ادبگاه

#یاور_خدابخشی
Канал
Логотип телеграм канала ادبگاه
@adabgah95Продвигать
164
подписчика
4,05 тыс.
фото
212
видео
755
ссылок
🌸مهناز ملکی ریزی🌸 کارشناس ارشد زبان وادبیات فارسی فرهنگی/شاعر/نویسنده/پژوهشگر ادبی، وبراستار نام اثر :مجموعه شعر: ١_ الفبای عشق ٢_شاید تو روزی بیایی... و ١١ اثر مشترک با شاعران ایران توسط انتشارت اورازان،شاملو، اصفهان و... اینستاگرام:mahnaz_maleki_54
Forwarded from پیوست
‌‌ شنبه های فروغ سخن با:
👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
💠✍️ جناب آقای یاور خدابخشی
💖 ✍️ 🖊 مولانا
🔆✍️ "غم و شادی از نظر مولانا

عشق جز دولت و عنایت نیست
جز گشاد دل و هدایت نیست
هر که را پر غم و ترش دیدی
نیست عاشق وزان ولایت نیست
#دیوان_شمس
دین درست دینی است که به شادی رهنمون باشد. هر دینی که آدمی را عبوس و غمگین می کند دین درستی نیست:
یک عروسیست بر فلک که مپرس
ور بپرسی بپرس از ناهید
زین عروسی خبر نداشت کسی
آمدند انبیا به رسم نوید
#دیوان_شمس
پیامبران ما را به مجلس عروسی دعوت کرده اند. #حضرت_مولانا معتقد است اگر کل دین پیامبر را در یک کلمه خلاصه کنیم آن کلمه، "شادی" است. اگر اینگونه نباشد دین درستی نیست:
هست اشارات محمد المراد
کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد
چون به آزادی نبوت هادی است
مومنان را ز انبیا آزادی است
ای گروه مومنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
#مثنوی_معنوی
شادی، شکرگزاری واقعی از خداوند است. شکر درست این نیست که با زبان گفته شود. باید در چشمتان برق شادی بدرخشد، شاد باشید، برقصید و بخندید:
حمد گفتی کو نشان حامدون
نه برونت هست اثر نه اندرون
حمد عارف مر خدا را راست است
که گواه حمد او شد پا و دست
#مثنوی_معنوی
مصاحبت با شادان، شادی آور است. دوست و استاد، باید شادی و گشادگی اندرون و بسط در شما ایجاد کند:
کار مردان روشنی و گرمی است
کار دونان حیله و بی شرمی است
کی افسون خواند در گوشت که ابرو پر گره داری
نگفتم با کسی منشین که باشد از طرب عاری
#دیوان_شمس
کنار کسی منشین که غم و ناامیدی را به تو منتقل می کند. سراغ کسی برو که در دکانش شکر داشته باشد و همیشه حضورش شادی آفرین باشد:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
درین بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
#دیوان_شمس
🔆انسان شاد از دیدگاه #شمس_تبریزی:
"هر که را خلق و خوی فراخ دیدی و سخن گشاده و فراخ حوصله که دعای خیر همه عالم کند که از سخن او گشاد دل حاصل می شود و این عالم و تنگی او فراموش می شود آن فرشته است و بهشتی و آنکه اندر او و سخن او قبضی می بینی و تنگی و سردی آن شیطان است و دوزخی."
"اگر با شخصی بودید حالتان را خوب کرد، دلتان باز شد و شاد شدید آن شخص خود بهشت است و اگر غمگین شدید آن شخص خود دوزخ است."
مقالات شمس تبریزی صفحه 713
شادی واقعی شما را به تقسیم شادی می کشاند. اگر شادی تقسیم نشود شادی واقعی نیست. این شادی توهمی غمی است که ماسک شادی به خود زده است. شادی تقسیم نشده اندوه بزک شده است.

#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
Forwarded from پیوست
‌‌ شنبه های فروغ سخن با:
👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
💠✍️ جناب آقای یاور خدابخشی
💖 ✍️ 🖊 مولانا
🔆✍️ زن از دیدگاه مولانا  هیچ مکتبی از مکاتب عرفانی به اندازه مکتب عرفانی مولانا، به زنان اهمیت داده نشده است. چه در تئوری و چه در عمل. البته در تاریخ زندگی عارفان و صوفیان، مواردی دیده شده است که زنان در عرصه‌های طریقتی نقش و موقعیت چشم گیری داشتند ولی نه به اندازه دوره مولانا. چون هم پدر مولانا به زنان اهمیت می‌داد و با اکرام با آنها برخورد می‌کرد. یکی از این پشتوانه‌ها، پشتوانه تربیت خانوادگی بوده اما پشتوانه دیگر هم باورهای ریشه دار اعتقادی مولانا بوده. جهان هستی در جهان بینی عرفانی، مونث است. نوعی انوثت یعنی نوعی مونث بودن، جنس مونثی، در جهان هستی جاری است. اصلا از نظر لغوی، انث به معنی نرمی و انفعال می‌باشد. حالا چرا می‌گویند جنس جهان مونث است؟ به دلیل زایش مدام و پرورش مدام که صفت ذاتی جهان هستی است. می‌دانیم که زایش و پرورش فعلی زنانه است. برای همین است که ابن عربی در فصوص الحکم، فص محمدی می‌گوید که: بهترین و کامل ترین آینه‌ای که جمال حضرت حق را نشان می‌دهد، زنان هستند. زن در واقع مظهر تام و تمام رحمانیت خداوند است. . . و اما دوره مولانا دوره شکوفایی حضور زنان در امور  فرهنگی، معنوی و مدنی بود. یکی از نشانه‌های اهمیت دادن مولانا به زنان، این است که در بیان الهیات و عرفانیات، خیلی از عناصر مونث استفاده کرده است، اعم از نماد، تشبیه، تمثیل. عناصر این ظرف بیانی همه مونث هستند. مثل این مورد که می‌گوید:

این اَمانَت در دل و دلْ حامله‌ست
این نَصیحَت‌ها مِثالِ قابله‌ست

قابله گوید که زن را دَرد نیست
دَرد باید، دَردْ کودک را رَهی‌ست

حقیقت در درون همه آدم‌ها هست فقط باید پیدا کرد و آن را متولد نمود. عناصر این تشبیه و تمثیل، همگی از جنس مونث است.
. مولانا یک چنین نگاه فاخر و شکومندی به زن دارد. زنان در مکتب مولانا نه تنها حق شرکت در برنامه های تعلیمی و تربیتی داشته اند، بلکه حتی می‌توانستند به مقام خلافت و شیخیت هم برسند. . در پایان عرایضم این نکته را هم عرض کنم که به نظر مولانا، زن و مرد به اعتبار حقیقت انسانی یکسان هستند، یکی هستند. فقط به اعتبار تعیّنی جنسیتی تقسیم به زن و مرد می‌شوند. در مقام روح، فرقی میان زن و مرد نیست. چه قدر خوب می‌گوید که:
لیک از تَأْنیثْ جان را باک نیست
روح را با مَرد و زن اِشْراک نیست

از مؤنَثْ وَزْ مُذکَّر بَرتَر است
این نی آن جان است، کَزْ خُشک و تَر است
باز می‌گوید:
ای رَهیده جانِ تو از ما و من
ای لَطیفه‌یْ روحْ اَنْدَر مَرد و زن

مَرد و زن چون یک شود، آن یک تویی
چون که یک‌ها مَحْو شُد، آنَک تویی

✍️منابع : استفاده از سخنرانی های استاد کریم زمانی
#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
Forwarded from پیوست
‌‌ شنبه های فروغ سخن با:
👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
💠✍️ جناب آقای یاور خدابخشی
♦️✍️ 🖊 جایگاه زبان دراندیشه مولانا

  زبان در اندیشه وکلام مولانا  همچون سکه ای دوروست ! روی شیـر آن نشان از راستی ودرستی  و روی فرد آن نشان از تزویر و ناراستی دارد !

 مولانا باحساسیت خاصی که درحقیقت مختص خود اوست کاربردهای متفاوت زبان را بیان می کند. باتمثیلهایی بدیع و روح نواز. اساسا تصویر پردازی معنا و مفهوم درمثنوی چنان قوی و فوق العاده است که گاه حیرت آدمی رابرمی انگیزد و ما را به یاد این بیت حافظ می اندازد که :

هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد !

مولانا زبان را دارای ساحت الهی و شیطانی می داند ساحت الهی آن در دَمِ مسیحا متجلی می شود و ساحت شیطانی آن در فریب واغوای انسان توسط شیطان ظهور می یابد . درقرآن کریم عمل غیبت  بیشتر از گناهان دیگری که از اعضا وجوارح انسان سرمی زند مورد تحذیر وتقبیح واقع شده است ! تاآنجا که از غیبت بعنوان خوردن گوشت برادر مرده یادشده که انسان نسبت به آن بسیار اکراه دارد واین عمل از آفات عدم کنترل گفتار و زبان است .

درحدیث است که هرروز صبح که آدمی از خواب برمی خیزد تمامی اعضاء بدن ملتمسانه از زبان می خواهند که آنهارادرطول روز آرام بگذارد وموجبات معصیت آنها رافراهم نکند چراکه منشاء صدور گناهان را از این عضو کوچک می دانند .

حتما به  خاطر دارید این روایت بسیار ارزشمند راکه شخصی از پیامبر اکرم (ص ) سوال می کنند  بزرگترین گناه چیست ؟ وآن حضرت درپاسخ می فرمایند : دروغ !

با تامل دراین کلام گهر بار می توانیم دریابیم که سرآغاز دومینوی گناه  و لغزش رفتاری از گفتار شروع می شود وامتدادش آتشی است که هم گوینده دروغ وهم دیگران را دربرمیگیرد ازاین روست که مولانا این تعابیر زیبا وبدیع را درخصوص آفات زبان بیان می کند :

این زبان چون سنگ وفم آهن وش است
وآنچه بجهد از زبان چون آتش است

سنگ وآهن را مزن برهم گزاف
گه زروی نَقل وگاه از روی لاف

زانکه تاریک است وهرسو پنبه زار
درمیان پنبه چون باشد شرار؟

ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند !

عالمی رایک سخن ویران کند
روبهان مرده  را شیران کند!

گرحجاب از جان ما برخواستی
گفت هرجانی مسیح آساستی

یکی از فرازهای زیبای مثنوی معنوی مولانا درخلال داستان طوطی وبازرگان رقم می خورد، آنجا که بازرگان از سفر هندوستان بازمی گردد وپیغام طوطیان هند را به طوطی خود می رساند ومنجر به هلاک ظاهری او  می شود .  

مولانا دراین قسمت همچون کار آگاهی خبره و  چیره دست چشمان  خود را به سمت زبان می چرخاند وآنچنان که گویی عامل این مرگ مشکوک را یافته است

اورا اینچنین مورد عتاب وخطاب  قرارمی دهد :

ای زبان هم گنج بی پایان تویی
ای زبان هم رنج بی درمان تویی

هم صفیر وناله مرغان تویی
هم انیس وحشت وهجران تویی

ای زبان هم آتشی هم خرمنی
چند این آتش دراین خرمن زنی

درنهان جان از تو افغان می کند
گرچه  هرچه گوییش آن می کند !

 گاه نیز مولانا خسته از این محاجه و مجادله با زبان ،از قیل وقال مقدر، روی برمی تابد حرف وصوت وگفت رابرهم می زند وبا زبانی دیگر بادلدار خود گفتگو میکند.

زبانی که به قول او حتی آدم وعیسی نیز با آن زبان باخداوند سخن نگفتند !

درداستان موسی وشبان نقش نارسای زبان در بیان صحیح حالات وانفعالات درونی انسان را

می بینیم که منجر به عتاب موسی نسبت به مرد چوپان می شود . شبانی باخدای خود درحال مناجات وگفتگوست اما وقتی احساس پاک وبی آلایش خودرا درظرف کلمات می ریزد بسیار کفر آمیز جلوه می کند ومنجر به برخورد شدید الحن موسی با خود می شود ! موسی به او می گوید:

گرنبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را

شبان افسرده می شود وسربه بیابان می گذارد اما خداوند از طریق موسی اورابه خود فرامی خواند ومولانا این ابیات را درتوصیف رحمانیت خداوند می سراید واینکه او تنها به دل نظر می کند وزبان وسیله ای  جز ابراز بیان درون نیست وآنچه اهمیت دارد مظروف است نه ظرف !

ما زبان راننگریم وقال را
مادرون رابنگریم وحال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود

چند از این الفاظ واضمارو مجاز
سوز خواهم سوز باآن سوز وساز

آتشی از عشق درجان برفروز
سربه سر فکر وعبارت رابسوز !

#مولانا
#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
شنبه ها:

👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
💠✍️ جناب آقای یاور خدابخشی
♦️✍️ 🖊به مناسبت هشتم مهر، سال‌روز مولانا
(۲)....
رفتار و گفتار بی‌نهایت صمیمی و دلربای مولوی در مثنوی و دیوان شمس، همان‌قدر که برای ما راهگشاست، راهزن است. او چون سخاوت‌مندانه بر ما تابیده است، گمان کرده‌ایم که حدّ و اندازۀ او همین است که ما بیتی یا غزلی از او را در لحظه‌های عاشقی زمزمه کنیم، یا کتاب و مقاله‌ای دربارۀ او بنویسیم يا سخن خود را به شعری از او بياراييم. ما مولوی را دست‌ کم گرفته‌ایم؛ چون دست مهربانش را بر شانۀ ما انداخته و چونان رفیقی همراه و بردبار، هم‌گام ما شده است. این همراهی و هم‌گامی، ما را خام کرده است. پس «هم‌سری با انبیا برداشتیم/ اولیا را همچو خود پنداشتیم.» پیشۀ شاعری و شیوۀ سخنوری و قصه‌گویی او، ما را به این گمان خام انداخته است که می‌توانیم با این غول معرفت، هم‌بازی شویم و هم‌عنان با او بتازیم و دعوی عرفان کنیم. این‌گونه نیست. مولوی، اگر زبان شاعری برگزید، از سر ناگزیری بود. می‌دانست که «چون سر و کار تو با کودک فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد.» و چون سر و کار تو با مردم فتاد/ پس زبان شاعری باید گشاد. وگرنه او همان است که می‌گفت:

رَستم از این نفس و هوا، زنده بَلا مرده بَلا
زنده و مرده وطنم نیست به‌‌جز فضل خدا

رَستم از این بیت و غزل، ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

او با ما ساده و صمیمی است؛ اما ژرفای مغزآشوب او را هم باید دید. مولوی، درخشان‌ترین امید برای جهان اسلام است. برگ برندۀ ما در گفت‌وگو با جهانیان است. بدون او و همانندان او که از شمار انگشتان یک دست کمترند، از ما جز داعش و داعش‌صفت، چه باقی می‌ماند؟ مولوی، دین یا پیامبر ما نیست؛ اما خدا و دین و پیامبر به روایت او، بس شنیدنی است. او هدیۀ خدا به مسلمانان است؛ اگر قدرش را بدانند.

📚منابع :
سخنرانی های دکتر شهبازی و استاد با بایی
#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
Forwarded from پیوست
‌‌شنبه های فروغ سخن با
👇
👈 خداوندگار مولانا 👉
(معرفی مولانا و عرفان شناسی)
✍️ ارائه: جناب آقای یاور خدابخشی

📚✍️مولانا و موسیقی

مولانا با دقایق موسیقی آشناست
شیفتگی مولانا به موسیقی دارای پهلوهای گوناگون است.
او هم موسیقی می داند؛
هم پیرامون آن نظریه می پردازد؛
هم در عمل می تواند بنوازد؛
هم موسیقی را نردبانی برای عروج به بام عاشقی بر گزیند.
نگاهی به کلیات شمس خواننده را متقاعد می سازد که او با دانش موسیقی آشنا بوده است و در هنر موسیقی دستی داشته است.
در دیوان وی غزلی است که نام دوازده پردۀ موسیقی را می‌گیرد و این نشانه‌ ای از آگهی وی در دقایق موسیقی است

ای چنگ! پرده های ســـــــــپاهانم آرزوست
وای نای! نالۀ خوش ســـــــــــوزانم آرزوست

در پردۀ «حجاز» بگو خوش تـــــــــرانه ای
من هدهدم صفیر ســــــلیمانم آرزوســـــــــت

از پردۀ «عراق» به «عشـــــــاق» تحفه بر
چون «راست» و«بو سلیکِ» خوش الحانم آرزوست

آغاز کن « حسینی » زیرا که «مایه» گفت
کان «زیر خرد» و «زیر بزرگان» م آرزوست

در خواب کرده ای ز «رهاوی» مرا کنون
بیدار کن به «زُنگله» ام، کانم آرزوســــــت

این موســــقی بر من چون شــهـــــادت است
من مؤمنم شــــــــهادت و ایمانم آرزو است

می بینینیم که او دوازدۀ پردۀ موسیقی آن روزگار چون سپاهان، حجاز، عراق، عشاق، بوسلیک، حسینی، مایه، زیر خرد، زیر بزرگان، رهاوی، زنگله، نام می‌گیرد و بدین گونه می توان پی برد که او با موسیقی روزگار خویش تا چه مایه آشنا بوده است.
از این گذشته در جای جای دیوانش ذکری از پرده های موسیقی به میان می آورد. به گونۀ نمونه در این غزل که در کنار رباب یعنی ساز دلخواه خویش از پردۀ عراقی ذکری به میان می آورد:

دیدم نگار خود را، می گشت گرد خانه
برداشته ربابی، می زد یک ترانه

با زخمۀ چو آتش، میزد ترانۀ خوش
مست و خراب و دلکش از بادۀ مغانه

در پردۀ عراقی، می زد به نام ساقی
مقصود باده بودش، ساقی بدش بهانه

در جای دیگر به جای پردۀ عراق از نای عراق سخن می زند و هم از بو سلیک و حجاز یاد می‌کند:

طبل فراق می زنی؛ نای عراق می زنی
پردۀ بوســــــلیک را جفت حجاز می کنی

او در دو بیت زیر به سه دانشواژۀ موسیقی یعنی "(زیر و بم)"،" پردۀ عراق" و "ره "که به معنای پردۀ موسیقی و آهنگ و نواهایی که جزو یک مجموعه است اشاره می کند و از زبان پیر چنگی می‌نویسد:

خرج کردم عمر خود را دم به دم
در دمیدم جمله در زیر وبم

آه کز یاد ره و پرده‌ی عراق
رفت از یادم دم ِ تلخ فراق

#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان
https://t.center/Forooghesokhan95
Forwarded from پیوست
‌‌ شنبه های فروغ سخن با
👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
جناب آقای یاور خدابخشی

💠👈 💢مولوی و عزا داری امام حسین ع 💢

✳️ مولانا در مثنوی یک‌بار به‌صورت مستقیم به عزای امام حسین (علیه‌السلام) می‌پردازد و در آنجا می‌خواهد به ما هشدار دهد این عزاداری ظاهری که برای امام حسین می‌کنید بهتر است برای خودتان باشد، نه برای امام حسین. تسلیت به خودتان باشد و نه تعزیت به امام حسین.
مولانا در دفتر ششم، داستانی را آورده که در آن شاعری وارد حلب می‌شود و می‌بیند عده‌ای دارند گریه و زاری می‌کنند. می‌پرسد چه شده است؟ می‌گویند مگر تو نمی‌دانی که روز عاشورا است و امام حسین و یارانش شهیده‌اند.
مولانا در اینجا از زبان مردم حلب سخنان لطیفی را در مدح امام حسین می‌گوید:

روز عاشورا نمی‌دانی که هست
ماتم جانی که از قرنی به است
پیش مؤمن کی بود این قصه خوار
قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم ان پاک روح
شهره‌تر باشد ز صد طوفان نوح

مولانا این را از زبان حلبیان درباره امام حسین می‌گوید. شاعر اما تعجب می‌کند و می‌گوید این جریان چه زمانی اتفاق افتاده است؟ حلبیان می‌گویند: چند قرن پیش. و شاعر در جواب می‌گوید: تازه این خبر به شما رسیده است؟
مولانا نمی‌خواهد بگوید که چرا دارید گریه می‌کنید، بلکه می‌خواهد بگوید که این گریه و عزاداری شما از سر بی‌معرفتی است. اگر می‌خواهید عزاداری کنید:

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآنکه بد مرگی است این خواب گران

شما چند قرن است که خوابیده بودید و الآن هم خوابید و هنوز نفهمیده‌اید که چه شده است. از نظر مولانا اگر این افراد در زمان امام حسین هم زندگی می‌کردند، چه بسا جزء اصحاب یزید بودند و بنابراین باید برای خودشان گریه کنند. وقتی باید گریه کرد که بدانیم امام حسین که بود و چه کرد. او خسروی بود که از زندان رهید و دیگران را هم آزاد کرد.

بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی‌بیند جز این خاک کهن
ور همی‌بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جان‌سپار و چشم سیر

مولانا می‌گوید اگر این گریه تو واقعاً از سر معرفت است پس چرا هیچ تحولی در خودت پیدا نمی‌شود و چرا خودت تغییر نمی‌کنی و در خوابی؟ پس بدان که این گریه به دردی نمی‌خورد.
اما درباره خود امام حسین و شهیدان کربلا، مولانا چندین جا در غزلیات شمس به مدح سخن گفته است.
بنابراین درباره اینکه گاه به غلط گفته می‌شود مولانا دشمن اهل ‌بیت بوده، باید به یاد داشت که خود مولانا می‌گوید کسی که دشمن اهل‌بیت باشد، زنازاده است. مقام امام حسین و شهیدان کربلا در نزد مولانا آن قدر والاست که بخشی از مراسم سماع مولانا، که ظاهراً هیچ ارتباطی هم نباید با اصل موضوع داشته باشد، در ذکر شهدای کربلاست.

اما زیباترین سخنان مولانا درباره امام حسین را می‌توان در غزلیات (غزل ۲۷۰۷) دید که چنین می‌سراید:

کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک‌بالان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی

مولانا هم در دیوان شمس و هم در مثنوی غالباً وقتی اسم شهید را می‌آورد یادآور شهیدان کربلا می‌‌شود و نمونه اعلای شهید را شهدای کربلا می‌داند. اما مولانا درباره شهیدان کربلا، صفت اصلی آنها را رها شدن و آزاد شدن می‌خواند:

کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایید
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام‌داران را رهایی

این صفت رها شدن و آزاد شدن، صفت ولی است و کسی که اهل ولایت به معنای حقیقی لفظ است.
مولانا در جای دیگری نیز در غزل ۲۳۰ چنین می‌گوید:

ز سوز شوق، دل همی زند عَلا
که بوک در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کرب‌وبلا
#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان
https://t.center/Forooghesokhan95
Forwarded from پیوست
‌‌ شنبه های فروغ سخن با 👇

👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
✍️ارائه دهنده :
جناب آقای یاور خدابخشی

✍️عید از نظر مولوی
🖊از نظر مولوی تنها عید، عید قربان است

مولوی در مثنوی می فرماید:
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
این چرخ مردمخوار را چنگال و دندان بشکنم
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
از نگاه مولوی عید وقتی است که قفل زندان می شکند و زندانیان آزاد می شوند. نه فقط زندانیان طبیعت بلکه زندانیان سلطان ، یعنی گناهکاران دربند .
ویژگی عید شکستن قفل زندان و شکستن چنگال و دندان این چرخ مردمخوار است . یعنی زندان ستم ، زندان تعلق ، زندان رذیلت ، زندان گناه ، زندان بیگانگی با خود ، زندان تنهایی ، زندان جدایی .
و در عالم طبیعت هم یعنی شکستن زندان زمستان و خزان و گشودن ابروی طبیعت
این بهار نو ز بعد برگریز / هست برهان وجود رستخیز
زندانیان خاک از زمین می گریزند.دانه هایی که در خاک رفته اند کم کم سربر می آورند و سبز می شوند.از همه ی اینها مهمتر،بدن هم از نظر عارفان یک زندان است و عید روح،شکستن زندان بدن است.یعنی سلطه ی روح بر بدن و بیرون آمدن از اسارت تن
یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
به همین معناست که در مثنوی می گوید:
مکر آن باشد که زندان حفر کرد
آنکه حفره بست آن مکری است سرد
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان
با این معنا مرگ هم عید می شود و مردن هم معنای تازه ای می یابد و به جای آنکه مغلوبیت باشد، غالبیت می شود. لکن نه مرگ طبیعی بلکه مرگ ارادی که عین قربان کردن است و به این معنا، هر عیدی عید قربان است. قربانی کردن خزان نزد بهار، قربانی کردن ظلمت در پیش پای نور و قربانی کردن حقارت پیش پای عظمت
بهترین سرنوشت سایه و ظلمت این است که قربانی نور شود.از این لطیف تر نمی شود گفت که مولانا می گوید:
دشمن خویشیم و یارِ آنکه ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد
زان چنان در پیش او شیرین و خوش جان می دهیم
کان ملک ما را به شهد و شیر و حلوا می کشد
نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد
خویش فربه می نماییم از پی قربان عید
کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد
قربانی کردن از مشخصات عید است. به همین دلیل نه تنها در عید قربان بلکه در هر عیدی ما باید قربانی داشته باشیم از جمله عید نوروز. کهنه ها را قربانی نوها کنیم، ظلمت ها را قربانی نورها کنیم، کوچکی ها را قربانی عظمت ها کنیم و خشونت ها را لگدمال لطافت ها کنیم
از طرفی اهل ظاهر گمان می کنند که عید حادثه مبارک و تازه ایست که در بیرون وجود آدمی روی می دهد، حادثه ای در جهان روی می دهد، روزی نو می شود، دوره ای به پایان می رسد و برحسب قرارداد آن روز معین، عید نامیده می شود
آدمیان بیش از آنکه رخ دادن حادثه یا روی آوردن نعمتی را ناشی از درون خود بدانند، آنها را متاثر از محیط پیرامون و جهان بیرون می دانند و گویی باید منتظر بمانند تا حادثه ای دررسد و بر آنها تاثیری بگذارد
به تاکید باید گفت که نو شدن عیدانه، به معنای دقیق کلمه در بیرون وجود آدمی روی نمی دهد و تا کسی از درون نو و تازه نشود، دنیای بیرون او هم تازگی نخواهد یافت. نو شدن درونی حاصل فرآیندی طولانی و گاه تلخ است و آنگاه شیرینی هایی که از پس تلخی ها، کامیابی هایی که پس از ناکامی هابرای سالک منتظر پیش می آید، شایسته عید دانستن است
اما کسی که رنجی نمی برد و تلخی ای نمی چشد و به انتظاری نمی نشیند،اگر همه ی عالم را طراوت فراگیرد، ذره ای از آن شادابی به ضمیر وی راه نمی یابد.برای او نعمت های عالم، همواره کهنه است و هرگز رنگ تازگی به خود نمی گیرد درحالیکه همین نعمت ها برای برخی لحظه به لحظه نو می شود
از خدا می خواهیم که سایه ی عید را بر جسم و روح همگان بگستراند و همزمان با طراوت گرفتن خاک، سرزمین دلهای ما را نیز معطر بگرداند….......
منابع :
سخنرانی های دکتر شهبازی
دکتر سروش
و رضا بابایی

#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان
https://t.center/Forooghesokhan95

.
Forwarded from پیوست
‌‌💠👈 شنبه های فروغ سخن با :

👈 خداوندگار مولانا 👉
( معرفی مولانا و عرفان شناسی )
جناب آقای یاور خدابخشی
💠👇💠
‍ رفیقانِ گرمابه و گلستانِ مولانا چه کسانی بودن؟

نگاهی هرچند کوتاه به زندگی سراسر شور و عشق جلال

الدین بلخی(مولانا)داشته باشم و سرکی به زندگی او و یاران گرمابه و گلستانش بکشم...
بنا به نقل استاد فروزانفر،سلطان العلما در راه سفر به قونیه به ملاقاتِ شاعرِ عارفِ مشهور نیشابور،شيخ فريدالدين عطار می شتابد.
«اين ملاقات ممکن است اتفاق افتاده باشد،برای آن که وقتی بهاء الدين ولد از خراسان سفرکرد،هنوز عطار زنده بود و از رسوم صوفيان است که در سفر،هرجا مردی با نشان در شهر یابند یا اشارت کنند،به زيارتش می شتابند.علی الخصوص که عطار يکی از مردان بنام عصر خويش بوده و قطعاً بهاء الدين ولد اشتياق ديدار او را خود داشته است».
عطار در همان نظر اوّل،بر ظرفيت عرفانی و روحانیِ پسر خُردسال مولانا که در آن اَوان هفت سال بیش نداشت؛پی می برد و در یک نظری پيامبرگونه پيش گويي می کند که:« زود باشد اين فرزند تو آتش در جان همه سوختگان عالم بزند». 
همین جاست که شيخ عطار کتاب "اسرارنامه"،منظومه ی عرفانی و اخلاقی خود را به اعجوبه آتیه ی عرصه ی شعر و ادب فارسی کادو می کند." اسرارنامه "که در۳۳۰۰بيت سروده شده و مطلع آن چنین است:
به نام آن که جان را نورِ دين داد 
خـِــرَد را در خـــدا دانی يقـين داد
ظاهرا شیخ نیشابور در این اَوان در هفتاد سالگی خود بوده است به اعتبار شعر زیر:
👇
کارم از عشقِ تو به جــان آمد 
دلــــــم از درد،درفـــغــان آمد 
چون زمقصود خود نديدم بوی 
سـوی عمـــرم رۀ زيــان آمد
دين هفــتاد ســـاله داد بــه باد 
مـــــرد ميـــخــانۀ مـغـــان آمد
شعر دیگری نیز یافتم که عطار خود را در این هنگام هفتاد و اند ساله معرفی کرده بود،بفرمایید:
👇
مرگ در آورده پيش،وادی صد ساله را 
عمر تو افگـــنده شب بر سر "هفـــتاد و اند"
آخرالامر،فريدالدين عطار به سال 618 در شهر شادياخ از توابع بلخ،در مرگی بی ارزش به دستِ یک مغولی کشته شد.دولتشاه سمرقندی در "چهار مقاله"،عمر شيخ را در این هنگام يک صد و چهارده سال(۱۱۴)سال داشت.
نقل‌‌ است که روزی مولوی که شخصیتِ معتمد و معتبر عهد خود شده بود و به اصطلاح امروزی "آقایِ خاص"👲 با شکوه و هیبتی در هیئت مریدان از منبر به منزل باز می‌‌گشت،عابری ناشناس از وی پرسید:«صرّاف عالم معنی، محمد(ص)،برتر بود یا بایزید بسطامی؟»مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد:«محمد(ص)، سرحلقه ی سلسله ی انبیاست،
بایزید بسطامی را با او چه نسبت؟»درویش تاجرنما بانگ برداشت:«پس چرا آن یک «سبحانک ما عرفناک»گفت و این یک«سبحانی ما اعظم شأنی»به زبان راند؟»
همین سؤال،انقلاب و شور عجیبی در مولانا ایجاد کرد،
خداوندگار بلخ از سنگینی سؤال خروشی برآورد و از خود بی خود شد و غش کرد.آن گاه که به خود آمد،جویای آن جوان ناشناس شد و رو به مریدانش نموده و گفت:
او که بود و کجا رفت
آری،آن ناشناس همان بود که بعدها به نام شمس تبریزی یا شمس پرنده مشهور شد و آن قدر با مولانا دم گرفت که وی دیوان کبیر(شمس)خود را به نام وی سرود.شمس با مولوی همان کاری را کرد که خضرِ نبی با حضرت موسی کرد.زیرا شمس شوری عظیم در مولوی ایجاد کرد.فی الواقع،مولوی پس از ملاقات رویایی با شمس شکوفا شد لیکن دست سرنوشت و دیگر اسباب و عوامل دست به دست هم دادند و این دو واله را از هم جدا کردند و بدین ترتیب بود که مولانا به درد فراق شمس مفتلا گشت! داغ و درد مولانای جان تا بدانجا رسید که با غیبت همیشگی شمس و خروجش از زندگی مولانا رقص سماع هم شکل گرفت و مولوی شب و روز در غم فراق شمس به سماع می پرداخت و در جست و جویش به سفر رفت ولی هیچ گاه وی را نیافت،و در داغش این چنین ناله ی سوزناک سر می داد:
ای شمس،تو ای عشق:
بـــی همگــــان به ســـــر شـــــود
بی تـو  به ســـــر  نمـــی شــــود 
ســر ز غـم تو چون کشم؟بی تو به سر نمی شود 
هر چه بگویم ای صنم،نیست جـدا ز نیــک و بـد 
هم تو بگو  ز لطف خود  بی تو به سر نمی شود
یکی دیگر از یاران باوفای مولوی"سید برهان‌الدین محقق ترمذی" است که پیشتر مرید پدر مولانا بود و مولانا قریب 9سال در محضر برهان الدین محقق ترمذی تلمذ نمود تا اینکه برهان‌الدین از دنیای دون رَخت بربست.جالب است بدانید که برهان الدین،در یک پیشگویی عجیب از ظهور شمس نزد مولوی و منقلب نمودن وی را خبر داده بود.ارزش و اعتبار این رفیق گرمابه و گلستان آن چنان بود که مولوی در شعری دربابش این چنین داد ستایش سرمی دهد:
پخته گرد و از تغیّر دور شو
رو چو"برهانِ محقق"نور شو
چون ز خود رَستی همه برهان شدی
چون که بنده نیست شدسلطان
شدی
#یاور_خدابخشی
#خداوندگار_مولانا
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
Forwarded from پیوست
‌‌شنبه های فروغ سخن با

💐خداوندگار مولانا💐
عرفان شناسی و معرفی مولانا
درمحضرجناب آقای یاور خدابخشی

1️⃣5️⃣ جلسه ی پانزدهم
🔆👈مولانا و سنایی

رابطه‌ مولانا و سنایی رابطه‌ ی
مرید و مراد است،استاد و
شاگرد،
از آن جایی که ملّا
روم ارادت و باورِ قلبی💙بی
پایانی به سنایی داشته و از
همان عنفوانِ جوانی با شعر وی
مالوف بوده و اشعارش را به
گوشِ هوش نیوشیده،پس از
این بابت باید گفت:وی پرورش
یافته ی مکتب شعرِ سنایی بوده
است.مولانا در«مناقب‌العارفین»
چنین نقل می کند که:«هر که
سخنان عطار را به جد بخواند
اسرار سنایی را درک می کند
و هر که سخنان سنایی را با
اعتقاد و باور قلبی بخواند،
کلام ما را ادراک می کند و از
آن برخوردار می شود و بهره ها
بَرَد.»پس با این گفتار،
تأثیرگذارترین شاعر بر مولانا سنایی است!
خودِ وی در سخنی به آن معترف است و می گوید:

ترک جوشی کرده ام من نیمه خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام
عطار روح بود،سنایی دو چشم او 
ما از پی سنایی و عطار آمدیم 
یا آن جا که می خواهد قصیده ی معروف سنایی را روایت کند،
در مقام تمجید از استادش چنین می سراید:

بس که شنیدی صفتِ روم و چین
خیز و بیا مُلک سنایی ببین
این آن چنان در تاریخِ شعر و
ادبِ فارسی مهم است که از
«شعر قبل از سنایی بعد از
سنایی»سخن رانده می شود
و همین بس است تا بدانید که
حکیم سنایی بر فرهنگ و ادب
و شعر پس از خود تاثیری جدّی
گذاشت و بر روند شعر فارسی
انقلابی بس عظیم به پا نمود و
آغازگر و بنیادگذار مکتبی شد
که بعدها عطّار و مولانا و حافظ
دنباله روِ آن شدند و پلّه پلّه به
اوج فلک رسانیدندش،مبتکر
شعر عرفانی،همو که مولوی
می سراید:

از تبتّل تا مقاماتِ فنا
پلّه پلّه تا ملاقات خدا
یا آن جا که می خواهد قصیده
ی معروف سنایی را روایت کند،
در مقام تمجید از استادش
چنین می سراید:

بس که شنیدی صفتِ روم و چین
خیز و بیا مُلک سنایی ببین
تعبیر نردبام[ن] آسمانِ مولوی
نیز از فکر و ذهن سنایی
تراویده شده است.من از آن
باب که پایِ ادّعایم محکم بر
زمین بماند

چند نمونه از
ابیات آن را در این جا می آورم،
سنایی بفرمایید:

تا به بام آسمانش بَرَد بخت از راهِ علم
این نکوتر با زکاتش درزد اندر "نردبان"
یا:

اگر بسیار بندیشی خِرَد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آن کو نردبان دارد؟
و در ادامه:

ای زده بر فلک سراپرده
رَخت بر تخت عیسی آورده
و:

ای که از رشک نردبان فلک
با خود از خاک بر فلک برده
مولوی با همین تراوش فکری
است که از "نردبان آسمان"
سخن می راند:

نردبان آسمان است این کلام
هرکه زین در می رود آید به بام،

"کلام"مجاز از دیوان شمس،
یا پیرش می داند:
پیر باشد نردبانِ آسمان
تیرِ پرّان از که گردد؟از کمان
یا گاهی مِی اش می نامد:

خاکیان زین باده بر گردون زدنت
ای مِیِ تو نردبان آسمان
در حین واکاوی هایم در هم
سان سازی غزلیّاتِ سنایی و
مولانا،مولانا را یافتم که غزل
های سنایی را با اندکی تغییر
و تصرف،در دیوانِ شمسِ خود
آورده بود،

مثلا غزلِ سنایی به مطلعِ زیر
بنگرید در مقامِ داوری:
معشوقه به سامان شد،تا باد چنین باد
کفرش همه ایمان شد،تا باد چنین باد
مولانا همین بیت را فقط با
افزودن یک هجا،مطلع غزلی
بدین سان تعبیه نموده است:
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد،تا باد چنین بادا
#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
شنبه های فروغ سخن
با👇
🦋خداوندگار مولانا🦋
عرفان شناسی و معرفی مولانا
درمحضر جناب آقای یاور خدابخشی

✳️🦋 باز گشت به حق

چنانکه اشارت "نی نامه" مثنوی در باب شور و اشتیاقی که جانها برای بازگشت به "حق" دارند، اینجا نیز در مجالس سبعه، طیّ مجلس اول، بر وجهی دیگر در تمثیل قطره هایی که از دریای جان دور مانده اند و در "عالم آب و گل از شوق جان و دل چون ماهی به خشکی می طپند" و آن را می جویند و "آن قطره ی جانی که در فراق دریا قرار گرفته است و یاد دریا نمی کند گاهی در برگی می آویزد و گاهی با خاک می آمیزد" و بدینگونه در بند مانده است، قصه "نی" را که از نیستانش بریده اند و از آن مبدء روحانی جدایش کرده اند، در تصویر رمزی دیگری عرضه می کند.


هر کسی اینجاست در بند "خود" است
زین سب دنیا غریبستان شده است.

مولانا وقتی می خواهد حال کسانی را که توجه به دل ندارند و آن را از روی بی قیدی به تعلّقات حسی می آلایند و جوهر واقعی آن را با این آلایش ها بی قدر می کنند تقریر نماید، آن را در تصویری از حال جبرئیل تمثیل می کند که چنان فرشته ای را بر ستونی ببندند، پر و بالش را از آسیب زنجیر و طناب مجروح کنند و گوساله ی بریان پیش او آرند و این اندازه ندانند که قوت و غذای جبرئیل لقای حق است، گوساله ی بریان برای او مایه ی حیات نیست.

با آنکه هم تمثیل و هم آنچه تمثیل می خواهد حقیقت آن را تصویر کند وهمی است، تصور مضمون تمثیل برای کسی که جبرئیل را بر وفق تعبیر قرآن (26/193) "روح" می خواند، می تواند تصویری از حال دل را القاء کند که در دست غافلان و منکران، آلوده به تعلقات جسمانی می گردد و بدین سبب از نیل بدان نور و صفائی که مایه ی کمال اوست محروم می ماند.

این حکایت و شکایت نی، آنگونه که در "نی نامه ی" مولاناست، از غلبه ی شور و جذبه در هیچ شعر دیگری نمی گنجد و آنکه ماخذ آن را در یک کلام منسوب به عطار نشان داده اند، هیچ ماخذ ندارد.

اما توصیف بانگ نای و نغمه ی چنگ و رباب در شعر بسیاری شاعران دیگر، از کلام سنایی و حافظ گرفته تا غزلیات خود مولانا و حتی دیوان شرق گوته هم انعکاس یافته است والبته در هیچ یک از این اقوال، سوز و تابی که نی نامه ی مثنوی را پاره ای آتش می کند و حال و تاثیری بی مانند بدان می بخشد، پیدا نیست.

اما اینکه سراینده ی مثنوی، "نی" را همچون رمزی از وجود خویش یا از وجود "واصلان کامل و کاملان مکمل که از خود و خلق فانی شده اند و به حق باقی گشته" تلقی می کند، از آن روست که عارف "از خود و خلق رسته" هم مثل نی زبان قال ندارد و اگر شکایت و حکایتی می گوید، جز انعکاس نغمه ی آن کس که در وی می دمد نیست...
منابع :سرنی ، نردبان شکسته زرین کوب

#یاور_خدابخشی
#نی_نامه
#خداوندگار_مولانا
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان
شنبه های فروغ سخن
با👇
🦋خداوندگار مولانا🦋
عرفان شناسی و معرفی مولانا
درمحضر جناب آقای یاور خدابخشی

🔴🔴اندیشه های شمس

📙خود غریبی درجهان چون شمس نیست
"مولانا"
📙سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
دوش چه خور ده ای بتا. راست بگوی به جان تو
📙فتنه گراست نام تو.پرشکراست دام تو
باطرب است جام تو.بانمک است نام تو
📙زاهدکشوری بُدم صاحب منبری بُدم
کردقضای دل مرا عاشق کف زنان تو
"کلیات شمس"

🔴این شمس کیست که مولوی می گوید:

📙به جان جمله ی مستان که مستم
بگیر ای دلبر عیار دستم
📙این کیست این، این کیست این؟

🔴شمس پرنده .شمس آفاقی این عارف شوریده‌ای که پای در سفر داشت و دل درگرو کسی که او را آرام کند.
شمس سر بر خشت و پای بر فرقدان داشت.
مال ومنال وقدرت دنیا برایش پشیزی ارزش نداشت.
این شمس کیست که دوم بار رفت و برای همیشه مولانا را ترک می کند؟
به قول بها ولد:
بانگ وافغان اوبه عرش رسید....ناله اش را بزرگ وخرد شنید.
🔴شمس و مولانا در جاودانگی، وامدار یکدیگرند.
🔴ازشمس مقالاتی باقی مانده است.
🔴زبان شمس درمقالاتش، زبانی صمیمی است. او با خواننده ومخاطب ارتباطی عاطفی وعمیق برقرارمی کند.
این صمیمیت ناشی ازصمیمیت گوینده است.
سخنش ازدل برخاسته است و لاجرم بر دل می نشیند.
اندیشه های شمس را می توان به اختصار اینگونه بیان کرد:
🔹شمس قرآن رابه عنوان برترین سخنان عالم می داند ومی گوید هم برای خواص ذوق وجاذبه داردهم برای عوام.
🔹شمس نسبت به بسیاری از بزرگان عرفان تعریض هایی دارد.
🔹رعایت دقیق آداب شرعی نزد شمس اهمیت بسیاردارد.
🔹شمس معتقداست که لطف خداوند درحق بنده ازقهر او بیشتر است.
واین نگاه عارفانه، خداوند را به انسان نزدیکتر می کند .
🔹شمس مقصود از آفرینش انسان را پاسخ به دوسوال می داند:
الف)ازکجا آمده اند؟
ب)به کجامی روند؟
🔹شمس علم وفلسفه را برای رسیدن به مقصودکافی نمی داند.
🔹شمس زر و سیم را قبله اغلب مردم می داند.
این اندیشه با تمثیل و داستان درمثنوی هم دیده می شود.
🔹شمس درمقالاتش از مولانا با تکریم یادمی کند.
🔹شمس خود را به آبی راکد و جوشان مانند می کند‌که اگر وجود مولانا نبود این
آب روان نمی شد.
🔹شمس می گوید:
مولانا را جمال خوب است.و مرا جمالی هست وزشتی هست.
جمال مرا مولانا دیده بود، زشتی مرا ندیده بود.
این بارنفاق نمی کنم وزشتی می کنم تاتمام مرابیند نغزی مرا وزشتی مرا.
🔴شیفتگی این دو، داستان همدلی ومهربانی وتبادل فکر و اندیشه است .
هر دو آتش در عالم عرفان زدند وعشق رابا استدلال درآمیختند.
حتی به استدلال هم چهره ای عاشقانه دادند.
📙شمس تبریز تورا عشق شناسد نه خرد

🔴منابع
۱-مقالات شمس تبریزی .محمدعلی موحد
۲-مقدمه استاد موحد بر تصیحیح مثنوی به تصحیح محمد علی موحد چاپ ۱۳۹۷
۳-زندگی مولوی .استاد فروزانفر
۴-مولوی چه می گوید؟ استاد جلال الدین همایی
#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95
🦋⬅️سلسله مباحث آموزشی فروغ سخن

💐شنبه ها

💟خداوندگار مولانا💟
عرفان شناسی ومعرفی مولانا

✳️درمحضر ادیب فرهیخته
جناب آقای یاور خدابخشی

#یاور_خدابخشی
#موسسه_فرهنگی_ادبی_فروغ_سخن_لنجان

https://t.center/Forooghesokhan95