این فکر که دیگر نخواهمت دید، دارد دیوانهام میکند. اما چه میشود کرد؟ وقتی عاشقانهترین حرفهایم، جوابی جز «سکوت» از تو ندارد، من -این مرد نخواستنی- چهطور انتظار داشته باشم که حضور مرا تاب بیاوری؟ چاره جز وداع چیست؟ گفتی: «سکوت زیباتر است» و من لال شدم و پر از حرف. این حرفها را کجای دلم بگذارم که تاب بیاورم؟
بیمن آسودهتری. بیمن خودم نیز آسودهترم. من از خودم برای حال خوب ناامیدم، ای حال خوب من! ای خنکای نسیم در صحرا. ای اولین صبح سال نو! ای آخرین روز فراق!
تو را آیا در آخرین لحظاتم خواهم دید؟ این سوال و آرزوی تمام عمر من است.
عزیز من! حالا که رفتهای برای مرگم دعا کن. مرگ شاید، شاید آخرین درمان باشد و اگر نبود، دیدار به قیامت!
#سید_مهدی_ابوالقاسمی
۱۴۰۲/۰۹/۲۹
@agartonabashi