#خاطره🎞از زبان خواهر شهید!
هر موقع بابک اسم سوریهرفتن میاورد
من شروع میکردم به گریهکردن
😭 و
میگفتم نرو.اما بابک گفت:من تصمیم
خودم و گرفتم دیگه چندسال برای شما
زندگی کنم؟!
تا اسم رفتن و میارم شما و مامان
شروع میکنین به گریه کردن لطفا بذارین
برای خودم باشم،برای خودم زندگیکنم.
بابک میگفت:مادراصلی ما اونجا تو سوریه س.من خواب حضرت زینب(سلاماللهعلیها)رو دیدم.باید برم.
❤️#شهید_بابک_نوری♥️#شـہـیـدانـهـ🌻@aflakian1