「رِفـٰاقَت‌تا‌شَهـٰادٺ…!」

~🕊
🌴#برگی‌از‌خاطرات✨

🍁علی خواب دیده بود #شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه #خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود.

🍁می گفت: وقت #اذان شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد می‌روم سر وقت #نماز.
همان موقع پایش رفت روی مین.
تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد.

🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم.

#شهید_علی_محمودوند♥️🕊
📚یادگاران، ج ۳۰

🌴#برگی‌از‌خاطرات✨

رزمنده ای که بعد از شهادت قرآن خواند
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری♥️🕊

🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿

🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹

~🕊
🌴#برگی‌از‌خاطرات✨

🍁خیلی از #غیبت و بدگویی بدش میومد؛ وقتی غیبت می‌شنید، فضا رو با شوخی‌کردن یا تغییردادن موضوع عوض می‌کرد یا حتی همان لحظه، اون مکان رو ترک می‌کرد.

🍁عاشق #ولایت_فقیه بود و از هشت سالگی عضو بسیج محله بود؛ همیشه در مراسم‌های مساجد شرکت می‌کرد؛ حسن بزرگ‌شده‌ی مسجد و حسینیه‌ها بود؛ عاشق اهل‌بیت که همیشه برای خدمت به اهل بیت در همه‌جا حضور داشت.

🍁اینقدر عاشق امام حسین(ع) بود که هرسال در ماه #محرم، خیمه‌های نمایش برای دهه محرم رو تا خود صبح تو حسینیه می‌دوخت.

#شهید_حسن_تمیمی♥️🕊

🌴#برگی‌از‌خاطرات✨

⚘مادر شهید گفتن
این تلویزیون شهید هستش:)
اخرین بار که خاموشش کرد و رفت ،
دیگہ تا الان روشنش نکردیم...💔🖐🏻

⚘مادر گفتن شهید علاقہ‌اۍ بہ دیدن فیلم نداشتن و میگفتن کار بیهوده ای هستش!👀
و فقط مسابقہ "فرمانده" و "دیدار با خانواده شهدا" رو نگاه میکردن :)💛

#شهید_حسین_ولایتی‌فر♥️🕊