعثی ها کسانی هستند و امروزه که شاخه بعثی داعش به منطقه اربیل پناه آورده و برای تجزیه شمال عراق در کنار بارزانی تلاش هایشان بی نتیجه مانده، بار دیگر با کمک آمریکا، اسراییل، عربستان و منافقین می کوشد در ایران نیز اغتشاش و آشوب ایجاد نماید.

🔹هر چند امریکا، اسراییل و عربستان در تجزیه شمال عراق و دخالت و فتنه در لبنان و اغتشاشات اخیر ایران شکست تاریخی متحمل شده اند و سریال شکست هایشان به صورت یک افتضاح سیاسی ماهیت قدرت آنان را نشان می دهد، ولی همچنان بنا دارند به دخالت های نامشروع خود ادامه دهند.

#اخبار🗞

@ahmadmashlab1995 🧡
⭕️ سوریه چگونه به این روز افتاد؟

🔹سوری ها میگویند: در اوایل اعتراضات مدنی علیه کشور، که توسط #عربستان و #آمریکا طراحی شده بود مردم برای حقوق خود به خیابان آمدند،درحالی که نفهمیدند گوشت قربانی دشمنان #سوریه اند، در یکی از این اعتراضات در حالی که مردم در مقابل نیروهای نظامی تجمعی داشتند!
🔺به ناگاه از داخل جمعیت چند نفر نیروهای نظامی مستقر در صحنه را به رگبار بستند..!!!

🔹که متاسفانه با این کار تروریستها..
نظامیان سوری هم بسمت مردم تیراندازی کردند چون فکر کردند که این مردمند که بجنگ آنها آمده اند..

🔺فلذا این حربه ای شد برای ورود #تروریستها و #مزدوران_داخلی و #خارجی و #قتل و #غارت و #تجاوز به #نوامیس مردم و #نابود کردن تمام زیرساخت های سوریه

🔹مرد سوری میگفت: حرص و طمع و قدرت طلبی من در همکاری با دشمنان ،نه تنها باعث پیشرفت من نشد، بلکه آنها خانه و ثروت مرا غارت کردند و زن و فرزندان من را هم بردند.

@ahmadmashlab1995 🗞
⭕️ فاتحه #برجام تماما خوانده شد

🔺آنچه در داخل بارها به دولت هشدار داده شده بود الان رسانه های غربی هم به آن اعتراف می کنند

📝فارن پالیسی:

🔹درصورت اعمال تحریمهای مجدد #آمریکا علیه ایران، متحدان آمریکا نیز از آن تبعیت خواهند کرد. زیرا هیچ شرکت اروپایی یا آسیایی، ایران را به دسترسی به دلار آمریکا ترجیح نخواهد داد.

🔸Cry as they might along the way, no European or Asian corporation is going to choose a terrorist regime over access to the U.S. dollar.

📚 goo.gl/SDzH4n
🔺 امروز و دیروز فیلم‌های متعددی از #تجمع مردم در شهرهای مختلف (خصوصا #مشهد) منتشر شد. محوریت تجمعات اعتراض به #گرانی_های اخیر و #نگرانی از گرانی‌های #آینده است.

🔹این اتفاقات ناشی از حرف‌ها و عملکرد #مسئولان است. #شکاف میان حرف‌های مسئولان از وضعیت خوب اقتصادی و درک مردم از #واقعیت_اقتصادی زندگی خود، در بستر زمان تبدیل به این حرکت‌های اعتراضی می‌شود.

🔸مردم #مطالبه_به_حق دارند و برای شنیده شدن آن مسیرهای مختلفی را دنبال می‌کنند. تجمع کردن هم یکی از این راه‌هاست. #برخورد_امنیتی_و_انتظامی با این تجمعات کار #غلطی است و تلاش برای پاک کردن صورت مساله است که می‌توان از همین الان گفت که بی‌فایده است.

🔹#سواستفاده_دشمن هم همیشه بوده است. شنیده شدن برخی شعارها در این تجمعات نشان می دهد که سواستفاده دشمن امر #واقعی است. اما این وضعیت بیش از آنکه ناشی از #توانایی برنامه‌ریزی دشمن باشد، ناشی از #ضعف_داخلی است. ضعف مسئولان در حل کردن مشکلات مردم و ضعف رسانه‌های انقلابی در دنبال کردن مشکلات مردم (خصوصا #صداوسیما که باید تریبون مردم باشد برای پیگیری مشکلاتشان نه تریبونی یک طرفه برای انعکاس حرف‌های مدیران)

🔸قطعا #آمریکا نیز از این وضعیت خوشحال می‌شود. بعید هم نیست این تجمعات را به عنوان نشانه‌ای از وجود گسل‌های اجتماعی در داخل ایران تحلیل کند و با افزایش فشارهای اقتصادی (تشدید تحریم‌ها) بخواهد ایران را به میز مذاکره برای مسائل موشکی و منطقه بیاورد. همان تجربه‌ای که از حوادث سال 88 به دست آورد.

🔹بعید نیست #غرب_گرایان با بهانه کردن این تجمعات بگویند راهی نیست جز رفتن به سمت آمریکا و رقصیدن با #فرانسه. همان‌ها که می‌گویند تنها راه رشد اقتصادی بهبود روابط خارجی است.

🔸اما در این میان مساله مهم که باید نخبگان جامعه و خصوصا نیروهای انقلابی به آن توجه کنند این است که مشکلات اقتصادی و اجتماعی مردم تنها در مسیر توجه به #توان_داخلی و تقویت #درون_زایی اقتصاد مرتفع می‌شود نه سازش کردن و امتیاز دادن به آمریکا. #پنج_سال است که این آدرس غلط کشور را مشغول خودش کرده و همه ظرفیت‌ها را معطل نتیجه مذاکره و با ادبی روسای جمهور آمریکا کرد. نباید دوباره اجازه داد که این مساله تکرار شود.

🔹آن روز که در مناظره های انتخاباتی هر وعده نشدنی را میدادند و در مردم توقعاتی بوجود می اوردند باید بفکر چنین روزی نیز می بودند
جالب اینجاست حالا باید نظام پاسخ گوی کم کاری هایشان باشد

#تحلیل

@ahmadmashlab1995 🗞
⭕️ کانال ۱۰ تلویزیون رژیم صهیونیستی:

🔹 #آمریکا و #اسرائیل در توافقی محرمانه، ۴ کارگروه برای اقدام علیه ایران تشکیل دادند
#فتنه
@ahmadmashlab1995 🗞
#شهیده_سیده_طاهره_هاشمی:

ملتی که برای هر قطعه از این میهن #خون_ها فدا کرد، دیگر سازش با #آمریکا این دشمن اسلام را جایز نمی داند.

╭─┅═❄️💐❄️═┅─╮
@AhmadMashlab1995
╰─┅═❄️💐❄️═┅─╯
⭕️ گاو نر!

🔹آنها که مدعی اند #آمریکا گاوی است که اعراب با هوشمندی برخلاف ایران که با شاخ این گاو در افتاده از پستان های این گاو «شیر» می نوشند!

🔺ظاهرا با ابجدهای دنیای سیاست ناآشنایند در غیر این صورت می فهمیدند این گاو «نر» است و شیری ندارد!

🔹گاو مزبور بجای آنکه به اعراب شیر دهد در حال دوشیدن و سرکسیه کردن ثروت اعراب از ناحیه بلاهت سران مرتجع دولت های عربی است.

🔹آنها نیز که #ترامپ را ابله می انگاشتند اکنون ببینند که این «پیرتاجر» استخوان خرد کرده در دنیای تجارت چگونه از یک طرف با پروژه ایران هراسی اعراب را سر کیسه کرده و آنک از طریق برسمیت شناختن پایتختی بیت المقدس برای دولت نامشروع صهیونیستی چگونه و به فراست خود را از جنجال «روس گیت» در داخل کشور نجات داد و بسرعت خود را به قهرمان کلوب های قدرت در آمریکا مبدل کرد تا آنجا که ضمن به حاشیه راندن بحران «روس گیت» اکنون مخالفان جدی اش در کنگره و سنا نیز برای به چالش کشیدن ترامپ ماخوذ به حیا شده اند!

📝 داریوش سجادی

@ahmadmashlab1995 🗞
⭕️ #آمریکا درمقابل پافشاری کره‌شمالی کوتاه آمد

🔹واشنگتن: آماده‌ایم بدون پیش‌شرط با کره مذاکره کنیم.

🔺پیش از این دولت ترامپ گفته بودکه لازمه مذاکره، خلع سلاح هسته‌ای کره شمالی است.
#اخبار 🗞
⭕️ اعضای فرانسوی داعش به افغانستان منتقل شدند

🔺پس از پایان #داعش در #عراق و #سوریه #آمریکا این بار داعش را نزدیک شرق ایران ساماندهی می کند

@ahmadmashlab1995 🗞
⭕️ احتمال هسته‌ای شدن عربستان توسط #آمریکا

🔹به گفته منابع آگاه، دولت #ترامپ برخلاف سیاست چند دهه گذشته آمریکا در حال گفتگو برای ارزیابی امکان انتقال فناوری هسته‌ای به #عربستان است.
Ещё