「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」

#طنز_جبهه
Канал
Логотип телеграм канала 「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」
@aflakian1Продвигать
338
подписчиков
15,5 тыс.
фото
2,7 тыс.
видео
4,1 тыс.
ссылок
« بســمِ‌اللھ❁‌‍» •᯽• براشہیدشدن اول بایدمثݪ شہدازندگےڪنێ(:♥️ •᯽• مطالب‌‌هدیہ‌محضرحضرت‌ #زهرا‌ﷺمیباشد🥺 کپی‌بࢪاهࢪمسلمون #واجب‌صلوات‌یادت‌نࢪه:)💕 •᯽• گــوش‌ج‌ـــان(:💛 ⎝‌➺ @shahide_Ayandeh313 •᯽• از¹³⁹⁴/¹⁰/²⁷خـادمیم🙂💓
~🕊
#طنز_جبهه😁🤣

🌱یه جا هست:
شهید ابراهیم هادی
پست نگهبانی رو
زودتر ترک میکنه👀
بعد فرمانده میگه🤨
300صلوات جریمته📿
یکم فکر میڪنه و میگه؛😌
برادرا بلند صلوات...
همه صلوات میفرستن😁
برمیگرده و میگه بفرما از 300تا هم بیشتر شد...😂

#شهید_ابراهیم_هادی

❤️@aflakian1
#طنز_جبهه🤣

♥️🙈

یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود...😍
برای خودش یه قبری ڪنده بود. 😍
شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد.😊
ما هم اهل شوخے بودیم
یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم توی عقبه...😝
گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم‌!
خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂
با بچه ها رفتیم سراغش...
پشت خاڪریز قبرش نشستیم.
اون بنده ی خدا هم داشت با یه
شور و حال خاصے نافله ی شب مے خوند.😍
دیگه عجیب رفته بود تو حال! 😉
ما به یڪے از دوستامون ڪه
تن صدای بالایـے داشت،
گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه
صدا توش بپیچه و به اصطلاح اڪو بشه، 😂
بگو: اقراء (بخوان)
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن
و به شدت متحول شده بود
و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده!
دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء(بخوان)
بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!😂
رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت :
باباڪرم بخون 😂😂😂😂

شادی روح پاک شهدا صلوات♥️

💕 ‌‌ʲᵒᶦɴ⇣•
|@aflakian1|نردبان‌آسمان
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#طنز_جبهه 😂

طلبه های جوان آمده بودند برای #بازدید از جبهه.
0⃣3⃣ نفری بودند.
#شب که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜
مثلاً می‌گفتند:
#آبی چه رنگیه برادر؟!🤔

#عصبی 😤 شده بودم.
گفتند:
بابا بی خیال!😏
تو که بیدار شدی، #حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎

دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂
خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉
بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم!
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه #قرارگاه تشییعش کنند!
فوری #پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و #قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش بچه‌ها و راه افتادیم🚶.
#گریه و زاری!😭
یکی می‌گفت:
ممد رضا!
#نامرد! 😩
چرا تنها رفتی؟ 😱
یکی می‌گفت:
تو قرار نبود #شهید شی!
دیگری داد می‌زد:
شهیده دیگه چی میگی؟
مگه تو جبهه نمرده؟
یکی #عربده می‌کشید! 😫
یکی #غش می‌کرد! 😑
در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و #شیون راه می‌انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه‌ها!
#جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه،
رفتند #وضو گرفتند و نشستند به #قرآن 📖خواندن بالای سر #میت!
در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم:
برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک #نیشگون محکم بگیر!😜😂
رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت:
محمدرضا!
این قرارمون نبود!😭
منم می‌خوام باهات بیام!😖
بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان #جیغی کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂
خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊 سختی شد😂

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولۍ ارزیـد 😂

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓

| @aflakian1 |
#طنز_جبهه

دکتر میخواست ترکش رو دربیاره دید روی لباس رزمنده نوشته:

(ورود هر نوع ترکش و گلوله اکیدا ممنوع)

دکتره گفت:《چرا بازم ورود کردن؟》

رزمنده گفت:《نامردا،بلژیکی بودن
زبان مارو نفهمیدن غیر مجاز وارد شدن.فارسی بلد نبودن》


😂😂😂😂😂😂😂😂
ــــــــــــــــــــ🕊

↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#خاڪےها
● °•| @aflakian1 |•° ●
#طنز_جبهه🌱

ترکش ریزی، آمبولانس تیزی...🚑😂

وقتی عملیات نمی‌شد و جابجایی صورت نمی‌گرفت نیروها از بیکاری حوصله‌شان کم می‌شد،‌😑 نه تیر و ترکشی نه شهید و مجروحی و نه سرو صدایی، منطقه یکنواخت و آرام بود آن موقع بود که صدای همه درمی‌آمد و بعضی‌ها برای روحیه دادن به رزمنده ها، دست به سوی آسمان بلند کرده و
می‌گفتند: «🤲🏼اللهم ارزقنا ترکش ریزی، آمبولانس تیزی، بیمارستان تمیزی، و غذاها و کمپوتهای لذیذی...»🙌🏾😂
... و همینطور قافیه سر هم می کرد و بقیه آمین می‌گفتند👌🏽🤐😂

😂😂😂😂
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ــــــــــــــــــــ🕊

↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#خاڪےها
● °•| @aflakian1 |•° ●
#طنز_جبهه『°•.≼😂≽.•°』
#پوتین👟

به شوخ طبعی شهره بود …!!

یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد و داد می زد :
« کی می خواد #پوتینشو واکس بزنه !»
همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم .😜
خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود.
بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه .

یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود و شاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :
« من»
ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :
« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂
بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😁

#ـــتاشهادتـــــ🕊

°•| @aflakian1 |•°
#طنز_جبهه 😂

یـکے از عملیات ها بود که
فرمانده دستور داده بود
شب هیچ کس تکون نخوره وصداش در نیاد😳🤫

وقت نماز صبح شد

آفتابه رو برداشتم ورفتم وضو بگیرم
که یکدفعه احساس کردم کسی آن طرف تر تکان میخورد😥
ترسیدم😫
نمیتوانستم کاری بکنم ،تنها بودم و بدون اسلحه و یک متر جلوترم یک بعثی که اگر برمیگشت و من رو میدید شهادتم حتمی بود😂

شروع کردم به دعا
گفتم خداجون من که نیومدم کار بدی بکنم که الان گرفتار شدم اومدم وضو بگیرم پس کمکم کن
یک لحظه چیزی به ذهنم رسید👏👌

😂لوله ی آفتابه رو گذاشتم و رو سر عراقی و گفتم حَرِّڪ....😂😂😂

بیچاره انقدر ترسیده بود که همش به عربی میگفت:نزن...

اینطوری شد که همه چی رو هم اعتراف کرد وعملیات به نفع ایران تموم شد😂😂

وتا صبح همه ی رزمنده ها وفرماندمون از خنده داشتند غش میکردند😅😂😟

تااینکه فرمانده گفت:بچه ها دلتون و پاک کنید اونوقت با یک آفتابه هم میشه دشمن و نابود کرد😂❤️🤣🤣🤣

🕊#شهیدانه🥀

نـࢪدبـاݧ‌آسـمـاٰݩ
@aflakian1
#طنز_جبهه

یه نفر نام خانوادگیش: “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ” ﺑﻮﺩﻩ!

ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ، بنده خدا ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ! ✋️

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ 😠 ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ 😡
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ 😎

ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ 👮
همه ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ … 😂😂

#شهدا شرمندایم
#گمنام

#ـــتاشهادتـــــ🕊

°•| @aflakian1 |•°
♥️

#طنز_جبهه😅

🌸توزیع غذا🍛

عصر بود بالای دکل شهید غازی واقع در خسروآباد آبادان که مشرف به فاو بود مشغول دیدبانی بودیم👀
دید خیلی خوب بود ولی منطقه آرام یکنواخت و خسته کننده بود😴
تو همین موقع بود که دیدم ایفای عراقیها دم سنگرها مشغول توزیع غذاست 🍵 سریع توپ 130 را به گوش کردم و گرا دادم و یک گلوله درخواست کردم 🙃
گلوله توپ نزدیک ایفا زمین خورد و همه عراقیها رفتند داخل سنگر صبر کردم تا اونا بیرون بیاند دوباره گلوله بعدی و چند مرتبه تکرار کردم😅
درست مثل مورچه 🐜میرفتند تو زمین بعد دوباره آهسته میومدند بیرون🐜🐜😂😂


رزمنده بهروز شماعيان
عکس: منطقه عمومی بانه، ۳۰ مهر ۱۳۶۲
#طنز_جبهه『°•.≼😂≽.•°』


آشپز وكمك آشپز، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها.
رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت:
(( بچه ها ! يادتون نره ! ))

آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر ورفت.
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.
كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد. تعجب كرد.
تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت و رفت.
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود.😆
آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زل زدند به سفره.
بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگی:
(( ما گشنمونه ياالله ! ))🙈
كه حاجي داخل سنگر شد و گفت:

چه خبره؟

آشپز دويد روبروي حاجي و گفت:

حاجي! اينها ديگه كيند! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي؟!!
فرمانده با خنده پرسيد
چي شده؟😅

آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!😱
آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره. 😝

حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمي چشماشو باز وبسته كرد. 😳
با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت:
جل الخالق !؟ 😯
اينها ديونه اند يا اجنه؟!‌
و بعد رفت تو آشپزخونه ..

هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂😂😂

#لبخند_بزن_بسیجے
ــــــــــــــــــــ😂

↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#خاڪےها
● °•| @aflakian1 |•° ●
#خاطرا‌ت_طنز_شهدا 🌹

یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄

بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:

اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻

گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ
#نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح☀️

#شهید_سعید_شاهدی
#طنز_جبهه_ها

❀••┈••❈✿@aflakian1✿❈••┈••❀
#طنز_جبهه 😅

دستور بود هیچ کس بالای ۸۰ کیلومتر سرعت ،
حق ندارد رانندگی کند !
یک شب داشتم می آمدم که یکی کنار جاده ،دست تکان داد نگه داشتم سوار شد ،
گاز دادم و راه افتادم
من با سرعت می راندم و با هم حرف می زدیم !
گفت: شنیدم فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست میگن؟!
گفتم:فرمانده گفته !
زدم دنده چهار و ادامه دادم :
اینم به سلامتی فرمانده باحالمان !!
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما یکی بود؛
پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می گیرند !!
پرسیدم:کی هستی تو مگه؟!
گفت:همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...

😂😂
#شهید_مهدی_باکری♥️🕊

❀••┈••❈✿@aflakian1✿❈••┈••❀
🕊[﷽‌]🕊

🌹 #طنز_جبهه😄


عازم جبهه بودم. یڪے از دوستانم براے اولین بار بود ڪه به جبهه مےآمد.😍

مادرش براے بدرقه ے او آمده بود. خیلے قربان صدقه اش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد. 

به او گفتم: « مادر ، شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعاے مادر زود مستجاب مےشود.»😌

او در جواب گفت:« خدانڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!🙄 الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور  بچه هاے مردم رو به ڪشتن مےده!» 😐😂


#جانم_فدای_رهبر

جانم- فدای- مادران- شهید🤲🏻
●━✿━•••❀
#طنز_جبهه

👨‍⚕دکتر با خنده بهش گفت:
برادر!
مگه پشت لباست ننوشتی
ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄
پس چرا مجروح شدی؟!
گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! تقصیر من چیه؟!🤕🤷‍♂😂😂😂
#یازهرا
‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌
#طنز جبهه
اگر بدی دیده اند حقشان بوده😂😂

شب عملیات موقع حلالیت طلبیدن، یکی از فرماندهان آمده بود وداع کند. خیلی جدی به بچه ها می گفت😜

: «خوب، برادرا! اگر در این مدت از ما بدی دیده اند (بعد از مکثی) حقشان بوده و اگر خوبی دیده اند، حتماً اشتباهی رخ داده است.»😁😁 بعضی ها هم می گفتند: «اگر ما را ندیدید عینک بزنید.»😂😂😂

کتاب فرهنگ جبهه (شوخی طبعی ها)جلد 1، صفحه:59
#طنز_جبهه
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد :
آهــــای...چفیه ام, سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...هــــمـــه رو بردن !!!😂
دارو ندارمو بردن😄😁
شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود ..🌷صلوات🌷

+ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست↓